هرگز از دوری این راه مگو

آیا غذای «استامبولی» از شهر «استانبول» ترکیه وارد سفره‌های ما شده است؟

الهام اشرفی
نویسنده


کتاب «استامبولی» منصور ضابطیان را استوری کردم که دارم می‌خوانم (طبق یک قانون نانوشته در صفحه‌های بوک‌لاورها که انگار باید به دوستانت خبر بدهی که حالا‌ داری چه کتابی می‌خوانی!) دوستی نادیده ساکن استانبول دارم، گفت کتاب‌های ضابطیان حالا دیگر بیشتر از سفرنامه‌ بودن، برای خودش بِرند شده، که شده، ولی برندی که موقع خواندن، هوس می‌کنی همین الان، بی‌خیال بچه و زارو زندگی آغشته به روزمر‌ه‌ات بشوی و چمدانت را که با زور چپانده‌ای بالای کمددیواری بیاوری، نه، اصلاً چرا چمدان؟ همان کوله‌پشتی‌ات هم کافی‌ است، همان را بیاوری و دو سه تکه لباس و پاسپورت و راهی شوی.
سفر از دیدگاه ضابطیان یعنی همین، یعنی در جست‌وجوی تور و هتل و اینها نباشی، دغدغه لوکس بودن محل اقامت نداشته باشی، دنبال پرواز فلان‌وبهمان نباشی، یعنی راه بیفتی، تا اینکه مقصد تو را به‌طریقی در خودش بپذیرد، یعنی آدم‌ها، ساکنین شهر مقصد و حتی گردشگرهای دیگر کشورها را زیرنظر بگیری، رفتارهایشان را بسنجی، با خودت و هموطنانت مقایسه‌شان کنی و تفاوت‌ها و اشتراکاتشان را دربیاوری و اگر مثل منصور ضابطیان نثر خوبی هم داشته باشی و سری پرشور هم در کتاب، روی کاغذ بیاوری‌شان.
در این کتاب، استانبول ترکیه مقصد نویسنده است، شهری که روی لبه آسیا و اروپا قرار دارد، شهری که آرزوی خیلی از ما ایرانی‌هاست، به‌واسطه طبیعت زیبایش و دریا و دریاچه‌های فراوانش. شهری که از لحاظ مرز جغرافیایی چندان دور نیست و آنجا که باشی هوای وطن را بیشتر تنفس می‌کنی، تا مثلاً در اروپا و کانادا که باشی! هرچه هست، استانبول برای ما ایرانی‌ها شهر مهمی‌ است و به‌قول خود ضابطیان: «یک کتاب به استانبول بدهکار بودم.»
برای ما استانبول یعنی میدان تقسیم و تراموای قرمز وسط خیابان استقلال و مسجد ایاصوفیه و چند لوکیشن سریال‌های معروف ترکیه‌ای، برای ما استانبول یعنی خرید از فلان‌برند مشهور دنیا و حتی اگر نخریدن، که گشت‌وگذار در همان فروشگاه‌های برندهای معروف.
ولی استانبول ضابطیان، یعنی گشت‌وگذار در کوچه‌ پس‌کوچه‌های تودرتوی استانبول و دیدن مکان‌های کمتررفته‌ شده توسط گردشگرها و بررسی تاریخچه مختصری از همان مکان‌ها و حتی دیدار با اهالی فرهنگی هنری معروف ترکیه (به شخصه فصل دیدار با زولفو لیوانلی نویسنده، آهنگساز، خواننده و کارگردان ترکیه‌ای را دوست داشتم) استانبول ضابطیان یعنی گپ‌وگفت با چند نفر از شهروندان استانبولی و نشستن پای درددل آنها و گوش کردن به گلایه‌هایشان از وضعیت سخت معیشتی‌شان (همان وضعیتی که به‌طرز عجیبی آرزوی خیلی از ایرانی‌هاست!)
نکته‌ای را که در سفرنامه‌های ضابطیان دوست دارم این است که با وجود اینکه با خواندن سفرنامه‌هایش ترغیب می‌شوی به رفتن و دیدن مکان موردنظر، که هدف اصلی و الزام هر سفرنامه‌ای‌ است، ولی ترغیب نمی‌شوی به کندن از وطن و رها کردنش. این همان لحن و درون‌مایه ارزشمند ضابطیان است، که تو را به رفتن بی‌بازگشت ترغیب نمی‌کند و او را نیز از ورطه نویسنده‌ای بِرندگونه بودن دور می‌کند. ضابطیان تو را به‌عنوان خواننده وادار به مقایسه مدام بین کشورت و کشور مقصد سفر کتاب می‌کند، حسرت قدم زدن در مکان‌های مقصد را در دلت می‌اندازد، ولی از دیار خودت زده‌ات نمی‌کند.