مروری بر سیر تحول شخصیتی دختران نوجوان در فیلم‌های صدرعاملی

از واقعیت تا رویا

مهرزاد دانش
منتقد


زیبا صدایم کن، پنجمین فیلم رسول صدرعاملی درباره دختران نوجوان است. سیر تحول شخصیتی دختران نوجوان در این مجموعه فیلم‌ها، دختری با کفش‌های کتانی (۱۳۷۷)، من ترانه ۱۵ سال دارم (۱۳۸۰)، دیشب باباتو دیدم آیدا (۱۳۸۳)، سال دوم دانشکده من (۱۳۹۶) و زیبا صدایم کن (۱۴۰۳)، بازتابی از چالش‌های عاطفی، اجتماعی و هویتی این گروه سنی در بستر جامعه ایرانی است. صدرعاملی با تمرکز بر دنیای درونی و بیرونی دختران نوجوان، تحولات شخصیتی آنها را در مواجهه با مسائل خانوادگی، عشق، مسئولیت و فشار‌های اجتماعی به تصویر می‌کشد.
در دختری با کفش‌های کتانی، تداعی دختری نوجوان است که درگیر عشقی ناپخته به پسری جوان‌ می‌شود و به چالش‌هایی با خانواده و نهاد‌های اجتماعی می‌رسد و در طول فیلم، با تجربه دستگیری، بازجویی و مواجهه با واقعیت‌های سخت اجتماعی، به درک عمیق‌تری از محدودیت‌های محیط خود نائل می‌شود. این تجربه او را از یک شور عاشقانه خام به سمت خودآگاهی و پذیرش واقعیت سوق می‌دهد. در من ترانه ۱۵ سال دارم، ترانه (با بازی ترانه علیدوستی) دختری است که با ازدواج زودهنگام و بارداری ناخواسته، وارد مسیری دشوار می‌شود که در طی آن با طلاق، فقر و مسئولیت مادری دست و پنجه نرم می‌کند و بتدریج به زنی مستقل و مقاوم تبدیل می‌شود که برای حفظ فرزندش مبارزه می‌کند. این تحول از معصومیت به قدرت درونی، هسته اصلی داستان است. ترانه از یک قربانی منفعل به قهرمانی فعال تبدیل می‌شود که سرنوشتش را به دست می‌گیرد.
در دیشب باباتو دیدم آیدا، آیدا دختری نوجوان است که واقعیتی تکان دهنده را در ارتباط با پدرش و نسبتی که این اتفاق با مادرش هم دارد کشف می‌کند. در طول فیلم، او با کشف این حقیقت و پذیرش واقعیت‌های زندگی، به آرامش نسبی می‌رسد. این تحول از آشفتگی عاطفی به پذیرش و خودشناسی، نشان‌دهنده بلوغ احساسی اوست؛ بلوغی در به دست آوردن قدرت اداره بحران و روبه‌رو شدن با سیلی‌های زندگى.
در سال دوم دانشکده من، مهتاب که دوست صمیمی‌اش آوا به خاطر مصرف روانگردان به کما رفته، طی حضور دوست‌پسر آوا و تعاملاتش با مهتاب، بتدریج وارد روابط پیچیده عاطفی و اخلاقی می‌شود و پای موضوعاتی مانند وفاداری، عشق، گناه و مسئولیت در روابط دوستانه و عاشقانه به میان می‌آید. در این فیلم مهتاب از دختری که در ابتدا متعهد به دوستی و ارزش‌های اخلاقی است، به سمت لغزش عاطفی و زیر پا گذاشتن تعهداتش حرکت می‌کند. اما این لغزش، او را به بازنگری در هویت و ارزش‌هایش وامی‌دارد و به نوعی خودآگاهی در درک پیچیدگی‌های روابط انسانی و مسئولیت‌های اخلاقی می‌رسد.
