کلید آشتی با روشنفکران
بررسی اوصاف ممتاز و یگانه زندهیاد موسی اسوار در گفتوگو با مهدی فیروزان
مریم شهبازی
گروه کتاب
شامگاه دوشنبه، ادبیات و فرهنگ ایران یکی ازآرام ترین و محجوب ترین معمارانش را از دست داد. موسی اسوار، مترجم سرشناس و عضو پیوسته فرهنگستان زبان و ادب فارسی که بیش از چهار دهه با ترجمه اشعار شاعران بزرگی چون محمود درویش، نزار قبانی و جبران خلیل جبران و رمانهای نویسندگان شاخص معاصر عرب نظیر غائب طعمه فرمان و عبدالرحمن منیف، پلی ادبی و فرهنگی میان ایران و جهان عرب ساخت، در ۷۲ سالگی درگذشت. او نه فقط مترجمیتوانا که گردآورنده حلقهای بیبدیل از نویسندگان، منتقدان و متفکران دهه شصت و هفتاد بود؛ حلقهای که در شورای کتاب انتشارات سروش به رهبریاش شکل گرفت و به گفته مهدی فیروزان، «یکی از روشنترین کانونهای گفتوگو و اندیشه بعد از انقلاب» شد. مردی که نامخانوادگیاش در متون کهن به معنای «سوار، دلیر و پهلوان» آمده، تا واپسین روزها در پاسداری از زبان فارسی و هنر ویرایش «سواره» ماند. در گفتوگو با مهدی فیروزان، مدیر انتشارات سروش در دهه ۶۰ مروری داشتهایم بر رفاقت و همکاری ۴ دههای او با زندهیاد موسی اسوار:
آشنایی، دوستی و همکاریتان با زندهیاد موسی اسوار چگونه شروع شد؟
ماجرای آشناییام با استاد و دوست بسیار عزیزم، شادروان موسی اسوار به اوایل دهه شصت بازمیگردد، رفاقتی که در سال 1362 و از مؤسسه انتشاراتی سروش آغاز شد. مدیریت انتشارات سروش را به عهده گرفته و در تلاش برای بازسازی روابط فرهنگی میان اهالی کتاب بودم. بسیاری از چهرهها و اساتیدی که پیش تر در حوزههای مختلف کتاب، از ترجمه و تألیف گرفته تا بخشهای تحقیقی و فرهنگنویسی فعال بودند، در آن سال ها به دلایل مختلف دست از کار کشیده بودند؛ برخی از آنها منزوی شده، برخی پاکسازی و عدهای هم رنجیده بودند. در چنان شرایطی انتشارات سروش، بهانه خوبی برای دعوت از آنان بود. به این منظور پرسوجوی زیادی انجام دادم و در نتیجهاش به موسی اسوار رسیدم؛ جوانی مسلط به زبانهای عربی و فارسی که آشنایی خوبی هم با فرانسوی داشت. در همان نخستین دیدارمان، آنقدر از اسوار خوشم آمد که از او دعوت به همکاری کردم و اسوار نیز همکاری به عنوان مشاور فرهنگی در انتشارات سروش را پذیرفت.
