هر گاوی گاو مش حسن نیست

ابراهیم عمران
روزنامه‌نگار

پلانی که مائده دختر فیلم «چشم بادومی» در طویله به گاو می‌نگرد، یادآور آن سکانس معروف فیلم «گاو» زنده‌یاد داریوش مهرجویی است؛ مش‌حسنی که خویشتن را گاو می‌پندارد، از فرط دوست داشتن و دلبستگی زیادش به آن حیوان. فیلم «چشم بادومی» داستان سرراستی دارد یا دست‌کم چنین در ذهن مخاطب می‌نشیند. قصه دل دادن و دلدادگی نوجوانان و جوانان به سبک خاصی از موسیقی کره‌ای؛ موزیک و نوایی که سیطره جهانی یافته است. داستان فیلم دست به نکته چالش‌برانگیزی گذاشته، ولی هر چه پیش می‌رود، از زبان روایی موفقی برخوردار نمی‌شود. صحنه‌های بصری فیلم و این تمرکز‌زدایی‌ای که امسال در جشنواره شده، دلمان را برای خیابان‌های تهران تنگ کرده است و بالمآل آپارتمان‌نشینی‌هایش! سندرومی که سال‌ها قبل با افتتاح تونل رسالت رخ داده بود، حالیه در نشان دادن تصاویر بکر خارج از تهران نمایان می‌شود! اینکه نوجوانی دلبسته نوع خاصی از زندگی شود، برای بیشتر خانواده‌های امروزی امر غریبی نیست؛ آنچنان قریب و دم دست هست که بتوان آن را لمس کرد، ولی اگر در مدیوم سینما، قصد بیان تصویری و سینمایی آن باشد، کار کمی سخت می‌شود. هر چند انتظار از سینما بیان راه‌حل نیست در بیشتر گونه‌ها، ولی ژانر اجتماعی با موضوع ملتهبی چون نگریستن به زندگی نوجوان امروزی، از این تعاریف کلاسیک مجزاست. پایان آرزوگونه فیلم نیز آنچنان گل‌درشت است که تماشاگر را در حد تیتراژ نهایی هم نگه نمی‌دارد! نشان دادن حاجی‌فیروز و عمو‌نوروز و اینکه باید به داشته‌های خودمان تکیه کنیم، همان‌قدر واجد ارزش بنیادی است که در چنین پلان‌های سینمایی تکرار شود! یا تک دیالوگ‌های پدربزرگی که خود روزگاری دلداده سلبریتی‌های زمانه‌اش بود، دردی را درمان نمی‌کند؛ تم داستان اگر در چنین روندی پیش می‌رفت، شاید سرمنزل بهتری می‌داشت. اینکه نشان داده شود دم دست‌ترین راه‌ها، همان گرفتن گوشی و قطع اینترنت در چنین بزنگاه‌هایی باشد، شاید نمایی سینمایی از آن برداشت نشود و نقبی به سیاست‌های فرهنگی باشد. مشکل فیلم، جانمایه نداشتن محکم و استوار آن در بیشتر سکانس‌هاست. در برخی پلان‌ها آنچنان به طنز نزدیک می‌شود و در بعضی هم آوایی انتقادی دارد و تماشاگر سردرگم میان این دو نگره. پس و پیش کاراکترها مشخص نیست. منطق روایی خاصی ندارد واگویه‌های آنان. با این نگره، باورپذیری اینکه با ارجاع به شخصیت مش‌حسن بتوان ذهن‌ها را رهنمون آن کاراکتر و چرایی رفتارش کرد، دور از ذهن است. حسن جیمز داستان -که هزار افسوس مهدی هاشمی سال‌هاست در نقش‌هایش چنین کاراکتری را ارائه می‌دهد -هم مشخص نیست از کجا می‌آید! فراموشی و آلزایمر احتمالی‌اش هم در دل داستان اصلی رنگی نمی‌یابد. دو داستان موازی کنار هم با پیرنگ مشکلات نوجوان امروزی هم نمی‌تواند فیلم را سر پا نگاه دارد. مخاطب تا جایی با فیلم همراهی کرد که می‌اندیشید آهنگ آن گروه موسیقی کره‌ای میدان‌دارمی‌شود! از این رهگذر هم طرفی نبستند عوامل فیلم. شاید همان روستایی که لوکیشن فیلم بود و لانگ‌شات‌هایش با پلان‌های برفی برای مخاطب برف‌ندیده این روزهای پایتخت، برگ برنده نهایی این اثر بود! و تنها امری که به چشم نیامد، دلیل علت و معلولی این وابستگی‌ها بود و بس؛ حال چه با چشم بادومی و چه با چشمان دیگر... .

صفحات
  • صفحه اول
  • سیاسی
  • دیپلماسی
  • جهان
  • اقتصادی
  • زیست بوم
  • گزارش
  • علم و فناوری
  • ایران زمین
  • ورزشی
  • حوادث
  • اجتماعی
  • فرهنگی
  • صفحه آخر
آرشیو تاریخی
<
۱۴۰۳ بهمن
>
ش
ی
د
س
چ
پ
ج
۲۹ ۳۰ ۱ ۲ ۳ ۴ ۵
۶ ۷ ۸ ۹ ۱۰ ۱۱ ۱۲
۱۳ ۱۴ ۱۵ ۱۶ ۱۷ ۱۸ ۱۹
۲۰ ۲۱ ۲۲ ۲۳ ۲۴ ۲۵ ۲۶
۲۷ ۲۸ ۲۹ ۳۰ ۱ ۲ ۳
۴ ۵ ۶ ۷ ۸ ۹ ۱۰
شماره هشت هزار و ششصد و هفتاد و چهار
 - شماره هشت هزار و ششصد و هفتاد و چهار - ۲۱ بهمن ۱۴۰۳
۱۶