روایت رشادتی که قد کشید
یادداشتی بر رمان نخلهای بیسر نوشته قاسمعلی فراست
نویسنده و منتقد ادبی
مقاومت و دفاع همهجانبه و جانانه ملت مسلمان ایران در برابر هر نوع تهاجم بیگانگان از گذشتههای تاریخی دور تا سالها و دهههای اخیر و حتی امروز، بخشی از هویت ملی ایرانیان را تشکیل میدهد که در هر عصر و مقطع تاریخی به شکلی نمایان شده است.
متأخرترین و ملموسترین مورد در این زمینه، دوران هشت سال دفاع مقدس است که آحاد مختلف ملت مسلمان ایران در برابر هجوم ناجوانمردانه و اشغالگرانه ارتش و حکومت بعثی عراق، مقاومت و از تمامیت ارضی کشورمان دفاع کردند. جنبههای مختلف این حماسه و مقاومت سلحشورانه مردم مسلمان ایران در برابر بیگانگان اشغالگر، در روایت بسیاری از نویسندگان متعهد کشورمان مکتوب شده که یکی از این افراد، قاسمعلی فراست، از داستاننویسان معاصر است که آثار متعددی در حوزه ادبیات پایداری نوشته و رمان «نخلهای بیسر» این نویسنده جزو آثار شاخص و ماندگار در بخش ادبیات دفاع مقدس محسوب میشود.
روایت اولیه
از آغاز یک نبرد طولانی
رمان «نخلهای بیسر» جزو اولین آثار داستانی درباره دفاع مقدس و اولین رمان دفاع مقدس به قلم یک نویسنده جوان از نسل انقلاب اسلامیاست. قاسمعلی فراست این رمان را در ۲۱ سالگی به عنوان اولین کتاب خود نوشت و آن را در سالهای اولیه جنگ منتشر کرد. «نخلهای بیسر» اولینبار در سال ۱۳۶۳ توسط انتشارات امیرکبیر منتشر شد و تا سال ۱۳۸۵ به چاپ سوم رسید. در سال ۱۳۸۹ در مجموعه کتابهای «روایتی دیگر» انتشارات امیرکبیر و با طرح جلد جدید، مجدد به بازار نشر وارد شد. در مرحله بعدی، این کتاب را انتشارات نیلوفر بازنشر و به بازار نشر عرضه کرده است.
بنابراین یکی از ویژگیهای خاص این اثر آن است که در سالهای اولیه جنگ عراق علیه نظام نوپای جمهوری اسلامیایران نوشته و منتشر شده است؛ با یک قصه آشنا در آن سالها که بسیاری از مردم و رزمندگان از آن خاطرههای زیادی دارند؛ حماسه مقاومت در خرمشهر و نقش مردم و رزمندگان در این دفاع جانانه که بعدها موضوع روایتهای بیشمار در حوزه ادبیات پایداری شده است.
آغاز ماجراها از نبرد خرمشهر
ماجراهای رمان «نخلهای بیسر» با شروع جنگ تحمیلی و تهاجم ارتش اشغالگر حکومت بعثی عراق به خرمشهر آغاز میشود. «ناصر» شخصیت اصلی داستان است که در کنار برادرش حسین و خواهرش شهناز، مقابله با دشمن اشغالگر را رسالت خود میدانند. خانواده ناصر در تب و تاب ماندن یا رفتن از خرمشهر در حال مقاومت سرگردانند؛ پدر و مادر خانواده گمان نمیکنند جنگ به این راحتی خانه و کاشانه آنها را مورد تهاجم قرار دهد. ناصر، حسین و شهناز، پدر و مادر را ترغیب به رفتن میکنند و خود میمانند تا از شهر دفاع کنند. در فاصله کوتاهی، شهناز شهید میشود. او اولین فرد خانواده است که در راه دفاع از خانه و کاشانه و سرزمین خود شهید میشود. شهادت او، برادرانش را در دفاع از شهر و ارزشهایی که به آن معتقدند، راسختر میکند.
