درباره پیامدهای تدریس غیرتخصصی در موسیقی

در شانزده دقیقه خواننده شو!

علیرضا سپهوند
روزنامه‌نگار موسیقی و آهنگساز

در سال‌های اخیر، گسترش آموزشگاه‌های آزاد هنری، بویژه در حوزه موسیقی، فرصتی ارزشمند برای علاقه‌مندان این هنر فراهم کرده است تا بتوانند خارج از ساختارهای محدود دانشگاهی، به یادگیری موسیقی بپردازند. با این حال، در کنار این فرصت، چالش‌ها و آسیب‌های جدی نیز شکل گرفته که یکی از مهم‌ترین آن‌ها، فعالیت مدرسان فاقد صلاحیت حرفه‌ای و تخصصی، به‌خصوص در حوزه آموزش آواز و نوازندگی است؛ مسأله‌ای که آثار مخرب آن به‌تدریج بر پیکره آموزش موسیقی نمایان شده است.‌
یکی از معضلات اساسی در این زمینه، حضور افرادی در جایگاه مدرس است که خود در عرصه حرفه‌ای موسیقی به توفیق مشخص و قابل دفاعی دست نیافته‌اند. این افراد نه سابقه اجرایی قابل‌توجهی دارند، نه دانش تئوریک عمیق و نه مهارت عملی اثبات‌شده‌ای که بتواند پشتوانه جایگاه آموزشی آنان باشد. با این حال، به دلایل مختلف از جمله نبود نظارت مؤثر، سهولت اخذ مجوز تدریس، و نبود معیارهای شفاف برای احراز صلاحیت، در آموزشگاه‌های موسیقی مشغول به فعالیت هستند.
بررسی‌های میدانی و گفت‌وگو با هنرجویان نشان می‌دهد که بسیاری از این مدرسان، در لایه‌های پنهان شخصیت خود، دچار نوعی سرخوردگی ناشی از ناتوانی در دستیابی به جایگاه مورد نظر در موسیقی هستند. این ناکامی، به‌جای آنکه به بازنگری، آموزش مجدد یا ترک فعالیت غیرتخصصی منجر شود، گاه به شکل عقده‌های حل‌نشده بروز پیدا می‌کند و مستقیماً بر شیوه تدریس و برخورد آنها با هنرجویان تأثیر می‌گذارد.
پیامد اول این وضعیت، ارائه آموزش‌های نادرست و غیرعلمی است. در حوزه آواز، آموزش غلط می‌تواند نه‌تنها موجب توقف پیشرفت هنرجو شود، بلکه در مواردی آسیب‌های جسمی و صوتی جبران‌ناپذیری به همراه داشته باشد. استفاده نادرست از حنجره، تمرین‌های غیراصولی، بی‌توجهی به فیزیولوژی صدا و عدم آشنایی با متدهای معتبر آموزشی، از جمله خطاهایی است که به‌وفور در کلاس‌های این‌گونه مدرسان مشاهده می‌شود.
 نتیجه چنین آموزش‌هایی، شکل‌گیری نسل بزرگی از هنرجویان سرخورده است؛ افرادی که با انگیزه و علاقه وارد مسیر موسیقی شده‌اند، اما پس از سال‌ها صرف وقت و هزینه، نه‌تنها به اهداف خود نرسیده‌اند، بلکه گاه اعتمادبه‌نفس، علاقه و حتی سلامت صوتی خود را از دست داده‌اند. بسیاری از این هنرجویان زمانی متوجه مسیر اشتباه می‌شوند که اصلاح آن یا بسیار دشوار شده یا نیازمند صرف هزینه و زمان مضاعف است.
