زنده بودن روزنامهها
ابراهیم عمران
روزنامهنگار
نوشتن در شرایط جنگی سخت است. از هر جهت که بنگریم، این کار روحیه خاص میطلبد. برای روزنامهنگاران فرهنگی این سختی، کمی افزونتر است؛ چه که سوژه اصلی برای آنها امور فرهنگی و هنری است. از سینما و تئاتر و تلویزیون و موسیقی، حالیه خبری نیست. پرداختن به این موارد هم نه اولویت جامعه و مخاطب است و نه خود نویسنده مایل به آفرینش چنین واژگانی است. این پیش غلیانی آمد تا چند خطی از زنده بودن روزنامه نوشته شود. صبحِ یکی از روزهای هفته در یکی از خیابانهای شهر چشمم به فردی افتاد که روزنامهای دستش بود. او نیز نگاهم را دنبال کرد. به هم رسیدیم. لبخندی زد و پرسید انگار مجنونی؟ گفتم خوشحالم که در این اوضاع روزنامه دستتان میبینم. گفت باید روزنامه خواند. من برای خرید این هشت صفحه سی کیلومتر از جایی که هستم، بیرون آمدم. من باید آگاهی داشته باشم تا در مواجهه با دیگران چیزی برای گفتن پیدا کنم. از فقر فرهنگی ما گفت و آن زمان که متوجه شد در روزنامهای که دستش بود، مینوشتم و مینویسم، بحثمان داغتر شد. کمی حرف زدیم و دل کمی باز شد. از اینکه بوی روزنامه در این اوضاع به شامهام میخورد، خرسند بودم.
از سویی دیگر جریان زندگی برایم رنگ دیگری گرفت. از اینکه مخاطبین با همه بیمهریهایی که به رسانههای چاپی شد، باز هم نیمنگاهی بدان دارند، نیرو گرفتم و دریافتم با همه جانبداریهایی که رسانههای فارسیزبان آن ور آب، در این جنگ از طرف مقابل دارند، این مخاطب است که قبلهگاه خبریاش را انتخاب میکند. باور به روزنامههای داخلی در این شرایط را باید قدر دانست؛ روزنامهنگارانی که با همه مرارتهای موجود، به خلق و تحلیل خبر میپردازند. مخاطب نیز در آزگارهای پیش آمده تا جایی که بتواند از روزنامهنویسش حمایت میکند. دیدن مخاطبِ روزنامه به دست، آنچنان شوقی پدید آورد که بار دیگر باور کنیم روزنامهها زنده هستند، حتی با کم شدن صفحهها، با شمارگان محدودتر و با توزیع سختتر. شرایط که بسامانترتر شد، باید این روزهای تهیه و شرح خبر روزنامهها را واکاوی مجدد کرد.
در اوج پریشانی ذهن و روح مخاطب، کلمهها بودند که امید و باور را زنده نگاه داشتند با روزنامهنگارانی که بیشترشان جنگ را فقط خوانده و دیده بودند یا در بهترین حالت خاطرات محوی از آن دارند. اینبار نسل زاده شده در جنگ قبلی، روایتگر تهاجم بیبیهاست با حمایت نرونهای جدید دنیا. جنگی که همه ابعادش با یورش چهار دهه پیش تفاوت دارد و به حتم تحلیل و روایتگریاش نیز متمایز است. مخلص کلام آنکه روزنامههای ایران با همه تفاوتهای سیاسی، این روزها تیترهایشان به یادگار میماند. چه که آن مخاطب روزنامه به دست گفت باید آگاه باشد و این آگاهی از خامه قلم روزنامهنویس برمیآید؛ مخاطب و روزنامهنگارانی که مجنون نوشتن و خواندن هستند، تحت هر شرایطی. این جنون، دیوانگی نام ندارد. جنون قلم، جنون نوشتن است و جنون مانایی پسِ آن زاده میشود...