یک زندگی رواقی
نگاهی به کتاب کار سبکباران اثر ماسیمو پیلیوچی
محمد صادقی
روزنامهنگار
بسیاری از ما انسانها، در زندگی دچار ناخرسندی، ناآرامی، نارضایتی، و ملال میشویم. برخی از ما، در زندگی برای رسیدن به ثروت، شهرت، قدرت و... کوشش بسیاری انجام میدهیم، و برخی نیز به مقصود دست مییابیم، اما همچنان، شادی و آرامش نداریم و احساس رضایت نمیکنیم. بسیاری از ما، هنگامی که به آنچه میخواهیم دست نمییابیم، دچار ناخوشی میشویم و گاهی شوق زندگی را نیز از دست میدهیم. اگر پول یا شغل خودمان را از دست بدهیم، یا یکی از عزیزانمان از دنیا برود، پریشان میشویم و نمیدانیم چه باید بکنیم. واقعیت این است که همه ما، کم و بیش، با این مسائل در زندگی مواجه هستیم. اما آیا برای چنین مسائلی راهحلی وجود دارد؟ آیا کتابهای فلسفی و بویژه کتابهایی که هنر زندگی را به ما میآموزند، در این زمینه میتوانند به ما کمک کنند؟
کتاب «کار سبکباران؛ راهنمای عملی برای یک زندگی شادکامانه
/A Field Guide to a Happy Life» اثر ماسیمو پیلیوچی، که بهتازگی با ترجمه مریم رضایی و مهدی رضایی توسط انتشارات سروش مولانا منتشر شده، یکی از بهترین و ارزشمندترین آثاری است که میکوشد راهنمای عملی برای یک زندگی شادکامانه را پیش روی ما بگذارد. پیلیوچی با بهره از آموزههای فیلسوفان رواقی، ما را با واقعیتها و درسهایی آشنا میکند که با اندیشیدن درباره آنها میتوانیم به آرامش و شادی دست یابیم. به باور پیلیوچی، رواقیان پیرو آیین جهانشهری بودند یعنی کل نوع بشر را در یک رابطه برادری و خواهری گسترده تصور میکردند و «برخلاف بیشتر مکاتب فلسفی دیگر زمان خود، معتقد بودند قوههای عقلانی زنان با قوههای عقلانی مردان برابر است. آنها فلسفه زندگیای ابداع کردند که بسیار عملی بود، رویکردی که گاهی اوقات از آن به هنر زندگی یاد میکنند. یک راه برای اینکه به تدریج همچون رواقیان بیندیشید و عمل کنید، این است که برای انجام هر کاری از - به اصطلاح- فضایل اصلی به عنوان یک قطبنمای اخلاقی استفاده کنید. چهار فضیلت اصلی وجود دارند حکمت عملی، شجاعت، عدالت و اعتدال که تعریف آنها چنین است: «حکمت عملی عبارت است از شناخت اموری که حقیقتاً برای ما خوب و اموری که حقیقتاً برای ما بد هستند. از نظر رواقیان حکمت عملی در فهم این نکته خلاصه میشود که یگانه چیز خوب، فضیلت یا کمال منش است و یگانه چیز بد رذیلت یا نقصان منش است. هر مقوله دیگری -مقولههایی مانند سلامت، ثروت، شهرت و موارد دیگر که بیشتر مردم خواهان آنها هستند- بیتفاوت هستند به این معنی که ممکن است با عقل و منطق انتخاب شوند یا ترجیح داده شوند اما بیطرفی اخلاقی دارند به عبارت دیگر داشتن ثروت ممکن است خوب باشد اما از شما آدم خوبی نمیسازد، فقر ممکن است عذابآور باشد اما از شما آدم بدی نمیسازد، یا برعکس. شجاعت یعنی گرایش به انجام عمل اخلاقی در مواجهه با خطر یا گرایش به انجام عمل اخلاقی در شرایطی که فرد ترجیح میدهد دست روی دست بگذارد و خود را در معرض انتقاد یا مقابله به مثل قرار ندهد. عدالت به معنای رفتار منصفانه با دیگران یعنی رفتار با مردم به همان نحوی که دوست دارید با شما رفتار کنند و احترام همیشگی به کرامت آنها به عنوان انسان است. اعتدال تمایل به انجام کارها به اندازه مناسب، نه بیش از حد کم و نه بیش از حد زیاد.»