 در این میان، بنابر تحقیقاتی که در سال‌های اخیر و از طریق بررسی پرونده‌های آموزشی، گفت‌وگو با مدیران آموزشگاه‌ها و بررسی سوابق مدرسان انجام شده، مشخص شده است که بخش قابل‌توجهی از مدرسان ساز و آواز، مجوز تدریس خود را نه از معاونت برنامه‌ریزی و آموزش‌های هنری وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ـ که متولی تخصصی، قانونی و مرتبط با آموزش هنر است ـ بلکه از سازمان فنی و حرفه‌ای کشور دریافت کرده‌اند. این در حالی است که سازمان فنی و حرفه‌ای اساساً با هدف آموزش مهارت‌های شغلی و فنی تعریف شده است.
این جابه‌جایی نهاد متولی صدور مجوز، یکی از ریشه‌های اصلی وضعیت نابسامان کنونی در آموزش موسیقی به شمار می‌رود. صدور گواهی تدریس موسیقی بر اساس الگوهای فنی و مهارتی، بدون ارزیابی جدی دانش تئوریک موسیقی، سابقه اجرایی، شناخت مکاتب آوازی و تسلط بر متدهای علمی آموزش، در عمل به مشروعیت‌بخشی به افرادی منجر شده است که صلاحیت لازم برای تدریس هنر را ندارند. چنین سازوکاری نه‌تنها اشتباه، بلکه به‌نوعی انحراف در مسیر آموزش اصولی هنر محسوب می‌شود و پیامدهای آن امروز به‌وضوح قابل مشاهده است.
از سوی دیگر، یکی از رفتارهای رایج در میان برخی از این مدرسان ناکارآمد، نقد شدید و تخریبی خوانندگان و نوازندگان برجسته است. این افراد، به‌جای ارائه تحلیل‌های علمی، فنی و منصفانه، با استفاده از استدلال‌های بی‌پایه و گاه شخصی، چهره‌های موفق موسیقی را زیر سؤال می‌برند. این در حالی است که خود، در عمل، از اجرای حتی یک قطعه ساده آوازی یا ‌سازی عاجز هستند و توان ارائه نمونه عملی از ادعاهایشان را ندارند.
 چنین رویکردی، علاوه بر گمراه کردن هنرجویان، باعث شکل‌گیری نگرشی نادرست نسبت به مفهوم نقد هنری می‌شود. هنرجویی که تحت تأثیر این فضا قرار می‌گیرد، به‌جای یادگیری اصول علمی نقد، به تخریب، انکار و بی‌اعتبار دانستن تلاش و موفقیت دیگران عادت می‌کند؛ رفتاری که در نهایت به تضعیف اخلاق حرفه‌ای در جامعه موسیقی منجر می‌شود.‌
مسأله مهم دیگر، نبود نظارت مؤثر از سوی نهادهای متولی آموزش هنر است. اگرچه آموزشگاه‌های آزاد هنری زیر نظر ارگان‌های مشخصی فعالیت می‌کنند، اما در عمل، نظارت‌ها اغلب به مسائل اداری و ظاهری محدود می‌شود و ارزیابی تخصصی سطح علمی و عملی مدرسان، جایگاه چندانی ندارد. این خلأ نظارتی، همراه با صدور مجوزهای غیرتخصصی، بستری مناسب برای تداوم فعالیت افراد فاقد صلاحیت فراهم کرده است. ضروری است نهادهای مسئول، با تدوین معیارهای شفاف و سخت‌گیرانه، احراز صلاحیت مدرسان موسیقی را صرفاً از مسیر نهادهای تخصصی هنری و بر اساس دانش تئوریک، توان عملی، سابقه اجرایی و آشنایی با متدهای معتبر آموزشی انجام دهند. برگزاری آزمون‌های تخصصی، ارزیابی دوره‌ای عملکرد مدرسان، و دریافت بازخورد واقعی از هنرجویان می‌تواند گامی مؤثر در این مسیر باشد.‌

