حفاظت مشارکتی؛ راه نجات پارک ملی گلستان
گروه زیست بوم/ مهدی تیموری، مدیر سابق پارک ملی گلستان (۱۴۰۲-۱۳۹۶)، از جمله مدیران موفق این منطقه حفاظتشده شناخته میشود. در دوران او تخلفات کاهش یافت، مشارکت مردمی افزایش پیدا کرد و جمعیت گونههای جانوری رشد چشمگیری داشت، هرچند خودش تأکید میکند که تخلفات هرگز به صفر نمیرسد.
اگرچه در این دوره شهادت محیطبان محمد باشقره (۱۳۹۷) اتفاق افتاد، اما تیموری توانست با همراه کردن جوامع محلی سه استان خراسان شمالی، سمنان و گلستان، گامهای مؤثری در حفاظت از این زیستبوم ارزشمند بردارد. شهادت دو محیطبان گلستان در چهار ماه اخیر این سؤال را برجسته کرده؛ آیا تداوم کار شورای راهبردی تیموری با حضور معتمدان محلی میتوانست از فاجعه اخیر در پارک ملی گلستان جلوگیری کند؟
هرچند پاسخ قطعی وجود ندارد، اما تجربه مدیران موفق منطقه نشان میدهد راه حفاظت مؤثر، کاهش تنشها و افزایش مشارکت محلی است.
مهدی تیموری یکی از مهمترین اقدامات دوران مدیریت خود در پارک ملی گلستان را راهاندازی «مدیریت مشارکتی» در سطح منطقه میداند. به گفته او، این شیوه به جای تصمیمگیری یکجانبه توسط سازمان، بر تشکیل شورای راهبردی متشکل از نمایندگان اقوام مختلف، سمنها، معتمدان محلی، مقامات سیاسی سه استان درگیر (گلستان، سمنان و خراسان شمالی) و کارشناسان استوار بود.
او این مدل را در کاهش تهدیدها و بازسازی اعتماد مؤثر میداند: «شورای راهبردی واقعاً کارآمد بود؛ هم در کاهش تخلفات، هم در کاهش درگیریها و هم در ایجاد حس مسئولیتپذیری در مردم. وقتی جوامع محلی خود را در تصمیمگیری شریک بدانند، همراهی بیشتری در فرآیند حفاظت خواهند داشت. این مشارکت نهتنها هزینههای مالی، بلکه هزینههای انسانی را نیز کاهش میدهد.»
تیموری راهحلهایی عملی برای ادامه این مسیر نیز پیشنهاد میدهد:« میتوانیم از ظرفیت جوامع محلی استفاده کنیم؛ مثل راهاندازی تعاونیها برای شکارچیان سابق و جذب آنها بهعنوان همیاران محیطبان. به جای اتکا به زور و جریمه، باید مردم را در منافع حفاظت شریک کرد.»
اما چرا این مدل متوقف شد؟ تیموری در پاسخ میگوید:« مثل بسیاری از طرحها در کشور، این تجربه هم قربانی تغییر مدیریت و نگاه سلیقهای شد. با رفتن من، شورا منحل شد. متأسفانه، دوباره به همان الگوی کلاسیک برگشتیم؛ مدلی که در آن مردم بیرون از حلقه تصمیمگیری قرار دارند.»
حفاظت مشارکتی
او، بر این باور است که حفاظت از محیط زیست بدون توجه به شرایط اقتصادی و اجتماعی جوامع محلی امکانپذیر نیست. او میگوید:« بخشی از مشکلات موجود ناشی از تبدیل شدن اکوسیستم به منبع درآمد ناصواب برای برخی افراد است و اگر راهکار مناسبی برای این مسأله ارائه نشود، درگیری بین محیطبان و مردم تبدیل به یک مسأله تکرارشونده خواهد شد.» تیموری، سازمان حفاظت محیط زیست را مسئول ایجاد شغل نمیداند و اعتقاد دارد میتواند نقش تسهیلگر داشته باشد: «معیشت جایگزین، گردشگری پایدار، بومگردی، زنجیرههای سبز تولید و مشارکتهای اجتماعی، همه اینها باید همزمان با حفاظت رشد کنند. ما نمیتوانیم با شعار و برخورد قهری، حفاظت را تضمین کنیم. مردمی کردن حفاظت، یعنی دادن منفعت به مردم و اعتماد به آنان.»