کوششها و هدفها
پیلیوچی در کتاب دیگری با عنوان «عشق به سرنوشت؛ چگونه رواقی باشیم/How to Be a Stoic: Using Ancient Philosophy to Live a Modern Life» توضیح داده یکی از اصول کلیدی رواقیگری این است که ما باید تفاوت میان آنچه را میتوانیم بر آن تسلط یابیم با آنچه نمیتوانیم بر آن تسلط یابیم، تشخیص دهیم و این تفاوت را جدی بگیریم. یعنی «اموری که در کنترل ما هستند شامل تصمیمات و رفتارهای ماست؛ اموری که در کنترل ما نیستند شامل موقعیتهایی که در آنها قرار میگیریم و نیز اندیشهها و کنشهای دیگران است.» او برای اینکه مقصود خود را دقیقتر بیان کند از مثالهایی بهره میگیرد. برای نمونه میگوید؛ کمانداری که میخواهد تیری را به هدف بزند، تصمیم به این کار میگیرد، تیر و کمانی متناسب با فاصله و نوع هدف برمیگزیند و لحظه دقیقی را برای پرتابکردن تیر انتخاب میکند. اما آیا تیر به هدف میخورد؟ پاسخ این است که این در اختیار او نیست. زیرا اگر تندبادی بیاید، مسیر تیر تغییر میکند یا ممکن است به طور اتفاقی چیزی، مانند یک درشکه که در حال عبور است، بین کماندار و هدف قرار بگیرد یا خود هدف (اگر سرباز دشمن باشد) برای گریز از تیر حرکت کند. به نظر او، کماندار رواقی، برای زدنِ تیر به هدف کوشش خود را میکند و هر آنچه در این جهت لازم باشد را به کار میبندد، ولی با شکیبایی آماده است تا نتیجه ناخوشایند را نیز قبول کند «چون هیچوقت کل نتیجه در کنترل او نیست.» او میافزاید کسی را در نظر بگیریم که فکر میکند با توجه به پیشینه کاری، کیفیت بالای کار و روابط خوبش با همکاران و رئیس شرکت، میتواند به ارتقای شغلی دست یابد. چنین کسی با نگرش رواقی، اگر قرار باشد فردا مشخص شود در شغل خود ارتقا مییابد یا نه، شب را راحت میخوابد و فردا با اطمینانخاطر آماده شنیدن هر نتیجهای خواهد بود، زیرا اطمینانخاطر او بر نتیجه استوار نیست چون این خارج از کنترل اوست. او میداند نتیجه، به عوامل دیگری مانند میزان همدلی او با رئیساش، اینکه تا چه اندازه اهل رقابت با همکاران خود بوده و... وابسته است. اما اطمینانخاطر او برآمده از این است که هرچه در توان داشته انجام داده، زیرا فقط همین است که در کنترل اوست: «جهان برای آرزوهای شما سر تعظیم فرود نمیآورد؛ همین است که هست. رئیس شما، همکاران شما، سهامداران شرکتتان، مشتریان شما و تعدادی از عوامل دیگر بخشی از جهان هستند؛ پس چرا باید انتظار داشته باشید که دستور شما را انجام دهند؟» پیلیوچی به نمونه دیگری هم میپردازد؛ او میگوید وقتی دختر نوجوانی با وجود دوران خوش کودکی و رابطه مناسبی که با پدر و مادر خود داشته، ناگهان به مخالفت و تندی با آنها برمیخیزد، پدر و مادرش دچار پشیمانی میشوند. آنها با خودشان فکر میکنند شاید در زمانی که او کوچکتر بوده، همه کارهایی که باید برای او میکردهاند را انجام نداده باشند و همین موجب میشود در کنترل اوضاع دچار درماندگی شوند: «اپیکتتوس به ما میگوید که پشیمانی، اتلاف نیروهای عاطفی ماست. ما نمیتوانیم گذشته را تغییر دهیم، چون خارج از کنترل ماست. ما نمیتوانیم و باید از گذشته