درباره ساختمان شیشهای جامجم
جنگ روایتها و خاطرهها
سعید اسلامزاده
خبرنگار
سوختن خاطرات، لحظهها، برنامهها و نوشتهها و کلامیکه پشت میکروفن خطاب به مخاطب گفتهای... با زبان فارسی. که عاشقانه دوستش داری. با واژههایی که کلنجار رفتهای و الان نمیدانی که کدامیک باید در جای خودش بنشیند. وقتی جای خاطرهها به موشکِ پلشتی سوخته، واژههای خاطره نیز میسوزد و واژههای تازه جایش را میگیرد؛ واژههایی که روایتهای تازهای را صورت میبندد. جنس روایتهای امروز. از تلاش برای روایت برتر.
بیست سال در استودیوهای زیرزمین ساختمان شیشهای در شبکههای رادیویی بنویسی و بگویی و اجرا کنی و مصاحبه کنی با هنرمندان و اهل فکر و فلسفه و فرهنگ و حالا هم ببینی که میسوزد و کاری از دستت برنمیآید.شیشهای دیگر نمانده و آتش حقد و کینه و جنایت اسرائیل همه را سوزانده... اما چه باک... که روایتهایش باقی مانده. او که دشمن است و جنایت، پیشه همیشگی اوست، میخواهد که روایتها را به نفع خود بسازد. اما روایتش تیره و تار است و مخدوش است و باورناپذیر است و نمیتوانی حتی یک واژهاش را باور کنی. مگر میشود روایت جنایت جنگی را پذیرفت. مگر کشتن خبرنگاران در جنگ جرم نبود؟ حالا چرا این دیوانه میکشد و کسی هم ککش نمیگزد و این همه سازمان و نهاد بینالمللی و حافظ صلح میآیند و میبینند و سرشان را آنطرف میگیرند که ما چیزی ندیدیم؟ اما روایتها میماند. روایتهایی از جنگ و زندگی. روزهای زیادی از تاریخ را میتوانیم شماره کنیم که جنگ و زندگی چنان در دل هم تنیدهاند که جدا کردن آنها از هم ممکن نیست.اما داستان جنگ روایتها و راویان راست و دروغ، که در این روزها داغ است. آنها ساختمان شیشهای را زدهاند تا بخشی از این روایتها را از میدان خارج کنند. حتی اگر هم شده، به طور سمبلیک، چرا که همه میدانیم روایت به راویاش زنده است، نه مکان روایت. در میان این همه روایت است که صدای ناکوک و زشت و ناساز رسانههای به اصطلاح فارسیزبان که داعیه وطنپرستیشان، گوش فلک را کر میکند و قلابی بودنِ بودنشان را ثابت کردهاند، میخواهند در غیاب این ساختمان بتازند؟ آنچه اهل رسانه به آن در این ساعات پس از سوختن ساختمان شیشهای فکر میکنند، این است که ساختمان اهمیت عمرانی دارد و آنچه مهم است آدمهای این روایتها هستند که میتوانند به هر طریق فناورانهای حرف و تصویر و کلامشان را به دنیا مخابره کنند.ایجاد تصویری جایگزین برای مخاطبی که عادت کرده به تصاویر کلیشهای از شرق و ایران، کاری سترگ است که در همه این سالها در روایتهای تصویری و شنیداری از فرهنگ و زندگی امروز ایران باید ارائه شود. امروز همه اهل رسانه میدانند که جنگ روایتها، جنگ بزرگی است که سربازان اصلی آن برنامهسازان و عوامل فنی و خبرنگاران و روزنامهنگاران هستند. این سربازان با سربازان نظامییک تفاوت عمده دارند؛ تفاوتی که از جنس جنگ و مبارزه برمیآید. در جنگ روایتها ابزار ما القایی است و با تکیه بر همین ابزار میتوانیم به آرامش و صلح دست یابیم، اما امروز از همین ابزار نرم باید به اندازه قدرت یک موشک بهره بگیریم. جنگ روایتها متکی به مکان و جای خاصی نیست که با سوختن ساختمان شیشهای نگرانش باشیم. لحظهای یاد خاطرات میافتیم و اما در لحظه دیگر خاطرات تازهای میسازیم برای آینده... خاطراتی برای روایتهای فردا. میدانیم که این جنگ شروع شده و هر چه دامنه رسانهها در زندگی انسانها گسترده میشود، اهمیت شناخت و جنگ روایتها بیشتر میشود.