درباره انتشار مجله فیلم زیرموشکباران تهران

حکایت آن کشتی در طوفان

عباس یاری
از بنیانگذاران مجله فیلم

وقتی در جنگ تحمیلی، عراقی‌ها موشکبارانِ شهرها را آغاز کردند، کابوس تعطیلی، جدا از موسیقی، تئاتر، سینما و کتاب، سراغ مجله ما هم آمد، باید تحریریه و بخشی از بچه‌های اداری را به مکان امنی می‌بردیم تا کار متوقف نشود و به جای استرس، به آنها لبخند هدیه می‌کردیم تا شوق کار داشته باشند.
این عکس‌های شاد، یادگار دوره‌ای از تحریریه در آن دوره سخت و پراز کابوس، در دهه شصت است. دوره‌ای که مثل امروز، همراه بود با خبرهایی از بمباران و حمله و موشک و مرگ. هر لحظه صدایی در شهر می‌پیچید و انفجار بمبی یا موشکی، در کوچه یا محله‌ای، همراه با ویرانی، گروهی را به کام مرگ می‌کشید. گاهی نیمه‌های شب‌، شاهد سروصدای گام‌های همسایه‌هایی بودی که با صدای آژیر با دمپایی یا پای برهنه، بچه‌های‌شان را بغل کرده بودند و هراسان و پریشان خودشان را به سرپناهی می‌رساندند.
اینجا زیرزمین دفتر مجله فیلم در خیابان حافظ است. اولین موشک به سمت تهران، در نقطه‌ای نزدیک دفتر ما منفجر شد، زمانی که من و دوستانم بعداز کار روزانه به خانه می‌رفتیم. از آن شب به بعد، تهران مرتب زیر موشک بود. چه می‌بایست کرد؟ تحریریه در آن شرایط جای امنی نبود. شانس ما این بود که یکی از دفتر‌های شرکت بیمه آسیا در طبقه اول مجله بود و زیرزمین ساختمان، بایگانی راکدشان بود.
آن زمان مدیران این شرکت از دوستان من بودند، از آنها خواهش کردم در دوره موشک‌باران این زیرزمین را در اختیار مجله بگذارند. جایی که پر بود از قفسه و فایل‌های فلزی بایگانی با انبوهی پوشه و پرونده.
 من با کمک همکارانم و نه شرکا و مدیران! قفسه‌ها و فایل‌ها را جابه‌جا کردیم، دیوارهای آنجا را رنگ زدیم، کف زمین را با اسید شستیم، چراغ‌هایش را سروسامان دادم و دو خط تلفن برایش کشیدم، میز و صندلی‌ گذاشتم؛ تحریریه راه افتاد، با همان شور و حال و همان عشق.
این همان کاری بود که در زمان شکل‌گیری «فیلم امروز» هم با کمک دوستان نزدیکم انجام دادم، با پیش‌فروش مجله و رسیدن میز‌ و نیمکت‌هایی که دوستانم از شرکت برفاب در شهرکرد، برایمان فرستادند و آپارتمانی که دوست دیگرم در همان ساختمان برایمان تدارک دید و کشتی دوباره به راهش ادامه داد؛ اما وقتی کارها سامان گرفت، احساس کردند به من نیازی ندارند و خودمحوری‌‌ها آغاز شد!
چه حال خوبی بود آن روزها و در بحران‌ها، انگار عشق، همان‌جا بود. بعدها کسانی که حتی یک میخ به دیوار آن مجله نکوبیده بودند یا حسرت چپه کردن میز داشتند! وارث این مجموعه‌ها شدند و این بار آنها بودند که به گذشته پرافتخارش موشک زدند.

صفحات
آرشیو تاریخی
شماره هشت هزار و هفتصد و هفتاد و شش
 - شماره هشت هزار و هفتصد و هفتاد و شش - ۰۹ تیر ۱۴۰۴