اما زیبا، در زیبا صدایم کن، دختری ۱۶ساله است که در یک مؤسسه تحت نظارت بهزیستی زندگی می‌کند و از دادگاه گواهی رشد می‌گیرد تا بتواند به‌صورت مستقل زندگی کند، از خوابگاه دانشگاه انصراف دهد و خانه‌ای اجاره کند. در روز تولدش، پدرش از آسایشگاه روانی می‌گریزد تا کنار او باشد. ابتدا حضور خسرو برای زیبا آزاردهنده و غیرقابل‌اعتماد است، اما با اقداماتی نشان می‌دهد که علی‌رغم بیماری روانی، می‌تواند نقش پدری حامی را ایفا کند. در پایان فیلم، زیبا پس از بازسازی رابطه با پدر، سراغ مادرش می‌رود، او را پیدا می‌کند و خودش را معرفی می‌کند، که لحظه‌ای عاطفی و نقطه اوج داستان است.
در این فیلم زیبا از دختری که با حس تنهایی و طردشدگی مبارزه می‌کند، به فردی مستقل و خودآگاه تبدیل می‌شود که هم به استقلال مادی (زندگی مستقل) و هم به بلوغ عاطفی (پذیرش پدر و یافتن مادر) دست می‌یابد. مواجهه با حقیقت درباره مادرش که برخلاف تصور او در جست‌وجوی دخترش بوده، به زیبا کمک می‌کند تا گذشته را بازسازی کند و هویت خود را کامل‌تر ببیند.
او مانند تداعی، ترانه، آیدا و مهتاب با چالش‌های خانوادگی و اجتماعی دست‌وپنجه نرم می‌کند و همانند آنها از یک موقعیت آسیب‌پذیر به سمت خودآگاهی، استقلال و پذیرش واقعیت حرکت می‌کند. تمرکز صدرعاملی بر مسائل دختران نوجوان، مانند هویت، محدودیت‌های اجتماعی و نیاز به محبت، در این فیلم نیز مشهود است.
با این حال برخلاف ترانه که با مسئولیت مادری و فقر مواجه است یا تداعی که درگیر عشقی سطحی می‌شود یا آیدا که در نهایت تسلیم خودآگاهانه به واقعیت‌های خانوادگی‌اش می‌شود یا مهتاب که در دوگانه خیانت و عشق دچار تردید می‌شود، تحول زیبا حول محور بازسازی روابط خانوادگی (با پدر و مادر) و یافتن هویت در بستر استقلال مادی می‌چرخد. رابطه عاطفی با پدر بیمار و کشف حقیقت درباره مادر، عمق احساسی بیشتری به داستان می‌بخشد.
اما صدرعاملی در این فیلم جدا از به کارگیری نماد‌های آشنای خود، از صحنه‌های نمادین مانند گفت‌وگو با پدر بر فراز تاور کرین، دزدیدن ون گشت ارشاد، پس گرفتن دستمزد دختر از کارفرمای زورگو در شکلی سریع یا خاموش کردن چراغ‌های برج به‌جای فوت کردن شمع تولد، نوعی رویاگونگی را هم به سپهر اثر می‌افزاید و تا حدی از رئالیسم فیلم‌های نوجوانانه قبلی‌اش فاصله می‌گیرد و روند رسیدن به فرجام خوش را با روایتی که به رویا پهلو می‌زند پرورش می‌دهد. آیا این رویاگونگی پاسخی به نیاز‌های جامعه معاصر در مقایسه با مختصات جامعه در فیلم‌های قبلی صدرعاملی است؟

صفحات
  • صفحه اول
  • سیاسی
  • دیپلماسی
  • جهان
  • اقتصادی
  • زیست بوم
  • گزارش
  • علم و فناوری
  • اطلاع رسانی
  • ورزشی
  • حوادث
  • اجتماعی
  • فرهنگی
  • صفحه آخر
آرشیو تاریخی
شماره هشت هزار و هفتصد و چهل و دو
 - شماره هشت هزار و هفتصد و چهل و دو - ۲۸ اردیبهشت ۱۴۰۴