به بهانه آغاز نمایشگاه کتاب

غر نزنیم؟

حسین مسلم
معاون سردبیر


سن و سالی نداشتم که شنیدم، غرزدن مدام موجب کدرشدن روان آدم می‌­شود و به همین خاطر نیز نوعی ترس از غرزدن دارم؛ اما چه کنم که همچنان غر می‌زنم. همین ترس‌هاست که موجب می‌شود هر روز صبح تصمیم بگیرم که دیگر غر نزنم. اما بدون ردخور، به میانه‌­های روز نرسیده و آفتاب در آسمان پهن نشده، بهانه دستم آمده و نیمچه غری زده‌ام! بی‌هوا و کاملاً ناخودآگاه. هی بر سر خودم نهیب می‌­زنم که مرد حسابی بس کن. آخر تا به کی می‌خواهی به این رویه ادامه بدهی؟ مگر اعصابت را از لب جوی پیدا کرده‌ای که بی‌حساب و کتاب، صبح تا شب، له و لورده و خرد و خاکشیرش می‌کنی! آخر این همه خودخوری برای چیست؟ یکی از این چیزهایی که موجب می‌شود غر بزنم، ادعای فاضل‌مآبی وهمه‌چیزدانی بعضی آدم‌هاست؛ کسانی که به قول معروف بدون روغن سرخ می‌کنند، آن هم بدون اینکه در زمینه ادعایی‌شان دوخط خوانده باشند. وقتی جوان‌های البته پرمدعایی را می‌بینم که سال به سال لای یک کتاب و مجله را باز نمی‌کنند، شروع می‌کنم به زیر لب غر زدن و در ذهن خودم یقه‌گیری. بعد هم با خود می‌گویم، اصلاً چرا یقه این بنده خداها را می‌گیری و تنها این آدم‌­ها را مقصر می‌دانی. تو که همیشه ادعایت این بوده که «نباید تنها نتیجه و ثمره و به قول فلاسفه معلول را دید بلکه باید متن و بستر و علت را هم کاوید.» تو که همیشه عقیده داشته‌ای «هر معلولی پشت سر خود یک علتی دارد». چرا سراغ علت را نمی‌گیری و فقط  گیر داده‌ای به معلول. دوره و زمانه عوض شده و فضا و شرایط و زمانه حال و هوای متفاوتی به خود گرفته و موجب شده تا این نسل‌های متأخر -بر خلاف نسل‌های پیشین-خیلی علاقه‌ای به خواندن و کارکردن جدی و اندوختن و پرکردن چینه‌دان ذهنی خود نداشته باشند... و باز یقه خودم را رها نکرده، ادامه می‌دهم:«خداوکیلی، آخر، نسل‌های پیشین کجا در چنین محاصره دلچسبی به سر برده بودند؟» سینمای خانگی و تلویزیون فلت چند ده اینچی که با یک کنترل بتوانی صدها کانال را زیرورو کنی و فضای بی‌نهایت وب و گوشی هوشمند و فضای مجازی و هزاران کانال و گروه و شبکه و انواع بازی‌های جذابی که هر کدام با گرافیک محیرالعقول‌شان می‌تواند هوش از سرت ببرد و... آخر کجا از این خبرها بوده؟ اگر چندتایی از این همه بازی خوش خط و خال جذاب که این روزها زیر دست و پای جوان‌ها ریخته، دم دست یکی از آن فرزانه‌های دوران - که به میانه عمر نرسیده صدها جلد کتاب خوانده بودند- قرار داشت، چقدر می‌توانست دل از آنها بکند و از صبح تا شام بنشیند پای مطالعه؟ این ابزارها اصلاً مگر جایی هم برای زندگی زاهدانه مألوف و محشور با کتاب - که قبلی­‌ها داشتند- گذاشته است. خداوکیلی اگر این ابزارهای رنگ و وارنگ دم دست آن عالمان هم بود، حجم مطالعات حیرت‌انگیز آن مردان بزرگ به یک صدم آنچه خوانده بودند هم می‌رسید؟... لحظه‌ای سکوت می‌کنم و می‌گویم: «این نسل‌های کم خوانده یا ناخوانده‌ای که دوروبرمان می‌بینیم بالیده و به عرصه برآمده دوره‌ای هستند که هنوز این چیزها مثل امروز دنیا را پر نکرده بودند»، یعنی این‌هایی که الان با مدارک عالیه‌ای که دارند و می‌بایست می‌خوانده‌اند اما نخوانده‌اند و به همان جزوه‌های نیم‌بند سر کلاس‌های نیم‌بند بسنده کرده‌اند و چندان صنمی هم با کتاب نداشته و ندارند، نسبتی بسیار نزدیک با این ابزارهای نو دارند؟ «این را هم بگویم نفوذ و کارکرد فضای مجازی و گوشی‌های هوشمند چیزی نیست که تنها مبتلابه ما شده باشد و دیگران توانسته باشند از ضریب نفوذ این نوآمدگان بکاهند؛ اما بحث سر نسبت است و میزان غیبت کتاب در میدانداری فضای مجازی و شبکه‌های اجتماعی. اما چنانچه منصف باشیم، باید بپذیریم که در آن سوی آب­‌ها و در ممالک به اصطلاح توسعه یافته دست تکنولوژی کوتاه‌تر و تعدد این ابزارها کمتر از ملک ما نیست و این فضا به کرات نیز بلامانع‌تر و رنگین‌تر است! پس چطور تیراژ کتاب در آن کشورها هنوز بالا و بساط نشر داغ است و اثری از کسادی در کتابخانه‌ها و کتابفروشی‌ها نیست؟ این پرسش نیاز به پاسخ دارد؟» مشکلات هم سرجای خود؛ کسی منکر مشکلات مبتلابه ما نیست. اما همه خوب می‌دانیم که این مشکلات اگرچه می‌توانند تأثیر منفی داشته باشند، اما نمی‌توانند منشأ کل این قصه باشند. ازهمه اینها گذشته، مگر من عالم و دانشمند و تحلیلگرم! من یک روزنامه‌نویسم و حرف حسابی هم دارم که حساب دو دوتا چهارتاست. من می‌گویم اگر کسی راننده باشد، یا در کار خرید و فروش و کاسبی باشد یا مثلاً ساندویچی یا بنا باشد، خون خونم را نمی‌خورد اگر نخواند و با واژه‌ها کشتی نگیرد و با کلمات همدم و مأنوس نباشد! چرا؟ چون «واژه» ابزار این حرفه‌ها نیست. هر چند مطالعه شغل و پیشه نمی‌شناسد و هر کسی هر جا که باشد و هر کاری که می‌کند، بد نیست به اندازه جرعه‌ای هم مطالعه کند.   واقعاً این وازدگی و این همه دوری از کتاب و مطالعه و فقر معلومات که نزد بسیارانی در جامعه - گذشته از آدم‌های عادی غریبه با خواندن واقعاً دور از انتظار و بهت‌انگیز است. این افراد با پیشینه کتاب نخوانی گاه -به قول فرنگی‌ها- چنان سورپرایزهایی فراهم می‌کنند و گاه چنان افاضاتی از آنها می‌بینی که همین طور انگشت به دهان می‌مانی و تنها راه چاره‌ات این است که چاهی پیدا کنی و سر را در آن فروببری و جیغ بنفش بزنی. همین روند است که آرام آرام می‌بینیم غلط‌های محرز املایی سر از تیترهای درشت روزنامه‌ها هم درمی آورد و تو حیران می‌مانی که: مگر می‌شود؟ همین «مگر می‌شود» است که آرام سر می‌خورد و به شکل غر در می‌آید و ناخودآگاه شروع می‌کنم به غرزدن! باری، حالا نمایشگاه کتاب است و فصل، فصل کتابخوانی؛ که همین نیزغنیمتی است تا قدری انگیزه برای جوان‌ها ایجاد شود و باریکه راهی برای کتاب هم بگشایند تا نقشی کوچک در زندگی‌شان داشته باشد.

صفحات
  • صفحه اول
  • سیاسی
  • دیپلماسی
  • جهان
  • اقتصادی
  • اندیشه
  • دولت چه کار می‌کند
  • علم و فناوری
  • ایران زمین
  • ورزشی
  • حوادث
  • اجتماعی
  • فرهنگی
  • صفحه آخر
آرشیو تاریخی
شماره هشت هزار و هفتصد و سی و سه
 - شماره هشت هزار و هفتصد و سی و سه - ۱۷ اردیبهشت ۱۴۰۴