تحلیلی امیدبخش از وضعیت اجتماعی ایران
جامعه در حال بازتعریف خود است
مردم آماده گفت و گو و مشارکت اند و انتظار دارند کیفیت زندگی و حقوق اجتماعی شان تأمین شود
در تحلیل جامعه ایران، دو روایت افراطی به چشم میخورد: یکی روایت فروپاشی جامعه، دیگری روایت ثبات صُلب اجتماعی. اما آنچه در واقعیت جاری ایران میبینیم، نه فروپاشی است و نه ایستایی. دکتر مقصود فراستخواه معتقد است جامعه ایران در سطحی عمیقتر، در حال بازآفرینی خویش است؛ جامعهای ناتمام اما زنده که در دل بحرانها و ناپایداریها، امکانهای تازهای از معنا، کنش و عقلانیت اجتماعی را میآفریند. او در این گفتار، پویایی جامعه ایران را تبیین میکند و میگوید پویایی ایران را نه در داوریهای شتابزده بلکه باید در منطق «شدن» فهمید. جامعه ما با وجود چالشهای فراوان اما هنوز انرژی تولید معنا دارد و از دل رخدادهای هر روزه، نوعی حیات اجتماعی مداوم را پیش میبرد. مکتوب حاضر، متن ویرایش و تلخیص شده «ایران» از سخنرانی اوست که با عنوان «جامعهایرانی؛ گرفتاریها و پویاییها» در اختتامیه دومین همایش «وضعیت اجتماعی ایران» در محل دانشکده علوماجتماعی دانشگاه علامه طباطبایی ارائه شده است.
دکتر مقصود فراستخواه
جامعهشناس و عضو هیأت علمی مؤسسه پژوهش و برنامهریزی آموزش عالی
ایران؛ جامعهای با نبوغ بقا
در ایران مقیاسهای گوناگونی از زمان جریان دارد؛ از زمان وجودی و هستی شناختی تا زمانهای تاریخی و رخدادی. در مقیاس کلان، جامعهای دیرنده و کهنسال را میبینیم که «نبوغ بقا» و «میل به ماندن» دارد. در مقیاسهای پایینتر، با زمانهای دورانی و دورهای روبهرو هستیم؛ همچون دوران پیش از اسلام، دوران زرین تمدنی، دوران انحطاط، دوران بیداری، دوران انقلاب و اکنون هم دوران پساانقلاب. اما مهمتر از همه، «زمان رخدادی» ایران است که زمان بزنگاهها و لحظههاست؛ جایی که جامعه در مؤمنتومها و اقترانهای ملتَهم شکل میگیرد. لحظههایی مانند ظهور اینترنت، هوش مصنوعی یا جنبشهای زنان و نسلهای نو؛ اینها نمونههایی از همین زمان رخدادیاند.
امکانهای تازه در جهان اجتماعی ایران
وقتی از منظر «پویاییشناسی سیستمهای اجتماعی» به وضعیت اجتماعی ایران مینگریم، جامعه ما تنها مجموعهای از وضعیتها یا «متغیرهای حالت» نیست، بلکه از «متغیرهای جریان» نیز تشکیل شده است. در واقع جامعه، بیکار و ایستا نیست، بلکه همواره در حرکت و زایش است. در اینجا «رهیافت رابطهای» اهمیت پیدا میکند؛ به این معنا که جامعه ثابت نیست، بلکه در بستر رابطهها ساخته میشود. بر این اساس، باید گفت جهان اجتماعی ایران همواره ناتمام است و در نیمه راه قرار دارد. بنابراین ساختاری تمامیافته نیست بلکه میدانی است که در آن امکانهای تازه سر برمیآورند.
جامعه ایران پر از موقعیتهای مولد معناست
از منظر جامعهشناسی فرهنگی، ساختارهای معنایی در ایران نقشی کلیدی دارند. جامعه ما پر از موقعیتها، رغبتها و ساختارهای مولد معناست. روابط، کنشها و واکنشها در دیالکتیکی میان ذهن و عین، ساختارهای معنایی تازهای پدید میآورند. ایران را میتوان از خلال همین «متغیرهای جریان» فهم کرد؛ تداوم پارهخطی ایران در همین لحظههای تاریخی از هجومها و فروپاشیها تا زایشهای تمدنی و اجتماعی تازه شکل گرفته است.
