گفت‌وگو با راین کوگلر نویسنده و کارگردان فیلم «گناه‌کاران»

هنر ابزاری است برای رسیدن به انسانیت

یکی از لذت‌های خاص تماشای آثار سینمایی راین کوگلر مشاهده این امر است که او چطور داستان‌ها، مضامین و ژانرهای در ظاهر نامرتبط را در قالب اثری اریجینال با هم ترکیب می‌کند. فیلم گناه‌کاران «sinners» (۲۰۲۵) اثر جدید کوگلر پس از فیلم‌های تحسین‌شده ایستگاه فرویت‌وِیل (۲۰۱۳)، کرید (۲۰۱۸)، بلک پنتر (۲۰۱۸) و بلک پنتر: واکاندای ابدی (۲۰۲۲) است. او در این فیلم ترسناک فراطبیعی (که در کمپانی خودش با عنوان «پراکسیمیتی میدیا» تولید شده؛ کمپانی‌ای که با همسرش زینزی و دوستش سِو بنیان گذاشته است) داستان دو برادر دوقلو به نام‌های اِسموک و اِستَک (هر دو با بازی‌های دیدنی مایکل بی. جردن) را روایت می‌کند که کارشان در شهر شیکاگوی دوران آل کاپون را رها می‌کنند تا در می‌سی‌سی‌پی یک کافه جوک جوینت راه بیندازند. آنچه در پیش رو دارید گفت‌وگوی خواندنی زَکری لی است با راین کوگلر که در گناه‌کاران ادای دین تمام‌عیاری هم به موسیقی بلوز و خاستگاهش داشته است.

