راهی برای آشتی با واقعیت
نگاهی به ویژگیهای طنز سیاه در مغازه خودکشی
احسان کرمویسی
مترجم آثار ژان تولی
طنز سیاه یکی از پیچیدهترین و عمیقترین گونههای طنز در ادبیات و هنر است؛ طنزی که بر خلاف ظاهر سبکسرانهاش، اغلب با تلخترین و تاریکترین لایههای زندگی انسان سروکار دارد: مرگ، بیماری، ناکامی، جنون، پوچی و رنج. در این نوع طنز، نویسنده با جسارت به سراغ مضامینی میرود که معمولاً تابو یا دردناک به شمار میآیند، اما آنها را با چاشنی شوخطبعی، وارونهسازی و اغراق به تصویر میکشد. حاصل کار نه صرفاً خنده، بلکه نوعی تأمل، شوک یا حتی احساس ناخوشایند است که ذهن مخاطب را تکان میدهد. طنز سیاه خندهای است که در گلوی آدم میماند.
از پیشگامان این سبک میتوان به نویسندگانی چون جاناتان سویفت، فرانتس کافکا، ژان ژنه و کورت ونهگات اشاره کرد؛ کسانی که جهان را چنان که هست -یا چنانکه ممکن است بشود- به شکلی کابوسوار و گاه گروتسک ترسیم کردهاند، اما نه با زبان فریاد، بلکه با لبخندی کنایهآمیز. طنز سیاه، برخلاف طنز اجتماعی یا هزل، به دنبال اصلاح نیست؛ گاهی حتی امیدی هم ارائه نمیدهد. تنها میخواهد پوچی جهان را بیپرده نشان دهد تا شاید با خندیدن به فاجعه، تاب آوردن آن آسانتر شود.
در چنین چهارچوبی، رمان «مغازه خودکشی» نوشته ژان تولی، نمونهای درخشان و تمامعیار از طنز سیاه در ادبیات معاصر فرانسه به شمار میآید. این کتاب با دستمایه قرار دادن موضوعی بشدت حساس و هراسانگیز -یعنی خودکشی- و طراحی جهانی خیالی اما به شکل نگرانکنندهای آشنا، نمونهای است از طنز سیاهی که هم شوکه میکند، هم میخنداند و هم عمیقاً به تفکر برمیانگیزاند.
خانواده تواچ، صاحبان مغازه فروش ابزار خودکشی، در ظاهر آدمهایی منطقی، منظم و مسئول هستند، اما کاری که میکنند، فروش مرگ است. این وارونهسازی بنیادین -جایی که مغازهدار به جای فروش نان و میوه، داروی مرگ عرضه میکند- جوهره طنز سیاه را میسازد. تولی با لحنی خشک و خونسرد، جزئیات محصولات مغازه را توصیف میکند؛ طنابهایی با رنگهای مختلف، تیغهایی با لبههای مناسب، قرصهایی با درصد اطمینان بالا. خواننده میخندد، اما این خنده، خندهای تلخ است، چرا که همزمان با شوخی، با حقیقتی از بحران وجودی بشر نیز روبهرو میشود.
از دیگر ویژگیهای طنز سیاه که در این اثر به چشم میخورد، شخصیتپردازی گروتسک و اغراقآمیز است. اعضای خانواده تواچ هر کدام به نوعی کاریکاتوری از انسانهایی سرد، مأیوس و بیاحساس هستند. آنها نهتنها از مرگ نمیهراسند، بلکه از آن استقبال میکنند. وقتی آلن -فرزند کوچک و شاد این خانواده- لبخند میزند، برایشان عجیب و نگرانکننده است. در دنیای تولی، امید و شادی به چیزی انحرافی و ناهنجار تبدیل شده و این دقیقاً همان قلب طنز سیاه است: نشان دادن جهانی واژگونه، جایی که ارزشها از معنا تهی شدهاند.
طنز سیاه همچنین تمایل دارد مرز بین تراژدی و کمدی را از میان بردارد. «مغازه خودکشی» بارها ما را در موقعیتی قرار میدهد که نمیدانیم باید بخندیم یا بهتزده بمانیم. صحنههایی مانند توصیه به مشتری برای انتخاب سم مناسب یا آموزش بچهها درباره نحوه دار زدن، آنچنان با لحن رسمی و معمولی روایت میشوند که حسی از وهم و بیثباتی به خواننده میدهند. اینجاست که طنز سیاه قدرت خود را نشان میدهد: تبدیل امر فاجعهبار به امری عادی و روزمره.
در مجموع، «مغازه خودکشی» اثری است که با بهرهگیری از عناصر کلاسیک طنز سیاه -از جمله وارونهسازی ارزشها، لحن سرد و رسمی، پرداخت گروتسک و شوخی با مرگ- نه تنها اثری خلاقانه و جذاب آفریده، بلکه نشان داده است طنز سیاه میتواند راهی برای آشتی با واقعیت باشد، حتی اگر این واقعیت تلخ و غیرقابل تحمل به نظر برسد. تولی در دل تاریکی، جرقهای از زندگی روشن میکند و شاید این بزرگترین طنز داستان باشد.