بم در روز 5 دی سال 82 ساعت پنج صبح لرزید. قد نخلهای بم در سوگ 30 هزار بمی خمید. ارگ بم از غصه فرو ریخت. فروریختن و ویرانی، بخشی از تاریخ یک اثر تاریخی است! مرمتگران، تاریخ را بازسازی نمیکنند. اگر زخمش کاری نباشد؛ مرمت میشود. زخم کاری اما بخشی از تاریخ اثر است؛ بر پیشانی تاریخش میماند. ارگ بم اما نماد زندگی در باغشهر بم بود. شهر سوگوار بود. تن ترد چلچله بود که آن روز پای نخلها خاک میشد. پیکر دلدار بود که لای پتو از زیر خاک بیرون میآمد. آن صبح که از در و پنجره ضجه مرگ میآمد! تاریخ شهر به پریشانی روزی بود که شاه قاجار به خونخواهی ارگ آمده بود. غم و خشت و تگرگ میبارید. شهر باید دوباره بلند میشد. پس مرمتگران قانونشان را شکستند. ارگ باید دوباره بارو و حصار میکشید. یونسکو هم شش ماه بعد از آن صبح تلخ، ارگ بم با منظر فرهنگیاش را در فهرست جهانی یونسکو ثبت کرد. منظر فرهنگی ارگ بم یعنی بر بلندای ارگ بایستی و چشم بگردانی به چهار افقش. تا جایی که چشم کار میکند؛ ارگ بم میشد و منظر فرهنگیاش. برای بازسازی ارگ بم اما یک مشکل بزرگ وجود داشت. پیش از آنکه زلزله ارگ بم را به تلی از خاک تبدیل کند، مستندنگاری نشده بود! مسئولان میراث فرهنگی وقت فراخوان دادند هر که از بم عکسی و مستندی دارد بفرستد تا ارگ بم را براساس آنچه بود بسازند. این فراخوان آه از نهاد بسیاری برآورد. آیا آنچه ساخته میشود همان ارگی است که زلزله فروریخت؟ «اسکندر مختاری» مدیر وقت پایگاه میراث جهانی بم، برای پاسخ به این سؤال انتخاب شد. او 5 سال مدیر پایگاه بود. مختاری شباهت ارگ بازسازی شده با ارگ بمی را که فرو ریخت صددرصد میداند. او میگوید: ««در فرآیند بازسازی ارگ به این نتیجه رسیدیم که کار نباید بدون مطالعات همهجانبه از جمله مطالعات باستانشناسی انجام بگیرد.» او البته مشکل عدم مستندنگاری پیش از حادثه بم را تنها مختص به بخش عامنشین ارگ میداند. مختاری میگوید: ««در این بخش کسانی اسکان موقت داشته و یک سازههایی به آن اضافه کرده بودند. بنابراین فرآیند مطالعات به سمت باستانشناسی رفت. هر محدودهای با باستانشناسی لایهنگاری میشد، براساس نتایج باستانشناسی، مطالعات معماری انجام میگرفت، در نهایت با عکسها و مستندات موجود تطابق داده میشد.»