لذت کتابخوانی دستهجمعی
جسارتی برای خواندن کتابهای جدید
مریم رحیمیپور
دبیر نگارش
در مدرسه ما همیشه یک مُد خاص کتابخوانی وجود داشت، مثل یک کتاب تک جلدی که همۀ بچههای کلاس دوستش داشتند یا مجموعهای که سر قرض گرفتن هر جلدش از کتابخانه، دعوا بود. یادم هست وقتی کلاس پنجم دبستان بودم «مجموعۀ بچههای بدشانس» در مدرسه مُد شد و به قدری سر همۀ جلدها دعوا بود که دیگر مهم نبود به چه ترتیبی کتابها را میخوانیم. هر کدام از جلدها را که دستمان میآمد، قرض میگرفتیم. برای همین من اول جلد 5 را خواندم، بعد 3 را خواندم و تلاش کردم تا در ذهنم بخشهای مختلف داستان را بهم بچسبانم.
اما این پراکنده خواندن به لذت کتابخوانی دسته جمعی میارزید. به اینکه در کلاس و بعدازظهرها پشت تلفن در مورد شخصیتهای داستان حرف بزنیم، شخصیتهای موردعلاقهمان را ستایش کنیم یا به شخصیتهای شرور ناسزا بگوییم. یادم هست یک تابستان با دوستانم مجموعۀ سرزمین دلتورا را خواندیم و هر روز پشت تلفن در مورد لیف، باردا و جاسمین، شخصیتهای کتاب حرف زدیم، حتی هنوز هم که بعد از سالها به همدیگر پیام میدهیم، اشارهای به کتابهایی که دستهجمعی خواندیم، میکنیم.
لذت دستهجمعی خواندن کتاب و دعوا کردن بر سر جلدهای مختلف را تقریباً فراموش کرده بودم تا این که امسال بهعنوان معلم به مدرسۀ سابقم برگشتم. سنتهای قدیمی همچنان حفظ شده بود. بچهها هر روز در کتابخانه دنبال یک کتابی بودند. «خانم بگین دست کیه برم بهش بگم، زود پس بده!» جملهای بود که هر وقت به کتابخانه میرفتم، میشنیدم. در همین گیر و دار هم با تبلیغات شبانهروزی گروهی از بچهها، هری پاتر خواندن دوباره مُد شد. هفتۀ پیش که به مدرسه رفتم، یکی از بچهها هنوز جلد ششم را نخوانده بود و از هویت واقعی «شاهزادۀ دورگه» خبر نداشت و بچههای دیگر میخواستند داستان را لو بدهند و همهشان در کتابخانه جیغ میزدند.
به نظرم کتابخوانی بیشتر از آنچه که فکر میکنیم، یک لذت جمعی است؛ راهی برای ارتباط برقرار کردن با دیگران و پیدا کردن دوستان جدید. خیلی از دوستانم را به بهانۀ کتابهای مشترک پیدا کردم و بعدتر همان کتابها پل ارتباطیام با شاگردانم بودند. از طرفی حضور در جمع کتابخوانهای دستهجمعی به ما جرأت میدهد که سراغ تجربههای جدید برویم، از ژانرهایی بخوانیم که تا به حال نخواندهایم یا به کتابهایی فرصت دوباره بدهیم.
در ادامه، بخشی از یادداشت یکی از شاگردانم از همان کلاس هریپاترخوان را آوردم، کسی که با اصرار دوستانش تصمیم به مطالعۀ هری پاتر گرفت و سراغ تجربههایی جدید رفت.