منکران و دلنگرانان انقلاب

برای برخی نه «انقلاب» بلکه مولود آن یعنی «نظام» مسأله شده است

در اردوگاه منکران انقلاب چه می‌گذرد؟ اگر این تردید و انکارها از سوی کسانی که دخالتی در تحقق انقلاب نداشتند یا نسل‌هایی که انقلاب را ندیدند، طرح می‌شد، طبیعی و معنادار بود اما جالب است که این انکار و تردید از جانب کسانی مطرح می‌شود که به لحاظ سنی این موقعیت را زیسته‌‌ و فراتر از این، در فرایند تجربه انقلابی حضور و سهم داشته‌اند و تا همین اواخر پای کار بوده و دفاع می‌کردند. اما چه اتفاقی رخ داده‌ است که اکنون در موضع انکار آن قرار گرفته‌اند؟

دکتر علیرضا شجاعی‌زند
استاد جامعه‌شناسی دانشگاه تربیت مدرس


یکی از پرسش‌های پربسامد این روزها این است که در شرایطی که جامعه با مسائل ریز و درشت بسیار مواجه ‌است، صحبت از «انقلاب اسلامی» چه موضوعیتی ‌دارد؟ چرا باید به بررسی پدیده‌ای که به تاریخ پیوسته، به مثابه مسأله‌ اکنون و امروزمان بپردازیم؟ واقعیت این است که انقلاب اسلامی هنوز یک موضوع و مسأله ناتمام است؛ نه فقط برای آنان که دلبسته آن هستند و هر از چند گاه، به تجلیل و یادآوری‌ آن می‌پردازند بلکه برای آنان که سر دوستی با این پدیده ندارند هم یک مسأله به‌روز است و به همین دلیل در تحلیل هر امر امروزی، باید به نسبتش با انقلاب اسلامی توجه کنیم. از این رو است که انقلاب اسلامی یک «موضوع ناتمام» است.

انقلاب اسلامی در جامعه ما یک پدیده تاریخی و مناسبتی نیست و ما به دو دلیل هنوز نتوانسته‌ایم آن را از ساحت تأملاتمان خارج کنیم؛ نخست به دلیل اینکه انقلاب اسلامی در امروز ما انکار می‌شود و دوم، به دلیل ابراز نگرانی بابت دستاوردهای انقلاب است. «انکار انقلاب» و «نگرانی در مورد دستاوردهای آن» دو امر متناقض هستند. بنابراین، نمی‌توان در دو موقعیت متعارض بود و در عین حال در یک جبهه قرار گرفت! اما با این حال، این دو نگاه متعارض، هر دو همزمان و توأمان در جبهه اصلاحات وجود دارد!

چرا برخی در موضع انکار انقلاب می‌ایستند؟
اگر این تردید و انکارها از سوی کسانی که دخالتی در تحقق انقلاب نداشتند یا نسل‌هایی که انقلاب را ندیدند، طرح می‌شد، طبیعی و معنادار بود اما جالب است که این انکار و تردید از جانب کسانی مطرح می‌شود که به لحاظ سنی این موقعیت را زیسته‌‌ و فراتر از این، در فرایند تجربه انقلابی حضور و سهم داشته‌اند و تا همین اواخر پای کار بوده و دفاع می‌کردند. اما چه اتفاقی رخ داده‌ است که اکنون در موضع انکار آن قرار گرفته‌اند؟
دلیل اول، میل و گرایش عمومی به «بازاندیشی» است. «بازاندیشی» از ویژگی‌های مدرنیته است که اتفاقاً ویژگی خوبی است و ما تحت‌تأثیر آن، هم جرأت، هم امکان و هم آمادگی روحی و روانی پیدا کرده‌ایم تا همه چیز را زیر سؤال ببریم و اتفاقاً فضا هم این نوع از مواجهه و زیرسؤال بردن‌ها را بیشتر می‌پسندد. به همین دلیل برخی به‌جای اینکه در قبال موقعیتی که هستند پاسخگو باشند، همواره مطالبه، نقد و طلب می‌کنند. این روحیه به اندازه‌ای رایج شده‌ است که گاهی مسئولانی که باید پاسخگو باشند نیز وقتی تریبون پیدا می‌کنند، به جدی‌ترین ناقدان بدل می‌شوند!
دلیل دوم، غلبه گفتمان لیبرال و رواج تجدیدنظرطلبی است که ریشه در اندیشه‌های لیبرالی و پست‌مدرن دارد. بین بازاندیشی و تجدیدنظرطلبی تمایز قائل هستم، بازاندیشی امر مثبتی است و طی آن افراد به آشکار شدن حقیقت کمک می‌کنند و در حوزه معرفت نیز نمی‌توان خط قرمزی برای آن تعیین ‌کرد. اگر پدیده‌ای که مورد بازاندیشی‌است، واجد جوهر و حقیقتی باشد، زیان نخواهد دید اگر هم فاقد جوهر باشد چه بهتر که عیار خود را نمایان کند و ما بی‌دلیل در پشت آن نایستیم و به یک حقیقت برتر و بالاتر از آن برسیم.

