یادداشت

مرکانتیلیسم نسخه بدخیم ملی گرایی اقتصادی

(قسمت سوم)

برزین جعفرتاش 
پژوهشگر توسعه

در دو قسمت قبلی در خصوص چیستی ملی‌گرایی و ملی‌گرایی اقتصادی بحث کردیم. در این قسمت مروری خلاصه بر تاریخچه ملی‌گرایی اقتصادی خواهیم داشت.
ملی‌گرایی اقتصادی، مانند لیبرالیسم اقتصادی، در طول چند قرن گذشته دستخوش دگرگونی‌های متعددی شده و عناوین آن نیز تغییر کرده است: مرکانتیلیسم، دولت‌گرایی، حمایت‌گرا یی، مکتب تاریخی آلمان و اخیراً حمایت‌گرایی جدید. با این حال، در تمام این مظاهر، مجموعه‌ای از مضامین یا نگرش‌ها به جای یک مجموعه منسجم و سیستماتیک از نظریه اقتصادی یا سیاسی، وجود دارد. ایده اصلی آن این است که فعالیت‌های اقتصادی تابع هدف دولت‌سازی و منافع جامعه باید باشند. همه ملی‌گرایان به اولویت دولت، امنیت ملی و قدرت نظامی در سازماندهی و عملکرد نظام بین‌المللی اعتقاد دارند. در این تعهد کلی، دو موضع اساسی قابل تشخیص است.
مرکانتیلیسم را می‌توان نسخه اولیه و تا حدی بدخیم ملی‌گرایی اقتصادی خواند. مرکانتیلیسم در اواخر رنسانس و اوایل دوره مدرن (از قرن پانزدهم تا هجدهم) قبل از ظهور لیبرالیسم کلاسیک، به مکتب غالب اندیشه اقتصادی در اروپا تبدیل شد. شواهدی از شیوه‌های مرکانتیلیستی در اوایل دوران مدرن در ونیز، جنوا و پیزا در مورد کنترل تجارت شمش طلای مدیترانه‌ای ظاهر شد. با این حال، تجربه‌گرایی رنسانس، که برای اولین بار شروع به کمّی‌سازی دقیق تجارت در مقیاس بزرگ کرد، آغاز مرکانتیلیسم را به عنوان یک مکتب مدون از نظریه‌های اقتصادی رقم زد. اقتصاددان و مرکانتیلیست ایتالیایی، آنتونیو سرا، به عنوان نویسنده یکی از اولین رساله‌ها در مورد اقتصاد سیاسی در اثر خود در سال 1613 با عنوان «رساله‌ای کوتاه در مورد ثروت و فقر ملت‌ها» محسوب می‌شود.
مرکانتیلیسم، در ساده‌ترین شکل خود، تماماً درباره شمش‌گرایی یا نظریه‌ای است که ثروت یک ملت را بر اساس میزان فلزات گرانبها، بویژه طلا و نقره اندازه‌گیری می‌کند. با این حال، نویسندگان مرکانتیلیست بیشتر به جابه‌جایی پول اهمیت می‌دادند تا احتکار آن. آنها احساس می‌کردند که پول باید در اقتصاد حرکت کند تا تجارت و فعالیت اقتصادی را تحریک کند، مفهومی متفاوت از صرفاً انباشت ثروت. این تمرکز بر نقش پول، بویژه فلزات گرانبها، منعکس‌کننده مباحث مدرن در مورد عرضه پول و پیامدهای آن برای رشد اقتصادی است، یعنی اینکه چگونه گسترش عرضه پول می‌تواند فعالیت اقتصادی را تحریک کند. با این حال، با ظهور پول بدون پشتوانه (پولی که توسط کالای فیزیکی پشتیبانی نمی‌شود) و نرخ ارز شناور، اهمیت سکه (طلا و نقره) در سیستم‌های اقتصادی کاهش یافته است. به تدریج، تمرکز از مدیریت پول به اجرای سیاست‌های صنعتی تغییر یافت که اهداف اقتصادی بزرگ‌تری، مانند تحریک رفاه عمومی و حمایت از پیشرفت فناوری و صنعتی را بالاتر از تأمین مالی جنگ قرار می‌دادند.
