«احمـــد پژمـــان» ما را ترک کرد
بوی کافور، عطر یاس
نسیم قاضیزاده
منتقد موسیقی
رفتن بزرگان یک حوزه همیشه غمگینکننده است. در هنر این غم چون به خلاقیت گره خورده است چند برابر میشود. چرا که این خلاقیت ممکن است تا سالها و دههها و قرنها تکرار نشود. احمد پژمان از آن دست بود. از دسته هنرمندانی که واژه تکرارنشدنی واژهای بود برازنده قد و قامت هنریشان. با اینکه عدد سناش 90 را نشان میداد اما سرزندگی فراوان، حافظه قوی و پویایی همچنانش، باعث میشد مرگ را از او بسیار دور ببینیم. هربار که با او همکلام میشدی، درباره انبوهی از کارها و پروژههای جدیدی که قصد انجام دادن آنها را داشت سخن میگفت، آنقدر که غبطه میخوردی به اینهمه شور زندگی.
احمد پژمان اهل جنوب بود؛ موسیقیدانی که خلق و خوی شیرازیها، بندریها و کرمانیها در جانش نشسته بود. آرام بود و نجیب. این آرامش را در تک تک قطعاتی که ساخته است میتوان جستوجو کرد و در عین حال روح ایرانی که در تمامی کارهای او جریان داشت؛ چه در سمفونیها و پوئم سمفونیهایی که نوشت، چه در راپسودیها، بالهها و تمامی قطعات موسیقی کلاسیکش.
در قطعات موسیقی فیلم، الکترونیک و پاپ که دیگر جای خود داشت. در تمامی آنها میشد ردپای ایرانی بودن را به شکلی پررنگ یافت. نکته جالب اینجا بود که در آثار کلاسیک احمد پژمان -که همچنان واژه مرحوم در کنار اسمش اتفاقیست بسیار سنگین- علاوه بر حضور نواهای موسیقی اصیل ایرانی در آن، میشد نواهای محلی ایرانی را هم شنید.
آواهایی از موسیقی شیراز، آواهایی از موسیقی بختیاری و از موسیقی لک که به صورت خاص پژمان با آنها بیشتر عجین بود. علاقهمندی او به ایران و موسیقی ایرانی تا آنجا بود که در زمان تحصیل در وین در حالیکه علاقهای به اپرا نداشت، به دلیل امکان استفاده از زبان مادریاش، سراغ اپرا رفت و به عنوان اولین آهنگساز ایرانی در سال 1346 اپرا نوشت. بعد از آن، به ایران بازگشت و علاقهاش به نوشتن اپرا را ادامه داد. در دانشگاه تهران و دانشکده هنرهای زیبا تدریس موسیقی کرد و شاگردان زیادی را تربیت نمود. پژمان که پیوسته به موسیقی نگاهی تصویری-صوتی داشت و علاقهاش به اپرا و موسیقی فیلم از همین احساسش برآمده بود، در همان اولین سالهای ورودش هم اپراهایی را برای کارگردانانی چون محمدرضا اصلانی نوشت و هم اینکه همچون اکثر همدورهایهایش جذب کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان شد و شروع کرد به همکاری با آنها. از سویی دیگر، بهمن فرمانآرا، ساخت موسیقی فیلم شازده احتجاب را به او پیشنهاد داد؛ پیشنهاد همکاریای که بیش از 50 سال طول کشید و تیمورک پژمان و فرمانآرا ادامهدار شد و برای او جوایزی را هم به همراه داشت. اما روح پر از خلاقیت او، هرگز آرام نبود و دلش پیوسته در عطش یادگیری بود، او علیرغم دانش بالا در حوزه موسیقی کلاسیک، برای یادگیری موسیقی الکترونیک اقدام کرد. همین شد که در کارهای بعد از انقلاب او میشد صداهای جدید را هم جستوجو کرد. بعدها با بازگشت طولانیاش به ایران، در دهه 70 آلبومهایی را در تلفیق موسیقی الکترونیک و کلاسیک روانه بازار کرد و حتی در این سبک، موسیقی فیلم هم نوشت. اما در ادامه همچنان موسیقی کلاسیک با بهرهگیری از تمهای موسیقی ایرانی، سرلوحه امور زندگی موسیقاییاش بود.
سطح حرفهای فعالیت احمد پژمان، توانمندیاش در درک و دریافت و فعالیت در حوزههای مختلف موسیقی، توانایی نوشتن اپراها، سمفونیها، موسیقی فیلم، آهنگسازی تصنیف و ترانه، تلفیق و... از او شمایلی ساخت که از همین امروز با رفتنش، بیش از همیشه جای خالیاش احساس خواهد شد.
نام یکی از فیلمهای بهمن فرمانآرا با آهنگسازی احمد پژمان که برنده سیمرغ بلورین بهترین موسیقی فیلم شد.