برای برخی «نظام» مسأله است نه «انقلاب»!
چه آنان که انقلاب را انکار می‌کنند و چه آنان که نگران دستاوردهای انقلاب هستند‌ هیچ‌یک مسأله‌‌شان «انقلاب» نیست؛ بلکه مسأله مولود انقلاب یعنی «نظام» است. منکران انقلاب، وقتی اصل را انکار می‌کنند، مولود آن را هم به طریق اولی از ریشه می‌زنند. کسانی هم که نگران دستاوردهای انقلاب هستند معتقدند ریشه یعنی انقلاب خوب بود اما چون بر آن منوال نماندیم بنابراین با نظام مسأله داریم. از این رو، مسأله هر دو جریان، «نظام» است نه «انقلاب».
غافل از اینکه «انقلاب» یک وضعیت مداوم نیست و با ایجاد نظام سیاسی جدید خاتمه می‌یابد. انقلاب تمام شد و هرچه هست، بر پایه نظام جدید است. توسل‌ جستن به انقلاب برای زیر سؤال‌ بردن نظام، پایه و اساسی ندارد. ضمن اینکه باید گفت بخشی از ضعف‌ها، معطوف به عملکرد دولت‌ها است. دولت‌ها مبتنی ‌بر شرایط سیاسی جامعه و تغییرات کارگزاران روی کار آمده‌اند که هر کدام، داعیه گفتمانی داشته‌اند.
اما برای بررسی عملکرد «نظام» شاخص‌هایی وجود دارد که بر اساس آن، ارزیابی‌ها صورت می‌گیرد. اما در مواقع بحران، همه‌چیز را زیر سؤال می‌بریم و ریشه‌ای‌ترین مسائل را از ریشه می‌زنیم. در حالی ‌که باید عوامل را ریشه‌یابی کرد و به دنبال راهکار بود. یعنی با مسأله باید به مثابه «مسأله» برخورد شود نه «بهانه». دلیل اینکه انقلاب برای ما همچنان به مثابه «مسأله» باقی مانده ‌است، همین نحوه برخورد با مسائل است.
البته ذکر این نکته ضروری است که تأکید بر «خاتمه انقلاب» با نوع مطالبی که مقام معظم رهبری تحت عنوان انقلابی‌گری، مسئول انقلابی، سیاست انقلابی، دولت انقلابی و... طرح می‌کنند، در تعارض نیست‌. منظور ایشان از «انقلاب» آرمان است و تأکیدشان بر سیاست و دولتی آرمانی است؛ دولتی که اهتمامات بلند جهادی داشته ‌باشد. اما از آن جهت که مخاطب عام‌تر است و به انقلاب دلبستگی و انس دارد برای انتقال مفاهیم از این لفظ استفاده می‌کنند و اساساً مقصود ایشان این نیست که التهابات انقلابی را در جامعه ایجاد کنیم. بر این اساس، وقتی از خاتمه انقلاب صحبت می‌کنم، مقصودم حوزه‌های فنی این بحث است و این بدین معنا نیست که به یک نظام محافظه‌کار متحجر که تنها به حفظ خود می‌اندیشد، تن دهیم! من نظام را «نظامی ایدئولوژیک و آرمانی» مطالبه می‌کنم؛ نظامی که یک لحظه آرمان‌‌ها و ایدئولوژی‌هایش را وانگذاشته و نادیده نمی‌گیرد و به بهای اقتضائات و ناگزیری‌های عمل، آنها را به فراموشی نمی‌سپارد.

