شکوه مدنیت ایرانی
راهپیمایی 22 بهمن امسال گواهی است بر عظمت «مدنیت ایرانی» که مردم راهبر و میداندار آن هستند
دکتر ابراهیم فیاض
استاد جامعهشناسی دانشگاه تهران
از آنجا که در کشور ما «علوم تجربی» حکومت مطلقه دارد از لحاظ آکادمیک میتوان مدعی شد که ایران سکولارترین کشور دنیا است!! چون هیچ کجای دنیا چنین نیست که برنامهریزان فرهنگی و سیاستگذاران اجتماعی و فکری از صدر تا ذیل مهندس و پزشک باشند؛ همانطور که 14 سال مهمترین عرصه فرهنگی ما را یکی از شخصیتهای همین طبقه مدیریت میکرد!
هنوز به تعریف مشخصی از «فرهنگ» نرسیدهایم!
متولیان فرهنگی ما تعریف درستی از فرهنگ ندارند. خصوصاً اینکه «تعریف فرهنگ» تابع واقعیتهای جامعه است. ما 30 حوزه فرهنگی و یک فلات جهانی بزرگ فرهنگی داریم اما با این حال، شورای عالی انقلاب فرهنگی بدون در نظر گرفتن این تنوع فرهنگی، قواعد فرهنگی یکدست را برای این پهنه فرهنگی تصویب کرده است.
نه تنها تعریف درستی از فرهنگ نداریم بلکه شناخت مکفی هم نداریم از «فرهنگ» در ایرانی که دارای 30 حوزه فرهنگی است و فلات مرکزی خاورمیانه و قطب غرب آسیا به شمار میرود. جالب اینجا است که غربیها این جایگاه را برای ما قائل هستند و ما را «قطب فرهنگی» میدانند ولی ما خود به این خودباوری نرسیدهایم. اما وقتی با لایههایی از بیهویتی در دانشجویان و برخی آسیبها در دانشگاهها مواجه میشویم اظهار شگفتی میکنیم و از چرایی این اتفاق میپرسیم. در حالی که همه اینها در فرهنگ ما و در سیاستگذاریهای فرهنگی ما ریشه دارد؛ سیاستگذاریهایی که بدون شناخت درست و مکفی از فرهنگ انجام میشود.
به «دیپلماسی فرهنگی» هدفمند نیاز داریم
از دیگر ضرورتهای امروز عرصه فرهنگی ما، برقراری رابطه فرهنگی با همسایگان فرهنگیمان همچون افغانستان، عراق، تاجیکستان، ترکیه، آذربایجان، گرجستان، ارمنستان و... است اما ما برنامهای مشخص و هدفمند برای ارتباط فرهنگی با همسایگانمان نداریم. متأسفانه، ما نه تنها الگویی برای این ارتباط نداریم بلکه اساساً ضرورت آن را هم درک نکردهایم؛ به همین دلیل گاهی از همین مسیر، دچار بحرانهای سیاسی میشویم.
بحرانها و شورشها، اغلب در خلأ بین «پیشرفت مادی» و «پیشرفت معنوی» رقم میخورد؛ چرا که هرقدر در تکنولوژی پیشرفت میکنیم، به همان اندازه ساحت «فرهنگ» و «تفکر» تنگتر میشود. چرا که صرف تأکید بر پیشرفت فیزیکی به خلأ فرهنگی میانجامد و خلأ فرهنگی بحرانآفرین است.
آیا حواسمان هست که وقتی راه 22 ساعته تهران تا بوشهر را با ساخت اتوبان به 10 ساعت میرسانیم چه اتفاقی میافتد؟ یا وقتی تعداد پروازها از تهران به شیراز را افزایش میدهیم چه عواقبی دارد؟ در واقع میخواهم بگویم اگر روستاهای ما تا اروپا و امریکا ارتباط دارند، دیگر نمیتوان گفت که ما کاری نداریم که در کانادا چه اتفاقی میافتد؟ چون در ایران هم همان اتفاق خواهد افتاد.