لزوم تغییر نگاه سازمانی
مهدی تیموری بر ضرورت تغییر رویکرد سازمان حفاظت محیط زیست تأکید دارد؛ رویکردی که به گفته او، باید از تمرکز صرف بر حفاظت انضباطی، به مشارکت واقعی مردم تغییر کند. او میگوید:« در مناطقی مثل گلستان که با تنوع قومی و وابستگی معیشتی برخی جوامع به شکار مواجه هستیم، بدون ارائه راهکارهای جایگزین نمیتوان انتظار همراهی مردم را داشت. این رویکرد نه تنها به حفاظت پایدار نمیانجامد، بلکه هزینههای جانی، مالی و اجتماعی را نیز افزایش میدهد.»
از شکارچیان متخلف تا حافظان داوطلب
او یکی از نمونههای موفق دوره مدیریت خود را، جلب مشارکت واقعی گروههای مختلف مردم در عملیاتهای حساس حفاظتی میداند و میگوید:« مثلاً در فصل حساس زادآوری مرال یا سرشماریهای جمعیت گونههای حیاتوحش، در بازههایی حدود چهل تا پنجاه روز، گروههای مختلفی را - هم از جوامع محلی و هم از علاقهمندان به محیط زیست در سطح کشور- با خود همراه میکردیم. حضور این گروهها، به جرأت میتوان گفت بالاترین سطح حفاظت فیزیکی و انسانی را در پارک ملی گلستان رقم میزد.»
تیموری میگوید:« ما حتی در طرحهای سرشماری گونههای جانوری، از خود شکارچیان سابق و حتی برخی متخلفان محیط زیستی کمک میگرفتیم. این افراد اغلب اطلاعات میدانی بسیار دقیقی داشتند. ما با آنها گفتوگو میکردیم و به حرفهایشان گوش میدادیم، همچنین به آنها فرصت میدادیم در فرآیند حفاظت شرکت کنند، نتایج کار را از نزدیک ببینند و لمس کنند که جمعیت حیات وحش واقعاً در حال رشد است.»
به گفته تیموری، «این افراد با چشم خود میدیدند که حضورشان نهتنها مانع نیست، بلکه میتواند مفید باشد. این تجربه باعث ایجاد احساس تعلق، مشارکت و احترام متقابل میشد. در کنار آن، برنامههای فرهنگی و آموزشی هم در روستاهای پیرامون اجرا میکردیم. ما با شوراها جلسه میگذاشتیم، به مساجد میرفتیم، حتی گاهی به شکل خانهبهخانه با شکارچیان صحبت میکردیم.»
او میگوید:« در برخی مناطق که جمعیت اهل سنت حضور داشتند، از طریق مراسمهای مولودیخوانی و آیینی که در مساجد برگزار میشد، با کمک اعضای شورای محلی شرایطی را برایمان فراهم میکردند که ما بتوانیم حضور پیدا کنیم و درباره حفاظت صحبت کنیم. این فضاها نه رسمی بود، نه شعاری. ارتباط انسانی و صادقانهای با مردم برقرار میکردیم. در واقع هدف ما این بود که مردم دیده شوند. نهفقط بهعنوان گروه هدفی که باید کنترل شوند، بلکه بهعنوان بازیگران اصلی حفاظت از طبیعت. تجربه به ما نشان داد که حتی شکارچیان سابق، وقتی احساس کنند در روند حفاظت دیده میشوند و حرفشان شنیده میشود، نهتنها مانع نیستند، بلکه میتوانند بهعنوان نگهبانان واقعی طبیعت نقش ایفا کنند.»
برخی متخلفان قابل بازگشت نیستند
تیموری درباره برخی شکارچیان متخلف میگوید:« با اینکه شخصاً به مجازاتهای سنگین مثل اعدام یا زندانهای طولانی اعتقادی ندارم، اما در عمل دیدهام که برخی افراد با وجود آموزش، هشدار و حتی ترحمهای مکرر، دیگر قابل بازگشت نیستند.»
او با اشاره به تهدیدات جدی علیه محیطبانان میگوید: «برخی متخلفان دهها پرونده تخلف، درگیری مسلحانه و حمل سلاح غیرمجاز مانند کلاشنیکف دارند. این افراد تهدید مستقیم برای محیطبانان و حیاتوحش هستند. قانون باید با قاطعیت اجرا شود و مجازاتها بازدارنده باشد، وگرنه هم هزینه دستگاه قضایی افزایش مییابد، هم جان محیطبانان و مردم به خطر میافتد.»