وعده‌های فریبنده و تجاری‌سازی آموزش موسیقی
معضل مهم و نگران‌کننده دیگر در حوزه آموزش موسیقی، رواج ادعاهای بی‌پایه و غیرعلمی از سوی برخی آموزشگاه‌های آزاد هنری است؛ آموزشگاه‌هایی که به‌جای پایبندی به اصول آموزشی، کیفیت و سلامت هنرجو، رویکردی کاملاً تجاری و سودمحور در پیش گرفته‌اند. این مراکز، با هدف جذب حداکثری هنرجو و افزایش درآمد، از شعارها و وعده‌هایی استفاده می‌کنند که نه‌تنها با واقعیت‌های آموزش موسیقی همخوانی ندارد، بلکه آشکارا غیرقابل تحقق و گمراه‌کننده است.
عباراتی مانند «در شانزده دقیقه خواننده شو»، «نوازندگی کامل ساز در سه ماه»، «تضمین خواننده یا نوازنده شدن»، یا «رسیدن به سطح حرفه‌ای بدون نیاز به تمرین طولانی» نمونه‌هایی از این ادعاهای واهی هستند که متأسفانه در تبلیغات محیطی، فضای مجازی و حتی گفت‌وگوهای اولیه با هنرجویان به‌وفور مشاهده می‌شود. این وعده‌ها، با نادیده گرفتن ماهیت تدریجی، زمان‌بر و پیچیده یادگیری موسیقی، تصویری کاملاً تحریف‌شده از فرآیند آموزش ارائه می‌دهند و انتظاراتی غیرواقعی در ذهن هنرجویان ایجاد می‌کنند.
در عمل، این آموزشگاه‌ها با طراحی دوره‌های به‌اصطلاح «فشرده»، «ضربتی» یا «کوتاه‌مدت»، تلاش می‌کنند حجم زیادی از مطالب را در زمانی بسیار محدود ارائه دهند؛ دوره‌هایی که نه‌تنها فرصت درک عمیق، تمرین اصولی و تثبیت مهارت‌ها را از هنرجو می‌گیرند، بلکه غالباً هیچ خروجی مثبت و پایداری نیز به همراه ندارند. موسیقی، بویژه در حوزه آواز و نوازندگی، نیازمند تکرار مستمر، زمان، اصلاح تدریجی خطاها و شکل‌گیری هماهنگی‌های پیچیده جسمی و ذهنی است؛ امری که با هیچ دوره فشرده و تبلیغ‌محور قابل جایگزینی نیست.‌
پیامد چنین رویکردی، افزون بر اتلاف وقت و هزینه هنرجویان، تضعیف جایگاه آموزش اصولی موسیقی در نگاه عمومی است. هنرجویی که با وعده‌های غیرواقعی جذب شده و پس از پایان دوره به نتیجه‌ای ملموس نمی‌رسد، نه‌تنها دچار سرخوردگی می‌شود، بلکه گاه کل فرآیند آموزش موسیقی را ناکارآمد و بی‌ثمر تلقی می‌کند. این چرخه معیوب، در نهایت به بی‌اعتمادی عمومی نسبت به آموزشگاه‌ها و مدرسان، و تخریب سرمایه اجتماعی آموزش موسیقی منجر می‌شود.
ضروری است نهادهای نظارتی، علاوه بر بررسی صلاحیت مدرسان، بر محتوای تبلیغاتی و ادعاهای آموزشی آموزشگاه‌ها نیز نظارت جدی و مؤثر داشته باشند. جلوگیری از طرح وعده‌های غیرعلمی، الزام به شفاف‌سازی فرآیند آموزش و برخورد با تبلیغات گمراه‌کننده، می‌تواند نقش مهمی در حفاظت از هنرجویان و بازگرداندن آموزش موسیقی به مسیر حرفه‌ای و اخلاقی خود ایفا کند. آموزش هنر، عرصه شعار و اغراق نیست؛ بلکه میدانی است که صداقت، تخصص و مسئولیت‌پذیری باید در آن اصل بنیادین باشد.

 

بــــرش

آموزش موسیقی و مراقبت فرهنگی

آموزش موسیقی، بویژه آموزش آواز، صرفاً انتقال اطلاعات نیست، بلکه فرآیندی حساس، تخصصی و مسئولانه است که مستقیماً با جسم، روان و آینده هنری هنرجو در ارتباط است. هرگونه سهل‌انگاری در این حوزه، نه‌تنها به افراد، بلکه به کلیت فرهنگ و هنر جامعه آسیب می‌زند. اصلاح این وضعیت، نیازمند بازگشت به مسیر درست، بازتعریف جایگاه واقعی «مدرس»، و سپردن آموزش هنر به نهادها و افرادی است که صلاحیت آن را به‌درستی و به‌طور تخصصی دارا هستند.