یادداشت
روایت ناتمام عکاسی
سعید فلاحفر
پژوهشگر هنر
شروع دهه هفتاد همزمان بود با تحصیل در رشته مرمت بناهای تاریخی و فعالیتهای گسترده سازمان میراث فرهنگی کشور. ولی اوضاع کمی عوض شد. با وجود کسب تجارب متنوع و دانش مرمت، نتوانستم با سازمان آنچنان که باید همکاری کنم، خصوصاً با ادغام سازمان با نهادهای اقتصادی و گرایشات سیاسی. عکاسی تنها چیزی بود که ارتباط مرا حفظ میکرد؛ چه در تکبناهای تاریخی، چه در بافتهای تاریخی. تهران یکی از علائق من بود که میتوانستم بخشی از آرزوهایم را در کوچه پسکوچههایش عکاسی کنم. با دوربین عکاسی یادداشتبرداری میکردم. از تغییراتش مینوشتم و آنچه بود و میتوانست باشد.
سوانح و اتفاقات شهری یکی از چیزهایی هستند که در چهره و حتی حیات شهرها مؤثرند. سیل، زلزله، آتشسوزی، جنگ و... میتوانند وضع ظاهری شهرها را دستخوش دگرگونی کنند. این تحولات از نکات بسیار با اهمیت در شناخت چهره تاریخی و هویت شهرها محسوب میشود. در سانحه آتشسوزی «پلاسکو»، شاهد جفا در حق عکاسها بودیم که متهم به مزاحمت در عملیات نجات بودند؛ در حالی که نهتنها چنین نبود، بلکه این نوع عکاسی میتوانست بهترین منابع اطلاعاتی را تولید کند که علاوه بر کارکرد حفاظت تاریخی، در نحوه تصمیمگیری شهری بسیار ارزش داشت. مثال بهتر این رویداد را میتوان در عکاسی «جنگ» جستوجو کرد. اگر نبود این عکسهای ارزشمند از جبههها و عملیات و حاشیهها، امروز وضعیت روایت هشت سال دفاع مقدس چگونه بود؟!
چگونگی کالبد شهر از یک طرف و همچنین زیست شهر ـ که قسمتی از آن مربوط به رابطه شهروندان با شهر استـ در چنین سوانح و رخدادهایی، میتوانند موضوع حفاظت تاریخی و منبع اطلاعاتی تحول شهری باشند. (البته نباید ارزش رسانهای آن را نادیده گرفت.)
جنگ دوازده روزه اسرائیل علیه ایران یکی از این تحولات است که قطعاً بر سرنوشت کالبدی و هویتی شهر ـبویژه تهرانـ تأثیر میگذارد. ثبت این تحولات علاوه بر جاذبههای شهری و بصری، میتوانست ثبت گوشهای از تاریخ باشد. بناهای تاریخی و بافتهای شهری یکی از بازماندههای ملموس تاریخ هستند که این تصاویر ثبتی آن را کامل میکرد. این عکسها میتوانند منابع پژوهشی مهمی باشند که چگونگی شکلگیری کالبدی و فرهنگی شهر را بعد از بروز عوامل مهم شرح میدهند، تاریخ را به مستندترین شیوه ثبت میکنند و قدرت رسانهای غیرقابل رقابت به وجود میآورند.
از آنجا که بخش قابلتوجهی از این جنگ به حوزه دادههای شهری بازمیگشت؛ شناساییها، نوعی جنگ اطلاعات را پیش رو میگذاشت، بدیهی است که در این شیوه از جنگ، «جاسوس» و «جاسوسی» به کلیدواژه تحلیلها تبدیل میشود. این شرایط چه بخواهیم چه نه، فضای امنیتی تولید میکند و محدودیتهایی برای عکاسی ایجاد میشود. نبود عکسهای شهرشناسی، در میان عکسها و تصاویر رسمی، در این جنگ و رویداد مهم کاملاً محسوس است. بیماری شخصی و عدم توانایی در عکاسی هم این تصور را بیشتر کرده است. ضعف این حوزه در بخش رسانه هم گواهی است برای این کمبود و ضعف. دوازده روز پرالتهاب جنگ آنچنان که توانایی روایتگری داشته باشد، عکاسی نشده و رابطه جنگ و شهر و مردم در این تحول شهری و سانحه پرابعاد، به خوبی ثبت نشده است. این کمبود برای تحلیلهای تاریخی، حتماً به چشم میآید و پژوهشگران شهر و تاریخ و هویت شهری را دچار مشکل میکند.