آغاز همکاریتان در همان مسیر که گفتید، یعنی با هدف دعوت از چهرههای شاخص فرهنگی شکل گرفت؟
بله، اسوار در حلقه روشنفکران ایرانی حضورپررنگی داشت و برهمان اساس به سراغ متفکران، نویسندگان و مترجمان سرشناسی رفت که برخی از آنان به دلایلی که اشاره شد دست از کار کشیده بودند. این افراد دورهمیخاص خودشان را داشتند، از جمله یک قرار هفتگی برای کوهنوردی که اسوار هم در جمع آنان حضور داشت و من هم چند بار همراهیشان کردم. در آن پنجشنبهها بزرگانی نظیر هوشنگ گلشیری، عباس زریاب خویی و عبدالحسین زرینکوب شرکت داشتند. به کمک اسوار اغلب این بزرگان را به دفتر انتشارات سروش دعوت و با آنان صحبت کردیم. حدود یک سال بعد تعداد قابل توجهی از نویسندگان و مترجمان سرشناس نسل اول و دوم را به یک مهمانی در رستوران صدا و سیما دعوت کردیم. در آن مهمانی فرهنگی بیش از هشتاد نفر از بزرگان حضور داشتند؛ از محمدابراهیم باستانی پاریزی گرفته تا احمد سمیعی گیلانی، عباس زریاب خویی، اسماعیل سعادت، ابوالحسن نجفی، سید رضا حسینی و ... همگی به آن محفل فرهنگیآمده بودند. زریاب خویی به عنوان بزرگتر جمع سخنرانی کرد و از این گفت که برخی از چهرههای حاضر را از سالها قبل ندیده بوده است. برگزاری آن مهمانی را اتفاق مهمیبرای شکلگیری دوباره روابط و دوستیها خواند، اتفاقی که بیتعارف بدون کمک اسوار رخ نمیداد. حدود شش ماه بعد دورهمیدیگری برگزار کردیم که باستانی پاریزی با سخنانش به آن جمع صمیمت بیشتری بخشید. بار دیگر باید تأکید کنم که مدیر و مدبر هر دو مهمانی موسی اسوار بود که با ارتباطات خوب خود چهرههای ارزشمند و اثرگذاری را به همکاری با انتشارات سروش ترغیب کرد.
شکل گیری این تعاملات چه نقشی در خروجی فعالیتهای انتشارات سروش داشت؟
به کمک این روابط، شورای کتاب انتشارات سروش به قویترین شورای کتاب بعد از انقلاب تبدیل شد. افرادی در این شورا همکاری داشتند که هر یک وزنهای مهم در عرصه کتاب و در حوزه کاری خود بودند.
چه افرادی به عضویت آن درآمدند؟
استادانی چون سمیعی گیلانی، ابوالحسن نجفی، رضا سیدحسینی، مرندی، آقاجانی، ابوالقاسم امامی، امیرهوشنگ اعلم، اکبر عالمیو همچنین علی اشرف صادقی و حسین معصومیهمدانی در شورای کتاب سروش عضو بودند. اگر کتابی به شورا میرسید و در تخصص اعضا نبود، از روابط خود استفاده میکردند و اثر مورد نظر را برای بررسی به متفکران خارج از آن جمع هم میدادند. بنابراین گاهی از همراهی استادان دیگری نظیر غلامرضا اعوانی، عبدالکریم سروش و غلامحسین ابراهیمیدینانی نیز بهرهمند میشدیم. عملکرد شورا به گونهای پیش رفت که اغلب متفکران و بزرگان آن زمان علاقهمند همکاری با انتشارات سروش شدند و تا سال 1373 که در سروش حضور داشتم از همراهی آنان در شورای کتاب آن بهرهمند بودیم.