یاد بگیریم، اما موقعیتهایی که در موردشان کاری میتوان انجام داد، فقط آنهایی هستند که اینجا و اکنون اتفاق میافتند.» به نظر نویسنده، نگرشِ درست این است که پدر و مادر این را دریابند که در بزرگکردن دختر خود بهترین کار ممکن را کردهاند و هنوز هم هر کاری بتوانند برای او میکنند اما چه موفق بشوند چه نشوند، بهترین کار این است که نتیجه را با آرامش بپذیرند. چنانکه کماندار باید بدون توجه به نتیجه، بهترین کار ممکن را انجام دهد، و فرد دیگر هم برای ساختنِ بهترین پرونده کاری کوشش کند، اما این مساوی با این نیست که چون ما میکوشیم و بسیار هم میکوشیم، امور هم باید طبق خواست ما پیش بروند.
پیلیوچی در کتاب «کار سبکباران» مینویسد: «برخی امور تماماً در دست تو هستند در حالی که مابقی آنها تماماً در دست تو نیستند. پی بردن به اینکه چه چیزی در کدام مقوله جا میگیرد شگفتآور است. آنهایی که تماماً از عهده تو برمیآیند داوریهای آگاهانه تو، آرا، اهداف، ارزشهایی که برگزیدهای و تصمیمهای تو برای انجام دادن یا ندادن کار است، یعنی در اصل چیزهایی که بعد از تأمل و تعمق انتخاب میکنی. تقریباً بقیه امور ولی بویژه کارکرد بدن تو، روابط، شغل، شهرت و ثروت تو... تماماً در اختیار تو نیستند، یعنی خلاصه کلام اموری که میتوانی بر آنها تأثیر بگذاری ولی نتیجه هر کدام از آنها به دیگران نیز وابسته است. چطور چنین چیزی ممکن است؟ مگر نه این است که دیگران میتوانند بر آرا و داوریهای تو و اموری از این دست تأثیر بگذارند، در حالی که تو هم میتوانی بر کارکرد بدن، روابط خود و مانند آن تأثیر بگذاری؟ بله واقعیت امر همین است. ولی در مقوله اول نهایتاً مسئولیت بر گردن توست در حالی که در مقوله دوم میشود گناه را به گردن دیگری انداخت. دیگران ممکن است بر آرای تو تأثیر بگذارند -یا حتی سعی کنند در آنها به نفع خود دخل و تصرف کنند- یا ارزشهای تو را تغییر دهند. با وجود این نظرات و ارزشهای تو متعلق به توست. برعکس ممکن است از بدنت مراقبت کنی، ولی یک حادثه یا بیماری تو را از پا درآورد. چه بسا دیگران را دوست داشته باشی و آنها متقابلاً تو را دوست نداشته باشند. امکان دارد در شغلت همه کارها را تمام و کمال انجام دهی و باز هم اخراج شوی. ممکن است آدم خوبی باشی و با این حال شایعات مغرضانه شهرت تو را لکهدار کند. چه بسا با پولت با دقت و احتیاط کارکنی ولی باز هم بازار سقوط کند و ثروت تو را نیست و نابود کند. پس به یاد بسپار که تنها چیزهایی واقعاً از آن تو هستند که تماماً از دست تو برمیآیند. هر چیز دیگری از جهان به امانت گرفته شده است و جهان به هر نحوی امکان دارد چنین امانتهایی را در هر لحظه و بیدرنگ پس بگیرد. به همین دلیل اگر به اموری اهتمام بورزی که در نهایت در دست تو نیستند مسلماً دچار رنج، حسادت، ناکامی و در کل متکی به بازی سرنوشت میشوی. با این حال اگر تلاشت را بر کارهایی بگذاری که از دستت برمیآیند زندگی را در صفا و آرامش سپری خواهی کرد با شکیبایی به استقبال هر پیشامدی میروی، ابداً به کسی غبطه نمیخوری و هرگز از چرخش روزگار ناامید نمیشوی.»