خانواده ناصر به تهران مهاجرت میکنند. او خودش هم چندبار به تهران میآید، اما دلتنگ فضای حاکم بر جبههها میشود و به سوی آن بازمیگردد. با هجوم همهجانبه ارتش بعثی عراق به شهر خرمشهر، حسین هم شهید میشود و به خواهر شهید خود میپیوندد. ناصر طی مدت اشغال خرمشهر در جنگ مجروح میشود.
البته او از یک ناراحتی جسمانی هم رنج میبرد. با اصرار دوستان روانه تهران شده و در بیمارستان بستری میشود، اما قبل از فرا رسیدن زمان ترخیص، با اصرار از بیمارستان بیرون آمده و به سوی خرمشهر میشتابد.
عملیات فتح خرمشهر آغاز میشود و سوم خرداد فرا میرسد. ناصر در عملیات فتح خرمشهر شرکت میکند و به شهادت میرسد. خرمشهر آزاد میشود و خبر آزادیاش و شهادت ناصر به وسیله صالح، یکی از همرزمان ناصر به مادر در انتظار ناصر داده میشود.
نگاه واقعگرایانه
به حوادث ابتدای جنگ
«نخلهای بیسر» داستان یک شهر است؛ شهری مجروح و خونین که زیر چرخ تانکهای دشمن بعثی ناله میکند و فرزندان رشیدش را به یاری میطلبد. از نکات قابل توجه این اثر، حرکت خواننده در تمامیطول داستان همراه با رزمندگان خرمشهری؛ محله به محله و کوچه به کوچه و مشاهده وقایع این شهر در روزهای مقاومت است.
در واقع «نخلهای بیسر» از نوع رمانهای «وقایعنگارانه» است. مسأله حائز اهمیت دیگر در خلق این رمان، توجه به موضوعات فراگیر مرتبط با وقایع داستان و دید جامع نویسنده در پرداخت به جنبههای مردمیموضوع مقاومت در خرمشهر است که مردم کوچه و بازار در کنار رزمندگان به دفاع از شهر میپردازند و دشمن را در دستیابی آسان به این شهر ناکام میگذارند.
همچنین نویسنده در کنار موضوع محوری این اثر که همان جنگ تحمیلی و روزهای نبرد و مقاومت در جبهه خرمشهر است، از مواردی دیگر چون نقش نفت در موضوعات مرتبط با حوادث منطقه، مسأله فلسطین و همچنین خیانت بنیصدر در روزهای اولین جنگ در قالب دیالوگها و ترسیم گفتوگوهای شخصیتهای این داستان به سادگی نمیگذرد و سعی میکند با نگاهی جهانشمول، بسیاری از اتفاقات و حوادث آن منطقه را در روزها و ماههای اول جنگ تحمیلی پیش روی مخاطب ترسیم کند. البته فراست در کنار روایت، دست به داوری نمیزند و قضاوت نهایی را به خوانندگان اثرش واگذار میکند.
شخصیتهای پویا در دل جنگ
رمان «نخلهای بیسر» چهارمین اثر در زمینه دفاع مقدس، اما اولین رمان حجیم و جدی درباره خرمشهر است. کتاب در اوج جنگ نوشته شده و کاملاً تهییجی و یکطرفه با نگاه واقعگرای سنتی و روایت خطی نوشته شده است. هر چه در این کتاب آمده، واقعیت محض نیست. این داستان، به شیوه روایت مستقیم نوشته شده که بخشی مربوط به خرمشهر و بخش دیگر مرتبط با مقاومتهای مردمیاست. دستهبندی شخصیتها در این رمان به دو دسته شخصیتهای پویا و ایستا تقسیم میشود. شخصیت پدر در این داستان، شخصیتی خاموش و ایستاست که از ابتدا تا انتهای داستان تغییری نمیکند. خاموش است و سیگار میکشد و با لفظ مرد (به جای پدر) از وی یاد میشود.