آقای فیروزان نقش آقای اسوار در دعوت به همکاری چهرههای سرشناس آن زمان را میتوان مشابه عملکرد نجف دریابندری در انتشارات فرانکلین دانست؟
بله، هر دو اینها نقش مهمیدر دعوت به همکاری چهرههای نخبه فرهنگی ایفا کردند. وقتی شورای کتاب سروش به آن شکلی که مدنظرمان بود درآمد، به فکر گسترش دامنه فعالیتهایمان افتادیم و در نتیجهاش «دایرهالمعارف فرهنگ آثار» را طراحی کردیم؛ اقدامیکه با همراهی نزدیک سمیعی گیلانی، سعادت، نجفی و اسوار شکل گرفت. این دایرهالمعارف ترجمه (Dictionnaire des oeuvres) فرانسوی و مرجعی مهم بود. برای مدیریت این دایرهالمعارف به سراغ رضا سیدحسینی که آن زمان رنجیده خاطر بود رفتیم ودایرهالمعارف مذکور نیز از جهت مدیریت، بودجه و سرعت کار به یکی از درخشانترین نمونههای مدیریت فرهنگی تبدیل شد. همه افرادی که به عضویت شورای کتاب سروش درآمدند بعداً به عنوان اعضای شورای فرهنگستان زبان و ادب فارسی هم مشغول شدند. به عقیده من در تاریخ روشنفکری و روشنگری ایران در دهه شصت تا اواسط دهه هفتاد، هیچ ردپایی از نهادها و سازمانهایی که به این شکل موفق به تولید اندیشه شده باشند نمیبینیم. دراین دوره درخشانترین فعالیتها در غالب تولید فکر، دیالوگ و حتی نقد شکل گرفت. همه اینها از برکات تلاش زندهیاد اسوار و نقش کلیدیاش در شکلگیری آن جمع بود. نکته قابل توجه آنکه این انتشارات، آتلیههای عکاسی حرفهای و کار گرافیکی بسیار خوبی داشت و مجموع اینها، انتشارات سروش را به یک مرکز آموزشی تبدیل کرده بود. نویسندگان، منتقدان و حتی عکاسان بسیاری از رسانههایی که به موج دوم خرداد مشهور شدند، اغلبشان طی آن یک دهه از مجموعه انتشاراتی سروش عبور کردند. در خلال فعالیتهای این مؤسسه فرهنگی، مجلات دیگری از جمله «سروش نوجوان» متولد شد؛ حتی برای نخستین مرتبه لوح فشرده cd را به کشور وارد کردیم. وقتی بنای یک جمع به درستی شکل بگیرد از آن میتوان توقع اثرگذاری در شاخههای مختلفی را داشت.
آیا این جمع به نوعی جای خالی محافل و حلقههای ادبی دهههای چهل و پنجاه را پر کرد؟
تا اندازهای بله. خب محافل ادبی برای شگلگیری گفتوگو و تعامل شکل میگیرند، اقدام مهمیکه به لطف زندهیاد اسوار در انتشارات سروش هم شاهد بودیم. با توجه به مواردی که به برخی از آنها اشاره شد و فعالیتهای بیشماری که شاهد اجرایی شدن آنها بودم از تاریخنگاران و اهالی کتاب توقع زیادی برای ثبت فعالیتهای دوره درخشان کاری انتشارات سروش دارم. حالا بعد از گذشت 42 سال از آن نخستین مرتبهای که اسوار را دیدم همچنان خودم را مرهون لطف و همراهی این دوست قدیمیمیدانم. اسوار یک رفیق و همکار شفیق، دقیق و کاربلد بود. جای خالی خدمات ویراستاری او را هیچ کسی نمیتواند جبران کند، آنچنان که او را میتوان در بحث درستنویسی جانشین ابوالحسن نجفی دانست. به کمک او بود که شورای عالی ویرایش سازمان صدا و سیما را راهاندازی کردیم.
و نکته ای اگر دارید...
حالا که گفتوگو به پایان رسید بگذارید به یک خاطره قدیمیاشاره کنم، روزی درباره معنی اسوار از او پرسیدم. گفت یعنی دستبند برنجی. جستوجوی دوبارهای کردم و دیدم که اسوار در کتاب «مفاتیحالعلوم» خوارزمی، به دو معنا آمده، اول، سوار و مقابلِ پیاده که ریشه در واژه اوستایی «اسبارای» (به معنای برنده اسب) دارد. به او گفتم: «ببین امروز افراد زیادی پیاده هستند، نویسندگان و مترجمانی که کتابسازی میکنند، اما تو در زمینه دانش و اطلاعات سوارهای. پیاده نیستی و به حق فامیلیات اسوار شده است. بعد به این اشاره شده بود که ایرانیان به مرد دلیر و پهلوان، اسوار میگفتند. بر همین اساس بدون آن که نقش دیگر بزرگان عرصه فرهنگ را نادیده بگیرم، اسوار را قهرمان دلیر زبان فارسی میدانم چرا که در کنار اقدامات موثر بیشمار، از زبان فارسی هم صیانت میکرد.
