در جهان سرشار از جنگ نمی‌توان تظاهر به شادی کرد

ترجمه یکی از آخرین گفت‌وگوی‌های ژان تولی با روزنامه ایندیپندنت

 گروه کتاب/ جهان ژان تولی بی‌مرز است؛ جایی که آدم‌خواری و کیک‌های سمی، طنز و حقیقت را درهم می‌آمیزند. حالا با گذر چند سال از خاموشی یکی از تلخ‌ترین لبخندهای ادبیات معاصر فرانسه، ترجمه یکی از آخرین گفت‌وگوهای او با روزنامه ایندیپندنت را می‌خوانید؛ گفت‌وگویی درباره رمان‌های جنجالی «آدم‌خواران» و «خرزهره»، درباره طنز سیاهی که تاریخ را به سخره می‌گیرد و خشونتی که در زیر لایه‌های لطیفه پنهان می‌شود. ورود به دنیای تولی، قدم گذاشتن در سرزمینی است که حتی واقعیت هم طعم هزل و زهر می‌دهد.
خودتان از رمان «آدم‌خواران» راضی بودید؟
همه اتفاقات رمان «آد‌م‌خواران» طی یک روز دیوانه‌وار در تابستان بسیار گرم سال 1870 روی می‌دهد؛ در روزگاری که فرانسه، مشغول جنگ با پروس بود و مردم هم درگیر با انواع چالش‌ها. تحقیقات درباره این اتفاق تاریخی و رسیدن به نتیجه‌ای روشن کار بسیار سختی بود. مردم روستای محل شکل‌گیری این اتفاقات، حاضر نبودند از بعضی ناکامی‌های مردم و سربازان فرانسوی یاد کنند. راستش وقتی رمان «آدم‌خواران» روانه بازار شد، مطمئن بودم مردم آن را پس می‌زنند. حتی احتمال می‌دادم من‌ را تهدید به مرگ کنند. البته این اتفاق کم و بیش افتاد و من دائم استرس داشتم.
چه بازخوردهایی از انتشار این رمان داشتید؟
توریست‌هایی که بعد از خواندن ماجرا به آن روستا می‌آمدند، می‌گفتند اینجا چه خبر است؟ آیا اینجا سرزمین آدم‌خواران است؟ راستش چندان هم بدم نیامد. وقتی کار به هزل‌گویی می‌کشد، هر گونه زیاده‌روی در آن نیکو است.
چرا در داستان‌هایتان عناصر حسادت و بی‌رحمی، حضوری دائمی دارند و وقایع نیز اغلب به سمت و سویی پرخطر می‌روند؟
با این وجود من تعدادی از این المان‌ها را پشت ظرافت و طنازی‌ای که در کار طنزنویسان و کاریکاتوریست‌ها وجود دارد، پنهان نگه می‌دارم، به‌خصوص که در دوران جوانی‌ام هم در این حیطه‌ها کار کرده‌ام و همین مسأله به من کمک کرده تا خشونت جاری در برخی آثارم تا حدی قابل استتار باشد.
آیا در زمان به تصویر کشیدن بخش‌های مختلف آثارتان با موانع غیرقابل حل هم برخورد می‌کنید؟
سعی می‌کنم طرح کلی را در ذهنم ترسیم و سپس آن را روی کاغذ پیاده کنم. اگر یک اتفاق و مسأله را در ذهنم به‌ درستی حلاجی و ترسیم نکنم، نمی‌توانم آن را به تصویر بکشم و در قالب داستان مکتوب یا تصاویر یک فیلم ارائه کنم.
ماجراهای مرتبط با الن ژگادو که در یکی از آثارتان به تصویر کشیدید تا چه اندازه واقعی هستند؟
واقعیت محض است. طی سال‌های 1833 تا 1851 یک آشپز زن دیوانه‌صفت بریتانیایی به نام الن ژگادو به افراد بسیاری سم خوراند و آنان را کشت.
چه استدلالی برای کارهایش داشته است؟
ژگادو می‌گفت هر جا می‌رود، عفریت مرگ او را تعقیب می‌کند و تبدیل به همدمش شده است. دنبال آن بود که بگوید قتل‌ها را ناخواسته و با ضمیر ناخودآگاهش انجام داده است که پلیس این را قبول نکرد. ابتدا روانه دیوانه‌خانه و بعد هم گرفتار زندان و در نهایت هم اعدام شد.
پس از انتشار این رمان چه بازخوردهایی گرفتید؟
یکی، دو سال پیش وقتی برای شرکت در مراسم رونمایی و فروش یک کتاب تازه به منطقه بریتانی فرانسه رفته بودم، یک نانوا که مغازه‌اش در شهر رنه بود و مثل من برای حضور در مراسم معارفه کتاب به بریتانی آمده بود، یک قطعه کیک برایم آورد و گفت این کیک مرتبط با الن ژگادو، یادگاری از دوردست و به نام او است. وقتی تعجب و هراس من‌ را دید، گفت «نترس، سمی نیست! با خیال راحت بخور و از آن لذت ببر.» البته او رفت و ندید که من بلافاصله کیک را به درون نزدیک‌ترین سطل آشغال موجود در محل انداختم. زندگی در جهان امروز سرشار از این کیک‌های احتمالاً مسموم است.
از این رمان که بگذریم، به‌ نظر می‌آید چندان از حضور در «جمع» لذت نمی‌برید؟
همین‌طور است. من ازدحام مردم را دوست ندارم و به همین خاطر به محافل و اجتماعات بزرگ نمی‌روم. صحبت از کنسرت‌های موسیقی هم نکنید. مدتی پیش قطاری که هر روز از آن استفاده می‌کنم، دیر به ایستگاه رسید و مأموران ایستگاه به مسافران اطمینان دادند که همه را به نوبت سوار و راهی مقصد می‌کنند. مردم به سمت قطار هجوم بردند و تمام صندلی‌ها را پر کردند. در آن شلوغی و همهمه امکان داشت که مردان و زنان پیر آسیب ببینند.
اگر اجتماعات مردم موجب هم‌آوایی و وحدت بیشتر شود، چه ایرادی دارد؟
این فقط ظاهر قضایاست. توده‌های مردم و قرار گرفتن‌شان کنار یکدیگر می‌تواند خطرناک و مخرب هم باشد.
به این دلیل است که طی سال‌های اخیر خیلی گوشه‌گیر شده‌اید؟
در جهان سرشار از جنگ و خونریزی نمی‌توان تظاهر به شادی کرد و بدی‌ها را ندید. حتی اگر به گذشته دورتر، حدود دو قرن پیش هم سفر کنید، همچنان اداره بسیاری از امور را در دست اشرار خواهید یافت؛ مسائلی که در آثار نویسندگان هر دوره مشهود است، نمونه‌اش رمانی است که درباره الن ژگادو نوشتم.

 

صفحات
آرشیو تاریخی
شماره هشت هزار و هفتصد و پنجاه و دو
 - شماره هشت هزار و هفتصد و پنجاه و دو - ۰۸ خرداد ۱۴۰۴