ناصر به عنوان قهرمان داستان، شخصیتی پویاست. داستان، بیان درگیریهای ناصر با خود و جامعه و سرانجام کنار آمدن او با درگیریها و تضادهای درونی و شهادت ایشان است.
مادر داستان که رفتهرفته شخصیت ایشان در جریان داستان تکامل مییابد، میپذیرد به بهای آزادی خرمشهر، از فرزندانش در پایان داستان بگذرد. فراست سعی کرده در این رمان، نگاهش به شخصیتهای داستانی یکبُعدی نباشد؛ برای همین در کنار پرداختن به شخصیتهای مثبت که در میدانهای نبرد مشغول ایثارگری هستند، افرادی هم در بخشهای فرعی داستان دیده میشوند که از شرایط جنگی به وجود آمده به نفع خود بهره میبرند.
غلبه محتوا بر ساختار کتاب
اگر کلیت داستان «نخلهای بیسر» را به دو بخش ساختاری و محتوایی تقسیمبندی کنیم، بخشهای محتوایی اثر پررنگ است و نویسنده کوشیده پیام مقاومت مردمیدر جبهه خرمشهر را به زیبایی برای مخاطب روایت کند. برای همین در بخش ساختاری، نویسنده اسیر فرمگرایی نشده و کوشیده است از سادهترین زبان روایی برای بیان داستان خود بهره ببرد. این مسأله باعث شده زبان کتاب بسیار صمیمیباشد که خوانش آن برای تمام اقشار مناسب است.
یکی از زیباییهای کتاب، خبر فتح خرمشهر است که این خبر را صالح، همرزم ناصر به مادر ناصر میدهد. صالح، همخانواده با همان واژه صلح است و نمونههایی از اینگونه ذوق و قریحه نویسنده در کتاب فراوان است.
عبارت «نخلهای بیسر» هم از عبارتهای ایهامدار در این کتاب است.
این عبارت اولینبار از زبان شهناز، دختر خانواده بیان میشود؛ زمانی که پیکر شهیدان را به خرمشهر میآورند و بار دوم از زبان حسین، پسر خانواده که به خود خرمشهر و آوارگیها و غربت آن اشاره میکند.
بــــرش
شکم زخمیشهر
برشی از «نخلهای بیسر»
بوی تند باروت در فضای دشت پیچیده و گلولههای قرمز و آتشین تفنگ و توپ و آرپیجی، دنبال هم کردهاند که یا بر در و دیوار شهر بنشینند یا بر تن بچهها. زمین زیر پای ناصر به لرزه افتاده و هر بار که شهر گلولهای را در شکم زخمدار خود جا میدهد، لرزشش بیشتر میشود.
دشمن پیشتر آمده و ناصر مقر جدید دوستهایش را نمیداند. سراغ آنها را میگیرد اما همه جابهجا شدهاند و هیچکس جای جدیدشان را نمیداند. میان صداهایی که میشنود، صدای عبدالله نورانی را میشناسد. رو به صدا میرود و سراغ مقر بچهها را میگیرد، عبدالله تازه آنها را دیده و ردشان را میداند. ناصر مقر جدیدشان را پیدا میکند. پیش روی دشمن بر دلش چنگ انداخته و نفرتش نسبت به کسانی که هنوز به قدر کافی برایشان سلاح سنگین نفرستادهاند، بیشتر میشود. بچهها وقتی او را میبینند، به آغوشش میکشند و ناصر، خیسی اشک آنها را روی شانههایش احساس میکند. میخواهند با هم گریه سر دهند و بغضی را که راه بر گلویشان بسته بترکانند و راحت شوند که رضا دشتی فریاد میکشد:
ـ چتونه؟ چرا ماتم گرفتین؟ به همین زودی از کمک خدا غافل شدین؟
بچهها بغضشان را فرو میدهند و احساس شرم میکنند. از خودشان بدشان میآید، اما محبتشان نسبت به رضا بیشتر میشود.