انگلستان اولین رویکرد گسترده و یکپارچه به مرکانتیلیسم را در دوران الیزابت (1558-1603) آغاز کرد. بیانیه اولیه در مورد تراز تجاری ملی در کتاب «گفتمان ثروت مشترک این قلمرو انگلستان» در سال 1549 منتشر شد: «ما همیشه باید توجه داشته باشیم که از بیگانگان بیش از آنچه به آنها می‌فروشیم، نخریم، زیرا درغیر این صورت باید خود را فقیر و آنها را ثروتمند کنیم.» این دوره شامل تلاش‌های مختلف اما اغلب نامرتبط دربار ملکه الیزابت اول (حکومت 1558-1603) برای توسعه ناوگان دریایی و تجاری بود که قادر به چالش کشیدن سلطه اسپانیا بر تجارت و گسترش رشد شمش در داخل کشور باشد. ملکه الیزابت قوانین تجارت و دریانوردی را در پارلمان ترویج کرد و به نیروی دریایی خود دستوراتی برای حفاظت و ارتقای کشتیرانی انگلیسی صادر کرد. اولین قوانین دریانوردی که تجارت را تنظیم می‌کردند، در سال‌های 1651 و 1652، در دوران حکومت مشترک‌المنافع انگلستان، توسط پارلمان تصویب شدند. نویسندگانی که بیشترین نقش را در ایجاد سیستم مرکانتیلیستی انگلیسی داشتند، عبارتند از: جرارد دو مالینز (۱۵۸۵-۱۶۴۱) و توماس مان (۱۵۷۱-۱۶۴۱)، که برای اولین بار سیستم الیزابت (گنج انگلستان از طریق تجارت خارجی یا تراز تجارت خارجی، قانون گنج ماست) را بیان کردند، که سپس جوزیا چایلد (حدود ۱۶۳۰/۳۱-۱۶۹۹) آن را بیشتر توسعه داد.
نویسندگان فرانسوی متعددی در قرن هفدهم به تثبیت سیاست فرانسه پیرامون مرکانتیلیسم دولتی کمک کردند، زیرا شاه لویی چهاردهم (حکومت ۱۶۴۳-۱۷۱۵) از راهنمایی‌های ژان باپتیست کولبر، کنترل‌کننده کل امور مالی خود از ۱۶۶۵ تا ۱۶۸۳، که سیستم تعرفه را اصلاح و سیاست صنعتی را گسترش داد، پیروی کرد. کولبرتیسم بر این اصل استوار بود که دولت باید در حوزه اقتصادی مانند حوزه دیپلماتیک حکومت کند و منافع دولت که توسط پادشاه مشخص می‌شد، برتر از منافع بازرگانان و هر کس دیگری است. سیاست‌های اقتصادی مرکانتیلیستی با هدف تقویت دولت، بویژه در عصر جنگ‌های بی‌وقفه، تدوین شده بود و نظریه‌پردازان، دولت را موظف به جست‌و‌جوی راه‌هایی برای تقویت اقتصاد و تضعیف دشمنان خارجی می‌کردند.
در اروپا، اعتقاد آکادمیک به مرکانتیلیسم در اواخر قرن هجدهم پس از الحاق بنگال مغول، یک کشور تجاری بزرگ، توسط شرکت هند شرقی و تأسیس هند بریتانیا از طریق فعالیت‌های شرکت هند شرقی، در پرتو استدلال‌های آدام اسمیت (1723-1790) و اقتصاددانان کلاسیک، شروع به محو شدن کرد. سیاست اقتصادی فرانسه در زمان ناپلئون (که از 1799 تا 1814/1815 در قدرت بود) تا حد زیادی آزاد شد. لغو قوانین غلات توسط پارلمان بریتانیا در زمان رابرت پیل در سال ۱۸۴۶، نماد ظهور تجارت آزاد به عنوان یک سیستم جایگزین بود.
ادامه دارد...

 

صفحات
آرشیو تاریخی
شماره هشت هزار و هشتصد و هفده
 - شماره هشت هزار و هشتصد و هفده - ۲۹ مرداد ۱۴۰۴