در شادبادش هزاروپانصدمین زادروز حضرت ختمی‌مرتبت(ص)

جمله عالَم به آن منوّر شد

حمیدرضا محمدی
روزنامه‌نگار

بخشی از زندگانی حضرت(ص) به‌عنوان پیام‌آور وحی و انتساب پیام و دینش به حق‌تعالی ثابت و برتر از زمان و مکان و تبدیل است. در مقابل، زندگانی ایشان از جنبه طبیعت، مانند تمام بشرهای دیگر تلقی می‌شود که از پدر و مادری متولد شده، رشد و بلوغ داشته، ازدواج کرده و سرانجام وفات یافته است.
عباس زریاب خویی

«محّمد ابن اسحاق گوید که آمنه حکایت کرد که چون به سید حامله شدم، آوازی شنیدم که گفتی «ای آمنه، می‌دانی که به کی آبستنی؟ به پیغامبر آخرْزمان آبستنی.» و هم آمنه حکایت کرد که چون به سید حامله شدم، نوری دیدم که از من جدا شد که جمله عالَم به آن منوّر شد و اول عکسی که از آن نورها پیدا شد، کوشک‌های بُصرا پیدا شد، چنان‌که من آن را در مکه بدیدم (و بُصرا شهری بود در طرفِ شام.)
محّمد ابن اسحاق گوید که روزِ دوشنبه بود – دوازدهم ماه ربیع‌الاوّل- که سید از مادر به وجود آمد. 
آن سال بود که اصحابِ پیل قصدِ مکه کرده بودند و حق تعالی ایشان را هلاک کرد. و واقعه ایشان ازجمله معجزات بود، زیرا که به برکات ظهور سید، کید ایشان از مکه و اهل مکه دفع کرد و مکه را از قدم ایشان محفوظ و محروس داشت و مضبوط گردانید. حَسّان ابن ثابت گفته است که من هفت ساله بودم اندر مدینه که یکی را از جهودان دیدم که بر بالای مدینه برآمد و آوازی بلند داد و گفت «اختر محمّد امشب برآمد.»؛ یعنی امشب محمّد به وجود آمد. 
و آمنه حکایت کرد که در آن شب که سید از من به وجود خواست آمد، ستارگان آسمان دیدم که همچون باران بر سر من فرو می‌باریدند و به زیارت سید می‌آمدند. و هم آمنه گفت که چون سید به زمین نهادم، دیدم که سر برآورد و روی سوی آسمان کرد و دست به دعا برداشت. و در دلایل نبوّت آمده است که آن شب که سید به وجود خواست آمد، چهارده برج از ایوان کسرا بیفتاد و آتش مجوس در پارس کشته شد و هزارسال بود تا آن آتش افروخته بودند و هرگز نمُرده بود.»
این‌ها سطور آغازین فصل «در مولود و شیرخوارگی» کتاب «سیرتِ رسول‌الله» اثر ابوعبدالله محمّد ابن اسحاق ابن یسار مُطَلِّبی بود (به تصحیح جعفر مدرس صادقی، نشر مرکز، چاپ اول: بهمن 1373)؛ از نسل راویان سوم زندگی و زمانه حضرت رحمة‌للعالمین(ص)، وفات‌یافته در سال 150 یا 151 قمری در بغداد که ابن هشام قلمی‌اش کرد، چیزهایی را از آن حذف کرد و مطالبی بر آن افزود و اگرچه تغییر چندانی در روایت ابن اسحاق نداد اما بدل به کتابی جداگانه شد. 
اثری که سخت مورد توجه معاصرانش قرار گرفت و همه روایت‌های مستقل دیگری که از راویان ابن اسحاق در دست بود به‌تدریج مهجور و متروک شد. این روایت سده ششمی چنان آوازه و اعتباری یافت که کتاب درسی مدارس آن‌روزگار شد تا آن‌گاه که رفیع‌الدّین ابومحمّد اسحاق ابن محمّد همدانی، قاضی اَبَرقوه (ابرکوه کنونی در 130 کیلومتری یزد) در سفری به شام وصفش را شنید. در بازگشت، نسخه‌ای همراه خود آورد و وقتی به سعد ابن زنگی تحفه داد، پنجمین اتابک سَلغُری فارس خواست تا او که نویسنده‌ای فاضل و پرمایه بود، آن را به فارسی برگرداند و چنین کرد. نتیجه البته نثری سخته و پخته و پرداخته شد. متنی بی‌نقص و به حدّ کمال، ساده و بی‌پیرایه، استوار و باشکوه بسان سنت فارسی‌نویسی شسته‌‌رفته و پاکیزه عصر سامانی که در آن خبری از صناعات ادبی و لفظی نیست و سراسر بی‌تصنّع و بی‌تکلّف و خارج از لفّاظی رایج زمانه است.
حالا اما فردا، هزاروپانصدمین سال ولادت خواجه کونین(ص) است و درست پانزده‌‌قرن هیچ کم و کوچک و کوتاه نیست و چه خوش‌وقت و خوشبختیم که 1500 سالگی حضرت خاتم‌المرسلین(ص) را درک می‌کنیم و زیست‌مان هم‌زمان با این روز خجسته و فرخنده است. 
مردی که رحمت جهانیان بود. کسی‌که وقتی آمد، از همان بدو آمدنش، سراج منیر شد. چراغ راهی برای تمییز و تشخیص سره از ناسره. معیار و مصداقی برای شناخت راه و کج‌راه. او بود که در میان آن‌همه ظلمت و جهالت ظهور کرد و حضور یافت و آدمی را بیدار کرد. او که هنوز و همچنان هم اگر در سیره‌اش سیر کنیم، می‌توانیم دوباره خود را بیابیم و بازیابیم. برای نیل به این مقصود و منظور، حتی همین متون کهن از گنجینه هزارساله نثر پارسی، با آن شیرینی و شیوایی ما را بس.

صفحات
آرشیو تاریخی
شماره هشت هزار و هشتصد و سی و یک
 - شماره هشت هزار و هشتصد و سی و یک - ۱۸ شهریور ۱۴۰۴