در حافظه موقت ذخیره شد...
دستگیری قاتل فراری پس از بازگشت به ایران
به گزارش خبرنگار حوادث «ایران»، ساعت یک ظهر 11 فروردین سال 1400 درگیری مرگباری مقابل فروشگاه رفاه تهرانسر به بازپرس محمد جواد شفیعی و تیم بررسی صحنه جرم اعلام شد.
شاهدان ماجرا مدعی شدند، چهار مرد سوار بر خودرویی مقابل پسر جوانی ایستادند و سپس با دو ضربه چاقو وی را به قتل رسانده و متواری شدند.
بررسی دوربینهای مداربسته فروشگاه، تصاویر متهمان را ضبط کرده بود و زمانی که به خانواده مقتول نشان داده شد، متهمان این پرونده شناسایی شدند. آنها از هم ولایتیهای وی بودند.
در ادامه بررسیها دو نفر از عوامل درگیری دستگیر شدند. یکی از آنها در تحقیقات گفت: برادرانم نظیر و حفیظ عاملان اصلی این جنایت هستند. من و شوهر خواهرم که او نیز دستگیر شده فقط مقتول را کتک زدیم.
حدود یک سال از جنایت گذشته بود که کارآگاهان اداره دهم پلیس آگاهی پایتخت موفق به بازداشت نظیر شدند، اما او هم مدعی شد بیگناه است و برادرش حفیظ قاتل است و به افغانستان فرار کرده است.
تحقیقات برای دستگیری ادامه داشت تا اینکه چند روز قبل کارآگاهان دریافتند قاتل فراری به ایران برگشته و در شهرستانی در اطراف تهران زندگی میکند. پس از هماهنگیهای قضایی کارآگاهان وارد عمل شده و متهم را بازداشت کردند.
وی در تحقیقات اولیه به قتل ناخواسته هم ولایتیاش اعتراف کرد و گفت: ما اصلاً نمیخواستیم او را به قتل برسانیم فقط میخواستیم او را تنبیه کنیم. چون مدتی قبل در یک عروسی مقتول با برادرم نظیر بر سر رقصیدن دعوایش شد. برادر مقتول، به نظیر حمله کرد و او را کتک زد؛ نظیر هم سر همین مسأله کینه او را به دل گرفت. از طرفی من در کارم که مرغ فروشی بود موفقتر بودم و درآمدم بیشتر، مقتول هم سر این مسأله به من حسودی میکرد و سعی میکرد چوب لای چرخم بگذارد. همه اینها باعث شد که ما از مقتول کینه به دل بگیریم و نظیر دستور انتقامگیری بدهد.
متهم افزود: وقتی روز حادثه مقتول را کشتیم من به یکی از شهرهای مرزی افغانستان رفتم و یکسالی در خانه یکی از دوستانم میهمان بودم. در این مدت عذاب وجدان داشتم چندین بار خواستم که به ایران برگردم اما ترس از مجازات داشتم. حتی با برادر مقتول هم تماس گرفتم و خواستم مرا ببخشد. در این میان مادرم با من تماس گرفت و خواست که تکلیفم را روشن کنم. میگفت همسر و دو فرزندت در تهران سرگردان هستند و تو متواری و وضعیت زندگی شان خیلی بد است. گریههای مادرم و عذاب وجدان باعث شد به ایران برگردم اما بازهم میترسیدم.