در حافظه موقت ذخیره شد...
افشای رابـطه پنهانــی به جنــایت ختـــم شد
به گزارش خبرنگار «ایران»، رسیدگی به این پرونده از ۲۱ اسفند سال ۹۹ با مراجعه مرد40 سالهای به نام سعید، مبنی بر ناپدید شدن همسر36 سالهاش به نام مینا آغاز شد.
با ثبت این شکایت، مأموران تحقیقات خود را آغاز کردند و در نخستین گام پی بردند که مینا از همان ابتدای زندگی مشترک با سعید اختلافهای زیادی داشته به طوری که همه اقوام نزدیک هم از این موضوع آگاه بودند. به این ترتیب سعید بازداشت شد و تحت بازجویی قرار گرفت و این بار با طرح ادعای دیگری گفت: صبح روزی که ناپدید شدن همسرم را به پلیس گزارش کردم من و مینا باهم بیرون بودیم که سر موضوعی کارمان به درگیری کشید و مینا در حالی که حالش بد شده بود از من خواست ماشین را متوقف کنم بعد هم پیاده شد و رفت و دیگر برنگشت.
با توجه به تناقضگوییهای سعید، مأموران کار بازجویی را ادامه دادند و در نهایت وی بعد از 3 روز به ناچار راز قتل همسرش را فاش کرد.
وی گفت:10 سال قبل با زنی ازدواج کردم و حاصل ازدواجمان هم یک دختر بود. اما بعد از 7 سال جدا شدیم و سرپرستی دخترم را به مادرش سپردم. بعد از چند ماه با مینا ازدواج کردم. دوسال از این ازدواج گذشته بود که با دختری به نام فریبا آشنا شدم اما خیلی زود مینا متوجه رابطه پنهانی ما شد و فکر کرد میخواهم برای سومین بار ازدواج کنم. آن روز سر همین موضوع با هم درگیر شدیم من از روی عصبانیت ابتدا گلویش را فشار دادم و بعد هم با شال خفهاش کردم و جسدش را لای پتویی پیچیدم و آن را در یکی از گودالهای بیابانهای شریفآباد پاکدشت دفن کردم.
با اعترافهای متهم، مأموران به محل اعلام شده رفتند و جسد مینا را کشف کردند.
با تکمیل تحقیقات برای سعید به اتهام قتل عمد همسرش کیفرخواست صادر شد و پروندهاش برای رسیدگی به شعبه دوم دادگاه کیفری یک استان تهران فرستاده شد.
در دادگاه چه گذشت
در ابتدای جلسه دادگاه، مادر قربانی به عنوان تنها ولی دم به جایگاه رفت و گفت: دخترم خیلی خوب و مهربان بود اما سعید با سنگدلی او را کشت. حتی برای اینکه پلیس را گمراه کند با پسرم یک روز تمام به دنبال مینا گشتند غافل از اینکه او بیرحمانه دخترم را کشته بود. به همین خاطر تنها درخواستم قصاص است و حاضرم برای اجرای حکم تفاضل دیهاش را هم بپردازم.
سپس متهم به جایگاه رفت و ضمن ابراز ندامت گفت: من همسرم را دوست داشتم فقط میخواستم ماجرای آشناییام با فریبا مخفی بماند. به مینا گفتم اشتباه میکند و قصدم ازدواج نیست اما دست بردار نبود و آنقدر عصبانیام کرد که به ناچار او را کشتم و همان موقع هم پشیمان شدم.
قاضی از متهم سؤال کرد: پس چرا به پلیس خبر ندادی و او را در گودال دفن کردی؟
متهم جواب داد: همیشه هنگام عبور از منطقه شریفآباد، گودالها را میدیدم و با خودم میگفتم اگر روزی مینا را کشتم او را در یکی از این گودالها دفن میکنم. آن روز هم وقتی این اتفاق افتاد آنجا دفنش کردم.
پس از دفاعیات متهم و وکیل او، قضات برای صدور رأی وارد شور شدند.