هر چیز داستانی دارد

تلاشی برای سردرآوردن از موقعیت گمشده‌های سرزمین خیال

زهرا راستگویی
خبرنگار


 

در میانه دهه 1940دو روانشناس به نام‌های فریتس هایدر و ماریان زیمل آزمایشی انجام دادند. آنها یک انیمیشن کوتاه ساختند که در آن چند شکل هندسی شامل یک مربع، دو مثلث و یک دایره به صورت اتفاقی حرکت می‌کردند. آنها این انیمیشن را که هیچ معنای خاصی نداشت به 114 نفر نشان دادند و تنها 3 نفر بودند که تفسیری داستانی از آن ارائه ندادند. بقیه یا داستان یک مثلث عاشق را تعریف کردند یا قصه فرار دایره را.
توانایی ما برای قصه ساختن داستان یک ویژگی مهم است که باعث تغییرات اجتماعی بسیاری شده. جاناتان گاتشال در کتاب حیوان قصه‌گو تلاش می‌کند پیچیدگی‌های این توانایی را برایمان بازگو کند. اصلاً چه شد که ما به قصه علاقه‌مند شدیم؟ آیا در سیر تکامل، آدم‌هایی زنده ماندند که قابلیت قصه‌گویی داشتند؟ اصلاً آیا این قابلیت برایمان دستاوردی هم دارد یا فقط یک ویژگی ذاتی است؟ و سؤال‌هایی از این دست.
شیفتگی انسان به داستان فقط مخصوص آدم‌های خاصی نیست همه ما با دیدن یک اتفاق شروع به تفسیر آن می‌کنیم. به قول گاتشال همه ما درونمان یک شرلوک هولمز داریم که نشانه‌ها را پیدا می‌کند و هر چند بی‌ربط باشند آنها را به هم متصل می‌کند بعد از این ماشین پیچیده یک قصه بیرون می‌آید. در واقع این استراتژی مغز ماست برای سر و سامان دادن به اطلاعات پراکنده. گاتشال برای پیدا کردن توضیحی مناسب برای این فرایند به سراغ علم عصب‌شناسی هم رفته است.
قصه‌ها کارکردهای دیگری هم دارند. مثلاً راهی هستند برای فرار کردن ما از زندگی ملالت‌بارمان. ما دوست نداریم کتابی بخوانیم که داستانش شبیه همین روز و شب‌هایی باشد که می‌گذرانیم. همین روزمرگی‌ها را بازتاب دهد. قصه اگر حادثه و اتفاق نداشته باشد برایمان تبدیل به قصه نمی‌شود.
خواندن اتفاقات ما را برای مقابله با آنها نیز آماده می‌کند. اینکه می‌خوانیم فلان شخصیت داستانی چطور از مخمصه‌ای که دچارش شده بود به سلامت بیرون آمد، آماده‌مان می‌کند که اگر در موقعیتی مشابه گرفتار شدیم راهی برای رهایی در ذهن داشته باشیم.
اگر باور کنیم ما یک حیوان قصه‌گوییم و از داستان گریزی نداریم آن وقت دیگر دل‌نگران مرگ و زوال داستان نخواهیم بود. گاتشال می‌گوید:«دفعه بعدی که منتقدی می‌گوید رمان به دلیل کمبود نوآوری در حال مرگ است، فقط خمیازه بکشید. مردم برای اینکه به دنبال پدیده‌ای تازه و تکان‌دهنده‌اند وارد قلمرو داستان نمی‌شوند؛ برای این پا در قلمرو داستان می‌گذارند که دلخوشی‌های قدیمی دستور زبان جهانی داستان را جست‌وجو می‌کنند.»