در وضعیت کنونی، جامعه ایران با شکاف میان ارزشهای ادراکشده و تجربهشده روبهروست. میل به موفقیت، آیندهگرایی و انسانگرایی در سطح ذهنی بالاست اما در تجربه زیسته کمتر بروز مییابد؛ به اصطلاح آسمانمان پرستاره و زمین سنگلاخ است. «هنجارهای اجتماعی» که باید گرامر زندگی جمعی باشند، زیر فشار تابوهای رسمی شده و ارزشهای کالایی فرسوده شدهاند. فردگرایی خودمدار روابط اجتماعی را تضعیف کرده و احساس تنهایی را گسترش داده است. بنابراین میتوان گفت که در حال حاضر جامعه در وضعیت ترومایی به سر میبرد؛ ذهن زخمی، اضطراب پنهان و شادیهای پوشاننده رنج، در رفتار اجتماعی ایرانیان بروز پیدا کرده است. اما این، همه تصویر ایران نیست. در برابر متغیرهای نگرانکننده، «متغیرهای جریان» و «پویاییهای تازهای» در جامعه ایران در حال شکلگیری است.
جامعه ایران در حال بازتعریف خود است
ایران پروژهای ناتمام اما زنده است. ساختارهای معنایی، حافظه فرهنگی و ارتباطی جامعه و ظرفیت بالای تحصیلکردگان، امکان کنش و خلاقیت را حفظ کردهاند. مردم تنها «نقش» ندارند، بلکه «عملکرد» هم دارند؛ پرفورمنس اجتماعی و زبانی مردم، خود به تولید معنا و تغییر منجر میشود. در سه سطح این پویاییها قابل مشاهده است:
1- نخست در «سطح اجتماعی» میتوان این پویایی را دید؛ به طوری که مجامع حرفهای، کانونهای کوچک و انجمنهای محلی به کانونهای خلاقیت بدل شدهاند و نوآوریهای اجتماعی گسترش یافتهاند. در دل همان جامعهای که تابوها وجود دارند، نوعی کارآفرینی هنجاری در حال ظهور است؛ مردم در همسایگیها، گروههای دوستی، پارکها و حتی مترو، پیوندها و همبستگیهای تازهای میسازند. تغییر نگرش نسبت به زنان و افزایش زیست همپذیرانه میان سبکهای مختلف زندگی، نشانههای جامعهای است که در حال بازتعریف خود است.
2- دوم در «سطح نخبگانی» این پویایی قابل مشاهده است؛ دانشگاهها، رسانهها، کلاسها و نشستهای علمی به میدان شکلگیری ساختارهای معنایی تازه بدل شدهاند. نخبگان تازهای ظهور کردهاند که از دل طبقه متوسط و تحصیلکرده برخاستهاند؛ «نخبگان معمولی» که به دور از تشریفات و سلسلهمراتب سنتی، در تولید فکر و ترجمه، آموزش و ارتباط با جامعه فعالاند.
3- در «سطح دولت» نیز این پویایی قابل ردگیری است. در درون ساختار دولت، کارشناسان و مدیرانی حضور دارند که نه تنها مجری، بلکه خالق قاعدههای تازهاند. میان جامعه و دولت یک «دالان تنگ» ارتباطی باز شده است؛ کارشناسانی که با دستور زبان علمی و تجربه زیسته به مسائل اجتماعی مینگرند. اجرائیات دولت تنها در سطح تبلیغات رسمی نیست؛ در لایههای میانی و کارشناسی، پویایی و خلاقیت وجود دارد و از دل آن امکان «تخریب خلاق» و «اصلاح تدریجی» فراهم میشود.
جامعه ایران در جستوجوی عقلانیتی تازه
جامعه ایران در جستوجوی عقلانیتی تازه است؛ عقلانیتی که بتواند مبادلهای خلاق میان دولت و مردم برقرار کند. مردم آماده گفتوگو و مشارکتاند، اما انتظار دارند در برابر تعهد و قانونپذیریشان، «کیفیت زندگی» و «رفاه» و «حقوق اجتماعیشان» تأمین شود. ایران، جامعهای ناتمام اما زنده است؛ جامعهای در راه، در حال ظهور و در حال ساختن معنا از دل پیچیدگیهای خود. این پویایی اجتماعی و فرهنگی، امیدبخشترین نشانه تداوم تاریخی ایران است.
برش
در ایران مقیاسهای گوناگونی از زمان جریان دارد؛ از زمان وجودی و هستیشناختی تا زمانهای تاریخی و رخدادی. در مقیاس کلان، جامعهای دیرنده و کهنسال را میبینیم که «نبوغ بقا» و «میل به ماندن» دارد. مهمتر از همه، «زمان رخدادی» ایران است که زمان بزنگاهها و لحظههاست؛ جایی که جامعه در مؤمنتومها و اقترانهای ملتَهم شکل میگیرد.
وقتی از منظر «پویاییشناسی سیستمهای اجتماعی» به وضعیت اجتماعی ایران مینگریم، جامعه ما تنها مجموعهای از وضعیتها یا «متغیرهای حالت» نیست، بلکه از «متغیرهای جریان» نیز تشکیل شده است؛ جامعهای که همواره در حرکت و زایش است.