واقعیت این است که مادامی میتوان سیاستگذاری فرهنگی کرد که پیش از آن به تعریفی از فرهنگ رسیده باشیم. وقتی متناسب با مسائل داخلی و با توجه به مقتضیات عرصه بینالملل تعریف فرهنگی نداریم، به تبع، همه نهادهای فرهنگی ما اعم از شورای عالی انقلاب فرهنگی، شورای فرهنگ عمومی، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، وزارت علوم، تحقیقات و فناوری، وزارت آموزش و پرورش و... بلاتکلیف و در سیاستگذاریهای خود سردرگم میشوند.
میدانداری مردم را باور کنیم
ایران «مدنیت» بسیار پیشرفتهای دارد و مردم هم صاحب این مدنیت هستند؛ همین مردم اول قرن بیستم انقلاب مشروطه را رقم زدند، در سال 1950 یعنی اواسط قرن بیستم انقلاب ملی شدن صنعت نفت را به انجام رساندند، در سال 1979 یعنی آخر قرن بیستم هم انقلاب اسلامی پیروز شد. وجود سه انقلاب در یک قرن میلادی بسیار اهمیت دارد و این کار را مردم به واسطه مدنیتشان انجام دادند.
راهپیمایی 22 بهمن 1401 که مشارکت و حضور باشکوه مردم همه را شوکه کرد، گواهی بر این «مدنیت ایرانی» است. واقعیت این است که مردم در جامعه ما خیلی جلوتر از رهبران فکری و برخی سیاستگذاران ما عمل میکنند. این نکتهای است که حضرت امام خمینی(ره) آن را بخوبی در مردم و جامعه ما درک و کشف کرده بودند و پیوسته بر این امر تأکید میگذاشتند که «مردم، ما را راه میبرند و جلوتر از ما حرکت میکنند».
اگر متفکران، حوزویان، دانشگاهیان و رهبران سیاسی ما «راهبری مردم» را بدرستی درک کنند و خود را با مردم تطبیق دهند و حرکتهای آنان را بازتولید تئوریک کنند، پیشرفت خواهیم کرد. اما اگر این «راهبری» و «میدانداری» مردم را قبول نکنیم و بپنداریم مای متفکر جلوتر از مردم هستیم، با بحرانهای متعددی مواجه خواهیم شد.
آنچه که در راهپیمایی 22 بهمن امسال اتفاق افتاد «نمایش مدنیت ایرانی» بود که نه صرفاً در این مقطع تاریخی که سالهای سال است از زمان مشروطه تا امروز، تکرار و به نمایش گذاشته شده است. شاه هم نتوانست با این مدنیت بجنگد؛ چون ارتش زیر بار نرفت و این زیر بار نرفتن ریشه در مدنیت ارتش به عنوان یک نیروی مردمی داشت. اما همان ارتش شاهنشاهی، هشت سال در جنگ تحمیلی از جمهوری اسلامی و مرزهای ما دفاع کرد؛ چون مدنیت داشت.
فهم درست نداشتن از جامعه ایرانی، شورشآفرین است
باید بافت، بستر و زمین جامعه و مردم را بفهمیم و بشناسیم. خوانش نکردن و فهم نکردن این بستر، شورشآفرین است. پرسش اصلی و امروز ما این است که ما چقدر بستر و زمین جامعه را میفهمیم؟ متأسفانه همانطور که پیشتر هم اشاره شد، در این زمینه داشته قابل اعتنایی نداریم و برای فهم جامعه ایرانی با «خلأ فرهنگی» و «خلأ مدنیت» مواجه هستیم. حال یا سیاستگذاران ما این خلأها را به رسمیت میشناسند و تعریفی از فرهنگ با توجه به ساختار درونی و بینالمللی ایران ارائه میدهند و بر اساس آن تعریف، سیاستگذاری و برنامهریزی میکنند یا اینکه در غیر این صورت، مردم راه خودشان را میروند. در راهپیمایی 22 بهمن امسال هم مردم نشان دادند که راهشان را میشناسند و بر اساس آن گام برمیدارند.