تصورات ناردست
پیلیوچی، در این کتاب، توجه ما را به واقعیتهایی جلب میکند که اگر به آنها بیندیشیم، نگاه ما تغییر خواهد کرد، و در نتیجه، به آرامش و رضایت دست خواهیم یافت. او مینویسد: «تو به مراتب کمتر از چیزی که تصور میکنی امور را در کنترلداری و احتمالاً درباره آنچه واقعاً در کنترل توست تصورات نادرستی داری. جهل شایعی که ریشه ناخشنودیهای بسیار است این است که مذبوحانه چیزهایی را میخواهی که -در نهایت- در اختیار تو نیستند، در حالیکه همزمان از اینکه تلاشت را مصروف کارهایی کنی که در واقع امر از تو برمیآیند غفلت میکنی. بنابراین راهبرد صحیح این است که در راستای سطرهای زیر اولویتهایت را مجدداً تنظیم کنی. در درجه اول توجه تو باید معطوف به داوریها، تصمیمها و تلاشهایت شود، یعنی اموری که واقعاً در اختیار تو هستند. دوم اینکه نگرش تو در قبال امور بیرونی -یعنی مابقی چیزها- باید مانند نگرش کماندار باشد: اگرچه غرض تو زدن به هدف است باید در خاطر داشته باشی که وقتی تیر از کمان پرتاب میشود مسیرش ممکن است به دلیل وزش ناگهانی باد یا حرکت پیشبینی نشده خود هدف تغییر کند. پس چه کاری میتوانی بکنی؟ اهداف خود را از امور بیرونی به امور درونی تغییر جهت بده، به این صورت که با خود تکرار کن هدفت پرتاب بهترین تیری است که از تو
برمیآید نه زدن به هدف؛ هدفت این است که شایستهترین داوطلب برای ارتقای شغلی باشی نه گرفتن ارتقا؛ هدفت این است که محبوبترین فردی باشی که میتوانی نه اینکه دیگری دلباخته تو شود. اگر توجه و امیالت را به این شکل از نو هدایت کنی شادکام و آسودهخاطر خواهی بود. هر آنچه تصور میکنی صاحبش هستی در عمل مال تو نیست. نه لیوان مورد علاقهات متعلق به توست، نه خانه، نه شغل، نه حتی شریک زندگی یا فرزندت متعلق به توست. در مقطعی از زندگی آنها را به طریقی از دست میدهی آمادگی مواجهه با این فقدان را داشته باش و در این فاصله عمیقاً از داشتن آنها در زندگی آگاه و قدردان این فرصت باش. آماده شدن راجع به از دست دادن داراییهای مادی آسان است، به این صورت که اگر لیوان مورد علاقهات شکست با خود بگو: این لیوان بود میدانستم که ممکن است بشکند. بعد از آن به تدریج تلاش کن چیزهای دشوارتری انجام دهی به این صورت که اگر به دلیل رکود بازار پول زیادی از دست دادی با خود بگو: این پول برای سرمایهگذاری بود میدانستم ممکن است از دست برود. وقتی موضوع بر سر انسانهاست بیعاطفه نباش، ولی همان قاعده را به کار بگیر و در تمام کارهایت شکیبایی را پیشه کن: اگر دوستی به جای دوری نقل مکان کرد باید با خود بگویی از اول میدانستم آدمها جابهجا میشوند با وجود این او دوست من است. این قاعده را برای دشوارترین مسائل نیز به کار بگیر به این صورت که اگر یکی از عزیزانت قبل از تو بمیرد با خود بگو: از ابتدا میدانستم که یکی از ما باید اول برود شکرگزار تمام لحظههاییام که با او گذراندم.»