ترجمه:رضا حسینی

 می‌دانم این فیلمنامه برای شما واقعاً شخصی است و با الهام از رابطه‌تان با اعضای خانواده‌ای از می‌سی‌سی‌پی شکل گرفته است به‌خصوص عمو جیمز که در جریان ساخت فیلم کرید (2015) او را از دست دادید. بنابراین می‌توانم بگویم که بخش اعظمی از فیلمنامه را بر اساس خاطراتتان نوشتید؛ از این منظر، شما چقدر به تماشاگران - بویژه تماشاگران بین‌المللی - فکر می‌کنید؟ مثلاً برخی تماشاگران شاید کم‌تر با تاریخچه سیاهپوستانی آشنا باشند که شما در این فیلم به سرگذشت آنها ارجاع می‌دهید.
من دائم به تماشاگران فیلم‌هایم فکر می‌کنم. مادر زینزی کوگلر (همسر راین و یکی از تهیه‌کنندگان فیلم) فیلیپینی است و در بیست‌وچند سالگی به ایالات متحده نقل مکان کرده است. والدین سِو اوهانیان (دیگر تهیه‌کننده فیلم) در ایران متولد شده‌اند و ارمنی هستند. خود سو هم متولد آلمان است... می‌خواهم بگویم که جمع ما از مردمانی با ملیت‌های متفاوت تشکیل شده است و به نظرم غریزه خوبی برای جذب مخاطبان گسترده داریم. این پنجمین فیلم من است که در این سن‌وسال ساخته‌ام و پخش جهانی شده است؛ یعنی تماشاگران سراسر جهان به دیدن فیلم‌های من می‌آیند و برای همین باید آنها را مد نظر قرار بدهم. از سوی دیگر، فیلم شما باید حقیقی و موثق باشد؛ مثلاً بونگ جون‌هو که می‌توانم با شما بحث کنم که چرا فیلم انگل (2019) کره‌ای‌ترین فیلم اوست؛ اما با تماشاگران سراسر جهان ارتباط برقرار کرد. در این روزگار همه ما در یک فضای گسترده عمومی به نام اینترنت حضور داریم و کاملاً با هم در ارتباط هستیم؛ برای همین فکر می‌کنم خیلی مهم است که اثر شما تا جای ممکن خاص باشد. در ضمن باید مطمئن بشوید که گروه فیلمسازی متنوعی (به لحاظ‌ نژاد و قومیت) دارید؛ مثلاً زبان دوم سو، انگلیسی است و به همین دلیل گاهی می‌گفت من متوجه منظور این صحنه یا دیالوگ نمی‌شوم. ما هم از خودمان می‌پرسیدیم که چگونه می‌توان آن را واضح‌تر کرد.
موردی را در داستان به یاد دارید که آن را به خاطر تماشاگران جهانی تغییر داده باشید؟
الان موردی به ذهنم نمی‌رسد.
شما گفته‌اید که عمو جیمز عاشق موسیقی بلوز بود. چطور شد که داستان این علاقه و در واقع خاستگاه این موسیقی را با زیرژانر خون‌آشامی ترکیب کردید؟
همه اینها برای من یکی هستند. صنعت ما حال و روز روشنی دارد اما در یک دنیای بی‌نقص، اطلاعات درز پیدا نمی‌کند و پیش از ساخته شدن فیلم‌ها، اخبار مختلفی درباره آنها پخش نمی‌شود. همه این عناصر متفاوت شاید روی کاغذ نامعقول جلوه کنند اما دلیلش فقط این است که شما از فرهنگی بی‌اطلاع هستید که موسیقی بلوز از دل آن متولد شده است. به هر حال وقتی این عناصر را در بستر خودشان می‌بینید دیگر نامعقول به نظر نمی‌رسند. فکر می‌کردم اگر هنگام نگارش فیلمنامه کارم را درست انجام بدهم تماشاگر احساس نمی‌کند که این عناصر جدا از هم هستند؛ و همه چیز با هم یکی می‌شود و پیوند می‌خورد.
شما روایت‌هایی را نقل کرده‌اید درباره اینکه موسیقیدان‌های بلوزی مثل تامی و رابرت جانسن گفته‌اند روح‌شان را به شیطان فروخته‌اند تا بتوانند این‌طور گیتار بزنند و اجرا بروند.
دقیقاً. این استعاره برای فداکاری هنری هم صادق است؛ برای نمایش اینکه یک نظام ستمگر چطور می‌تواند آدم‌ها را عاری از ویژگی‌های انسانی کند و اینکه آنها چطور می‌توانند به‌واسطه هنر با این تجربه مقابله و مبارزه کنند و این مبارزه است که انسانیت را دوباره به آنها بازمی‌گرداند.
 این فیلم به همان اندازه که یک فیلم ترسناک تاریخی است یک فیلم میهمانی‌گونه هم هست. شما هرگز شهر شیکاگو را در فیلم نشان نمی‌دهید اما مثل یک شبح شخصیت‌های اِسموک و اِستَک را تسخیر کرده است. آنها شیکاگو را ترک می‌کنند تا با اهریمنی که می‌شناسند - یا دست‌کم فکر می‌کنند که می‌شناسند - در می‌سی‌سی‌پی پیکار کنند. می‌توانید درباره تصویری صحبت کنید که به این شکل از شیکاگو ترسیم کرده‌اید؟
می‌خواستم فیلم یک ریشه قوی در خاک داشته باشد و بجز صحنه پایانی، فقط در دلتا ریشه داشته باشد که موسیقی بلوز از آنجا شروع شد. می‌خواستم بازگشت دوقلوها به زادگاه‌شان جوری احساس شود که گویی آنها فضانورد بوده‌اند... شیکاگو و می‌سی‌سی‌پی به‌واسطه بزرگراه شماره 61 رابطه نزدیکی داشتند. مردم به شهر شیکاگو مهاجرت می‌کردند و به دلیل ممنوعیت فروش و استفاده از مشروبات الکلی در آن سال‌ها می‌شد حسابی پول درآورد. اسموک و استک به عنوان کهنه‌سربازان جنگ، هوش تجارت و ظرفیتِ خشونت سازمان‌یافته دارند. شیکاگو می‌تواند مکانی باشد که آنها را صاحب استعدادهایشان کرده است اما با دلتا فرق بسیار زیادی دارد. دلتا بر خلاف شیکاگو می‌تواند جایی برای فرار باشد و آنها می‌توانند در آنجا قسر در بروند... به هر حال واقعیت این است که دوقلوها غیرقابل اصلاح هستند اما می‌خواهند سامی تجربه‌های بهتری داشته باشد. گریس هم برای لیزا آرزوهای بهتری دارد؛ و همین‌طور پدر سامی که صلاح او را می‌خواهد. در فیلم این انگیزه انسانی وجود دارد که نسل جوان، تجربه و زندگی بهتری داشته باشد.
شما در پادکستی به این موضوع اشاره کردید که کلید خلق یک آدم‌بد فوق‌العاده این است که قهرمان و آنتاگونیست، انگیزه یکسانی داشته باشند اما شیوه‌های متفاوتی. اینجا با شخصیت رِمیک که اهریمنی است هم می‌شود همدردی کرد به‌خصوص به دلیل عشق عمیقی که به موسیقی دارد درست مثل شخصیت‌های اصلی. می‌توانید درباره این همدردی و علاوه بر آن، اهریمنی که صاحب فرهنگ شده بیش‌تر توضیح بدهید؟
اولین دیالوگی که درباره رمیک از زبان شخصیت چِیتِن (رهبر مردمان چاکتا که او را تعقیب می‌کنند) می‌شنویم این است: «او همانی نیست که به نظر می‌رسد.» من سعی کردم رمیک یک سفیدپوست سی‌وچند ساله باشد با لهجه مردمان کارولینای شمالی و در عین حال، خون‌آشامی ایرلندی با عمری چند قرنی است. رمیک مدت‌هاست که زنده مانده است و این ویژگی‌اش را دوست دارم که پوچی و چرندی نژادپرستی آمریکایی را می‌بیند. او ورای کو‌کلاکس کلان‌ها (جنبشی نژادپرست) با اتفاقی که در کافه جوک جوینت روی می‌دهد همراه می‌شود و می‌خواهد بخشی از آن باشد و البته که می‌خواهد همه آنها در نهایت بخشی از او باشند! طعنه‌آمیز است که همه فکر می‌کنند او شیطان است اما او موجود دیگری است که پیشنهادش می‌تواند برای هر کسی جذاب باشد. خون‌آشام بودن به معنی قربانی کردن و از دست دادن چیزهایی است اما قدرتی فراطبیعی به شما می‌دهد؛ فقط شرط آن این است که روح‌تان را واگذار کنید تا در این جهان مادی به دام بیفتد و هرگز راهی به زندگی پس از مرگ پیدا نکند. شما در جسم‌تان گیر می‌افتید و این می‌تواند هراس‌انگیز باشد.

 منبع: راجرایبرت دات‌کام

صفحات
آرشیو تاریخی
شماره هشت هزار و هفتصد و هفتاد و شش
 - شماره هشت هزار و هفتصد و هفتاد و شش - ۰۹ تیر ۱۴۰۴