نگاه به ارث مانده
در میان فرماندهان جنگ تحمیلی، نام سرتیپ شهید حسن آبشناسان با ویژگیهایی شناخته میشود که کمتر در دیگران میتوان یافت: نظامی حرفهای، کوهنوردی برجسته، اندیشمندی عارفمسلک و فرماندهای که جنگ برایش فقط میدان نبرد نبود؛ بلکه عرصهای برای نشان دادن مرام انسانی و نگاه عاشورایی بود. کتاب «او نگاهش را به ارث گذاشت» نوشته گلستان جعفریان که بهعنوان بیستوهشتمین جلد از مجموعه «قصه فرماندهان» برای کودکان و نوجوانان منتشر شده، تلاش دارد همین سیمای متفاوت را به نسل تازه معرفی کند؛ نسلی که شاید دیگر جنگ و روزهای سخت دفاع مقدس را به چشم ندیده باشد، اما نیازمند شناخت قهرمانانی است که نگاه و اندیشهشان هنوز چراغ راه امروز است.
نامه به صدام
در روزگاری که صدام حسین با موشکباران شهرهای بیدفاع، مردم را به خاک و خون میکشید، حسن آبشناسان نامهای خطاب به او نوشت. لحنی چالشبرانگیز داشت: «اگر جناب صدام حسین، امیر جنگی است و فنون نظامی را خوب میداند و نظریهپرداز جنگی است، پس به راحتی میتواند در دشت عباس با من و دوستان جنگاورم دیدار کند و با هر شیوهای که میپسندد، بجنگد، نه اینکه با بمب افکنهای اهدایی شوروی محلههای مسکونی و بیدفاع را بمباران کند و مردم را به خاک و خون بکشد». پاسخ صدام، اعزام سرلشکر عبدالحمید، فرمانده مشهور بعثی بود؛ همان کسی که سالها پیش در اسکاتلند، در مسابقات کوهنوردی ارتشهای جهان، از حسن شکست خورده بود. اینبار در میدان جنگ نیز سرنوشت همان را تکرار کرد: لشکر عراقی شکست خورد و عبدالحمید اسیر شد.
فرماندهی در غرب
سال ۱۳۶۲، آبشناسان به فرماندهی قرارگاه حمزه سیدالشهدا در غرب کشور منصوب شد. در کنار محمد بروجردی، ناصر کاظمی و کاوه، نقش مهمی در سازماندهی نیروهای مشترک ارتش و سپاه ایفا کرد. عملیاتهای سرکوب ضدانقلاب در کردستان و بعدها آموزش نیروهای تکاور در دانشکده فرماندهی ارتش، بخش دیگری از فعالیتهای او بود. از نظر نظامی، آبشناسان اعتقاد راسخ به جنگهای چریکی و نامنظم داشت و همین تفکر باعث شد در دوران فرماندهی صیاد شیرازی، مسئولیتهای کلیدی همچون فرماندهی تیپ نوهد و لشکر ۲۳ تکاور را برعهده گیرد. حسن آبشناسان اولین نظامی بود که در جبههها از موتورسیکلت تیزرو برای حمله و عملیاتهای ویژه استفاده کرد. او با تشکیل گروهی که بعدها به «گروه ویژه اسب آهنی» شهرت یافت، نیروهایش را با سرعت و تحرکی متفاوت به قلب مواضع دشمن میفرستاد. این ابتکار، نشان از نگاه خلاقانه و نامتقارن او به جنگ داشت؛ نگاهی که بعدها به پایهای برای عملیاتهای چریکی و نامنظم در ارتش تبدیل شد.
سرانجام در ۸ مهرماه ۱۳۶۴، همزمان با عملیات قادر که اولین عملیات مستقل ارتش بعد از عملیات بدر بود، در منطقه سرسول، با تیر مستقیم دشمن سرلشکر آبشناسان به شهادت رسید. شهادتش چهار روز پس از عاشورا رقم خورد؛ گویی خون او ادامهای بر سنت عاشورایی جبههها بود. رادیو عراق خبر شهادتش را با مارش پیروزی، پخش کرد، اما در جبهه ایران، این خبر تنها عزم رزمندگان را استوارتر کرد. در عملیات قادر، ارتفاعات حصاروست، بربزینروست، کارگزین، لولان، گردشوان و باشکین تا عمق ۳۵ کیلومتری خاک عراق تصرف شد و مناطق وسیعی از شهرهای سیدکان و دیانا و بیش از ده روستا و شهرک زیر دید و تیر رزمندگان ایران قرار گرفت، اما مواضع تصرفی تثبیت نشد.
شهید آبشناسان چیزی از مال دنیا برای خانوادهاش باقی نگذاشت جز چهار هزار جلد کتاب و انبوهی یادداشتهای عرفانی. او در وصیتی به پسرش افشین نوشت: «پسرم، من برای تو پول، ملک و فرش به ارث نگذاشتهام. من در زندگی به دنبال بهتر کردن منزل، وسایل زندگی یا پسانداز پولهایم در بانک نبودهام. من در زندگی به دنبال ساختن شخصیت خودم بودم. به دنبال شکل گرفتن نگاه و دیدگاهم به دنیا و مسائل جاری در آن، امیدوارم آنچه در من نسبت به دین، اعتقادات و حس بندگی و تسلیم در مقابل پروردگارم محقق شده، برای شما هم توشهای باشد و چراغ راهی!» این وصیت که در کتاب آمده است، نشان میدهد شهید آبشناسان بهجای ارث مادی، ارث معنوی برای فرزندش گذاشت. او میخواست نگاه و اندیشهاش را منتقل کند، نه خانه و ثروت. این انتخاب، بازتابی است از روحیه نسلی که دفاع مقدس را رقم زد.
او نگاهش را به ارث گذاشت
براساس زندگی سرلشکر
شهید حسن آبشناسان
نویسنده: گلستان جعفریان
انتشارات: سوره مهر
تعداد صفحه: ۱۴۰ صفحه
قیمت: ۶۵۰۰۰ تومان