نقش فرهنگی مترجم
استاد اسوار ترجمه و تحقیق را دو کار همراستا و همهدف میدانست
فرزانه دوستی
مترجم، پژوهشگر و مدرس دانشگاه
در چهارم شهریور
ماه 1404، یکی از موشکافترین ویراستاران و مترجمان معاصر زبان و ادبیات عرب را – نابهنگام – از دست دادیم. استاد موسی اسوار در هفتادودو سالگی بر اثر ابتلا به سرطان ریه به تعجیل از میان ما رفت.
این خبر تلخ ذهنم را نابهخود میکشاند به سخنان چندسال پیش ایشان در نشست نقد و بررسی کتاب «درختها و قتل مرزوق» که گویی پیشآگاهانه، یونانیوار، به نقل از عبدالرحمن منیف نویسنده عرب گفته بود ریهای که نویسنده با آن تنفس میکند، وسیله گفتوگوی او با دیگران، «رمان» اوست. بیراه نیست اگر بگوییم کارنامه سالها فعالیت مستمر و سختکوشانه زندهنام استاد اسوار در کسوت ویراستاری آزموده و مترجمیزبانشناس، دقیق، سختگیر، نکتهسنج، و مسلط بر معادلیابی کلماتِ مناسب، درخور و ظریف شاید گواهی بر این سخن باشد که قلمداران همواره دو تن دارند، و تنِ «متنِ» ایشان بعد از رحلتِ تنِ جسمانی به هر بهانهای، به حیات خود ادامه خواهد داد و چه بسا پرزورتر و پیروزتر.
دغدغه ترجمه معکوس
فهرست آثار و ترجمههای آن استاد فقید بلندبالاست، و حتم دارم بزرگان ساحت ادبیات از خاطرات خود با ایشان بسیار خواهند گفت و نوشت. اما امروز مایلم بر وجهی از علقههای فرهنگی ایشان تأکید کنم که کمتر دیده شد و کمتر مترجمیتوانسته به انجام آن اهتمام ورزد یا از عهده برآید، و آن هم نقش مترجم در کوشش دوسویه و معرفی ادب و فرهنگ ایران به مخاطبان جهان، مخصوصاً جهان عرب است. کتاب «الشعر الحدیث فی ایران» (ابحاث، قصائد، شهادات) (1384)، مجموعه اشعار و مقالاتی تحلیلی از شعر معاصر فارسی به گزینش و تعریب ایشان، و همچنین تعریبِ رساله پژوهشی دشوارِ «نحو هندی و نحو عربی» استاد فتحالله مجتبایی (1403) تنها دو نمونه از ترجمههای او به عربی فصیح است که نشان از دلبستگی به فرهنگ و زبان فارسی و اعتقاد به التزام دوسویه مترجم در مقام کنشگر فرهنگی دارد. من البته آنقدر عربی نمیدانم که بتوانم درباره این ترجمهها اظهارنظر کنم و امیدوارم پژوهشگران و منتقدان ادبیات عرب به این دو اثر بپردازند. اما در نقش مترجم انگلیسیزبان میتوانم کارنامه ایشان را راهنمای خود بدانم و گمان میکنم بر همه ما مترجمان است که فارغ از تحمیل خواست و سلیقه بازار کتاب و منطق سرمایه، با تأسی به پیشکسوتانی ارجمند همچون استاد فقید، نیم نگاهی هم به ترویج فرهنگ و ادب خود به زبانِ دیگری بیندازیم و مجدانه در این مسیر بکوشیم.