«رویکرد» متعلق به نظام و «عملکرد» متعلق به دولت‌‌ها است
«گفتمان» مربوط به نظام است اما «سیاستگذاری و اجرا» مربوط به دولت‌‌ها است. بر این اساس، «رویکرد» متعلق به نظام است، اما «عملکرد» متعلق به دولت‌‌ها است؛ بنابراین دولت‌ها می‌توانند رویکردهای خاص خودشان را ذیل رویکرد نظام داشته ‌باشند.
متأسفانه در ادواری با دولت‌هایی مواجه بودیم که به‌جای آنکه روی عملکردشان بایستند و مشکلات را حل‌ کنند، می‌کوشیدند رویکرد متفاوت با نظام ارائه و با آن مقابله کنند. در این فضا، نظام نیز پیوسته مترصد این بود که این دولت‌ها را کنترل‌ کند تا در سطح جهانی از ما یک چهره متفاوتی ارائه نکنند. بنابراین، آنان که از متصلب بودن نظام حرف می‌زنند را به فراز و فرودهایی ارجاع می‌دهم که دولت‌های پس از انقلاب داشته‌اند. اگر کسی این فراز و فرودها در عرصه فرهنگ، اقتصاد و... را روی نمودار بیاورد به نتایج جالب و اعوجاج‌ها عجیبی می‌رسد که هر یک از آنها، خود در حد یک انقلاب است!

جامعه ما زنده و بشدت پویا است
همه دولت‌ها باید «نقد عملکردی» شوند و مجلس، رسانه‌ها، دانشگاه‌ها و مردم این کار را بخوبی انجام می‌دهند که نشان می‌دهد جامعه ما زنده و بشدت پویا است. اینکه عموم مردم همه مسائل را رصد و تعقیب می‌کنند، درباره آن حرف می‌زنند و نقد می‌کنند امری مثبت است و گواهی بر زنده و پویا بودن جامعه ما است. حجم مطالبه‌گری‌ای که در جامعه ما وجود دارد یک امتیاز و ویژگی مثبت است اما اگر در تکمیل آن، هر کس به میزانی که طلب می‌‌کند، خود هم در رفع برخی مشکلات نقش‌آفرینی کند، اتفاقات بهتری در کشور ما رقم خواهد خورد.

 

بــــرش

«بازاندیشی» از ویژگی‌های مدرنیته است که اتفاقاً ویژگی خوبی است و ما تحت‌تأثیر آن، هم جرأت، هم امکان و هم آمادگی روحی و روانی پیدا کرده‌ایم تا همه چیز را زیر سؤال ببریم  و طی آن افراد به آشکار شدن حقیقت کمک می‌کنند و در حوزه معرفت نیز نمی‌توان خط قرمزی برای آن تعیین ‌کرد. اگر پدیده‌ای که مورد بازاندیشی‌است، واجد جوهر و حقیقتی باشد، زیان نخواهد دید
و اتفاقاً فضا هم این نوع از مواجهه و زیرسؤال بردن‌ها را بیشتر می‌پسندد. به همین دلیل برخی به‌جای اینکه در قبال موقعیتی که هستند پاسخگو باشند، همواره مطالبه، نقد و طلب می‌کنند. این روحیه به اندازه‌ای رایج شده‌است که گاهی مسئولانی که باید پاسخگو باشند نیز وقتی تریبون پیدا می‌کنند، به جدی‌ترین ناقدان بدل می‌شوند!