بیثباتی جهان
در کتاب «حقیقتهای رهاییبخش» نیز مصطفی ملکیان به هفده حقیقت میپردازد که جای اندیشیدن دارند. حقیقتِ دومی که او در کتاب به آن میپردازد، بیثباتی جهان است. به باور ملکیان، یگانه واقعیتی که در جهان ثابت است، بیثباتی است. یعنی هر چیزی که وارد زندگی هر کسی شده، وارد شده تا برود، و هیچچیز در زندگی نیامده که ماندنی باشد. فقط مدت زمانِ ماندن متفاوت است، همه چیز مانند میهمانی است که به خانه شما آمده، میهمانی ده دقیقه و میهمانی یک شبانهروز در خانه شما اقامت میکند اما در نهایت، میهمان آمده که برود. من نیز که انسان هستم موجودی فانی هستم، آمدهام که روزی بروم. خواستهها و آرزوهای من هم چنین است. هر رابطه و نسبتی که با دیگران دارم نیز مانند نسبتِ شاگردی، استادی، دوستی یا همسری، همگی موقت هستند و از میان میروند. پیری یا جوانی، جنگها یا صلحها، رابطهها یا قطع رابطهها ثابت نمیمانند، همه گذرا و نابودشدنی هستند. در نتیجه، اکنون که در جهان هستیم، هیچچیز، حتی چیزهایی که در نظر ما مهم هستند، دوام ندارند، پس باید آماده باشیم. مانند وقتی که وارد حمام میشویم و آمادگی خیسشدن را داریم، در این جهان نیز باید برای بیثباتی خودمان را آماده کنیم. به نظرِ او، ما در زندگی یازده سرمایه اصلی داریم که در چهار دسته قرار میگیرند: داشتنها (ثروت)، نمودنها (یعنی جلوههای آدمی که عبارت هستند از شهرت، قدرت، احترام، آبرو و علم دانشگاهی)، کردنها (گفتارهای ما و کردارهای ما)، و بودنها (باورهای ما، احساسات ما، و خواستههای ما) و اینها با هم تعامل دارند. برای مثال، من با شهرت و قدرت خودم میتوانم در ذهن شما اثر بگذارم یا با باورها و احساسات خودم میتوانم جهان را بهطور خاصی تجربه کنم. ما با این یازده سرمایه وارد بازار جهان میشویم، دوستی، دشمنی، ارتباطات و حتی قطع ارتباطات ما بر پایه همین یازده سرمایه است و همه اینها آمدهاند که بروند، ثابت نمیمانند. یکی از اثرات فهم بیثباتی در زندگی کاهش دلبستگی است. اگر بدانیم این سرمایهها ثابت نیستند به آنها دل نمیبندیم چون فرض در دلبستگی به چیزی این است که آن چیز باقی خواهد ماند. اگر به چیزی دل بستیم که قرار است برود از دست دادن آن زندگی ما را دچار فروپاشی میکند. چنین نگاهی به ما میآموزد که از دلبستگی به چیزهای موقتی دوری کنیم. ملکیان مینویسد که اپیکتتوس هر گاه پسرش را میبوسید به خود میگفت ممکن است این آخرین بوسه باشد. پس هر دیداری با دیگران، به نوعی، درود و بدرود است.
کار سبکباران
راهنمای عملی
برای یک زندگی شادکامانه
نویسنده: ماسیمو پیلیوچی
مترجم: مریم رضایی، مهدی رضایی
انتشارات: سروش مولانا
تعداد صفحات: ۱۷۶ صفحه
قیمت: ۲۸۰۰۰۰ تومان