یگانگی ترجمه و تحقیق
در نظر استاد اسوار ترجمه و تحقیق دو کار همراستا و همهدفند، نه مقابل یکدیگر. ایشان همواره به دانشجویان و پژوهشگران جوان توصیه میکردند فعالیتهای علمیو تحقیقات دانشگاهی کارِ مهم ترجمه را به محاق نبرد و اهمیت آن را کمرنگ نکند، چراکه عقیده داشتند ترجمه از مهمترین راههای تبادل فرهنگی است، و اتفاقاً یکی از ارکان مهم هر پژوهش تطبیقی است. از ایشان، که به جغرافیای فرهنگی و سیاسی زبان عربی تسلطی بینظیر داشت و دقیقترین تحلیلها را از وضعیت جهان عرب ارائه میکرد، آموختیم که ترجمه کاری محدود به جانشانیِ لغات و معادلیابی نیست، بلکه مترجم وظیفه دارد بر همه جوانب فرهنگی، اجتماعی و سیاسی هر دو زبان مبدأ و مقصد مسلط باشد و تاریخ ادبیات را بشناسد، که اتفاقاً ساحتِ ادبیات موثرترین جای ظهور این شناخت و اندیشهورزی تطبیقی است. یاد و نام ایشان گرامیباد.
کتابها هم برای مترجمان سوگواری میکنند
یادی از موسی اسوار
عظیم طهماسبی
مترجم و پژوهشگر
مرگ مثل من یکدفعه عاشق میشود
و مرگ مثل من انتظار را دوست ندارد
محمود درویش
در تاریکی جلدِ کتاب (...) تصویر محمود درویش و نامش نقش بسته است. زیر نام او آمده است: اگر باران نیستی نازنین/ درخت باش (إذا لم تکن مطرا یا حبیبی/ کن شجرا). منظورم همین کتاب بود. پایین این قطعه شعری محمود درویش، نامیآشنا و مشهور آمده است: موسی اسوار. پیراهن مشکی محمود درویش با رنگِ سیاه جلد کتاب و نگاه اندوهناک این شاعر از پس عینک همخوانی غریبی دارد. تو گویی مرگ وقتی بر نامیسایه میگسترد، در آدمیدرک و آگاهی متفاوتی ایجاد میکند. بارها این کتاب را در دست گرفته ام اما هرگز چنین نگاهی به طرح جلدش نداشتهام. شاید کتابها هم برای مترجمان سوگواری میکنند! دیروز صبح در محل کارم با شنیدن خبر درگذشت استاد موسی اسوار غافلگیر شدم! دنیا همیشه از این غافلگیریها برای ما دارد!
شاید بهتر باشد، خاطرهای از اولین دیدارم با ایشان را بگویم و اندکی به تأثیرگذاری و ثمربخشی فعالیتهای ایشان در معرفی شعر و ادبیات معاصر عربی اشاره کنم. نخستین بار ایشان را در ۱۳۸۴ در شب محمود درویش که در خانه هنرمندان برگزار شد، دیدم. در آن دوره دانشجوی کارشناسی ارشد زبان و ادبیات عربی بودم و به شعر و ادبیات معاصر عربی رو آورده بودم. استاد موسی اسوار در آنجا سخنرانی کرد و از شمار زیادی از شاعران و ادبای عرب نام برد که در کشورهای عربی با آنها دیدار داشته است. نام بسیاری از آنها را نخستین بار بود که میشنیدم. شوکه شده بودم. آنچه ما در دانشگاه میخواندیم و میدانستیم کجا و این تجربهها و در آمیختن با فضای شعر معاصر عربی کجا! آشنایی استادان ما به تعداد معدودی از چهرههای نامداری چون بدر شاکر سیاب و محمود درویش و دیگران محدود میشد و از فضای زنده و پویای شعر عربی به دور بودند... در آن عصرگاه، احساس ناامیدی کردم: از بیخبری و ناآگاهی خودم از فضای زنده شعر معاصر عربی، از اینکه در دانشگاه توشه چندانی نمیشد اندوخت....از حصاری که استادان دور خودشان و جهان بیرون ایجاد کرده بودند.
پس از پایان «شب محمود درویش» به طرف جناب استاد اسوار رفتم و خودم را معرفی کردم. با او درباره ترجمه کتابی به زبان عربی با عنوان «اسطوره فینوس و ادونیس» اثر بدیع محمد جمعه مشورت کردم.....آن روز به طرزی عجیب در ذهنم نقش بست. شاید چون از جهل- آگاهی به آگاهی به جهل رسیده بودم.
در طی سه دهه گذشته استاد موسی اسوار با ترجمههای متعدد اشعار برگزیدهای از شاعران جهان عرب و نگارش مقالات و نیز مقدمههای ارزشمندی بر ترجمههایش، سهمیدرخور و مهم در معرفی شعر معاصر عربی در ایران داشتهاند و زمینهساز اقبال روز افزون مخاطبان فارسی زبان به ادبیات ملل همسایه شدهاند. ترجمههای ایشان از آثار نویسندگان و شاعرانی چون متنبی، جبران خلیل جبران، نزار قبانی، محمود درویش، غائب طعمه فرمان، غسان کنفانی بخشی از کارنامه درخشان و پربار ایشان است. از دقت، درنگ و سختکوشی ایشان در کارهایش و توجه بسیار وی به درستنویسی هم از دوستانشان شنیدهام و کارهایشان خود گواهی روشن و آشکاراند.
بیگمان بسیاری از افرادی که امروزه در زمینه ادبیات معاصر عربی و ترجمه شعر و رمان عربی به فارسی فعالیت میکنند، وامدار تلاش و همت و نکتهسنجیهای ایشان هستند. اگر همت و کوشش ایشان و سایر پیشکسوتان این حوزه نبود امروز پیمودن این راه برای دیگران چندان هموار و آسان نبود. خدمات ایشان به ادبیات فارسی و عربی تا مدتها در یادها خواهد ماند. امیدوارم که ثمره تلاش و کارهای علمیاش مورد توجه و پژوهش جدی قرار گیرد.
ادبیات سرنوشت او بود
استاد موسی اسوار دوستدار راستین زبان فارسی
امید طبیبزاده
عضو پیوسته فرهنگستان زبان و ادب فارسی
استاد اسوار (1332-1404) ادیبی کامل بود، هم درمعنای خالق ادبیات و هم در معنای پژوهشگر ادبی. او هم به عربی کلاسیک تسلط کامل داشت و هم گویشهای گوناگون عربی و مخصوصاً گویش عراقی را همچون زبان مادری میدانست. هم به عربی کلاسیک شعر میگفت و هم متنبی را به فارسی ترجمه میکرد، و هم از طریق ترجمه ادبیات معاصر عربی به فارسی، فارسیزبانان را با نامهای بزرگی چون آدونیس و طه حسین و غادهالسلمان و جبران خلیل جبران و نزار قبانی و غائب طعمه فرمان، غسان کنفانی و بسیاری دیگر آشنا میکرد. او بیش از هرکس از خطر بیگانگی ایرانیان با ادبیات و فرهنگ عرب آگاه بود، و بیش از هرکس میکوشید تا بهسهم خود این از خودبیگانگی را از میان بردارد. از اقلیم و جغرافیای ایران کاملاً آگاه بود، و بهدرستی دریافته بود که بخشی از فرهنگ و هویت ایرانی، خواهناخواه ریشه در فرهنگ و هویت عربی دارد، و بههمینسبب میکوشید تا به هر طریق ممکن این بیگانگی بیمعنا را به آشنایی و دوستی و عشق بدل کند. در مصاحبهای که متن کامل آن در صفحه اینترنتی مؤسسه پژوهشی میراث مکتوب خواندم، بهدرستی آورده است که «تمدن مغرب زمین را کسی نمیتواند انکار کند یا از آن بهرهمند نشود ولی نباید از وجوه فرهنگی تابناک اقلیم خود، غافل شویم. چطور خود مغرب زمین به آن توجه میکند، جایزه نوبل را به «نجیب محفوظ» میدهد؟ اما ما از آن غافلیم و خبر نداریم».
استاد اسوار دوستدار راستین زبان فارسی بود و در پاسداری از آن از هیچ تلاشی فروگذار نمیکرد. او سالها در مقام ویراستار مشغول به کار بود و از سال 1370 تا 1393 نیز دبیری شورای عالی ویرایش در سازمان صدا و سیما را به عهده گرفت. در این دوران او از طریق همکاری با بزرگانی چون ابوالحسن نجفی، احمد سمیعی گیلانی، اسماعیل سعادت، رضا سیدحسینی، علیاشرف صادقی و حسین معصومیهمدانی توانست اقدامات مؤثری در پیشبرد و اعتلای زبان فارسی انجام دهد. طراحی و نویسندگی سه مجموعه برنامه آموزشی تلویزیونی (جمعاً ۳۰۰ میانپرده) بهنامِ «چگونه بنویسیم، چگونه بگوییم» معروف به «فارسی را پاس بداریم» از دستاوردهای ارزشمند او در این دوران بود. افسوس که با بازنشستگی وی و تغییر مدیریت سازمان صدا و سیما، آن برنامهها ادامه پیدا نکرد.
استاد موسی اسوار دو مجموعه از اشعار متنبی را به فارسی ترجمه کرده است. مجموعه نخست با عنوان چکامههای متنبی (نشر هرمس) شامل اشعاری است که آرتور آربری براساس سیر تحول زندگی و اشعار متنبی انتخاب کرده، و مجموعۀ دوم با عنوان شکوه متنبی (انتشارات سخن، 1395) شامل اشعاری است که خود او برگزیده بوده است. هر دو ترجمه از بهترین و دقیقترین ترجمههای موجود از اشعار متنبی به زبان فارسی است، مخصوصاً مجموعه دوم که استاد براساس ذوق خود نمونههای بسیار درخشان شعر متنبی را انتخاب، و دشواریهای آن اشعار را براساس مهمترین شروح دیوان متنبی به عربی، شرح کرده است. همچنین لازم است به ترجمه بینظیر و بسیار ارزشمند استاد از عربیات سعدی به فارسی یاد کرد که با عنوان «اشعار عربی سعدی» (مرکز سعدی شناسی با همکاری دانشنامه فارس) در سال 1390 منتشر شد. این کتاب از آن حیث که تصویر دیگری از سعدی را به علاقمندان سعدی نشان میدهد دارای ارزش بسیار زیادی در مطالعات ادبیات فارسی است.
استاد اسوار در 20 دی 1395 به عنوان عضو پیوسته شورای فرهنگستان زبان و ادب فارسی انتخاب شد، و در تاریخ
21 فروردین 1400 به سمت مدیریت گروه ادبیات تطبیقی فرهنگستان منصوب شد و هدایت این گروه و نشریه باارزش آن با عنوان «مجله ادبیات تطبیقی» را بر عهده گرفت. این مختصر را با ابیاتی از مرثیهای از متنبی و ترجمه آن به فارسی از استاد اسوار به پایان میرسانم. گفتنی است که استاد اسوار بیت نخست از ابیات زیر را در تقدیمنامه کتابش بهیاد استاد ابوالحسن نجفی آورده بود، و دریغ و دریغ که اکنون باید آن را در حق خود وی بخوانیم:
فَلَیتَ طالِعَةَ الشَمسَینِ غائِبَةٌ // وَلَیتَ غائِبَةَ الشَمسَینِ لَم تَغِبِ
کاش از میان دو آفتاب، آنکه برآمده است غایب میبود، و آنکه غایب است رو نهان نمیکرد
طَوى الجَزیرَةَ حَتّى جاءَنی خَبَرٌ// فَزِعتُ فیهِ بِآمالی إِلى الکَذِبِ
چون خبر مرگ از میانرودان گذشت و به من رسید، امید داشتم دروغ و نادرست بُوَد
حَتّى إِذا لَم یَدَع لی صِدقُهُ أَمَلاً// شَرِقتُ بِالدَمعِ حَتّى کادَ یَشرَقُ بی
چون درست آمد و امیدم از دست بشد، چندان نفسم از گریه بند آمد که نزدیک بود خود، نَفَسِ اشک بند آید
(متنبی، شکوه متنبی، به ترجمه موسی اسوار، سخن، ۱۳۹۵)



