گفت‌وگوهای جشنواره‌ای

گفت‌و‌گوی رضا فرهمند، کارگردان فیلم سینمایی «لولی» با «ایران»:
جای عناصر ایرانی در فیلم‌های امروزمان خالی است
گروه فرهنگی/ رضا فرهمند، با قدم نهادن در مسیری نو، از دنیای مستندسازی به عرصه‌ سینمای داستانی آمده و از تجربه‌های قبلی خود برای ساخت فیلم داستانی «لولی» بهره برده است. «لولی» فیلمی در ژانر اجتماعی، مستقل و البته ریسک‌پذیر در جشنواره فیلم فجر امسال است. فرهمند با قبول ریسک‌هایی از جمله دعوت به همکاری از بازیگران ناآشنا، کوشیده تا چالش‌های تازه‌ای را تجربه کند.

شما از جمله کارگردانانی هستید که از مستند‌سازی قدم به سینمای داستانی گذاشته‌اید، میان این دو نسبتی وجود دارد یا صرفاً بحث تغییر مسیر در میان است؟
سه مستند بلند آخرم، آثاری در فضای «داکیودراما» هستند که داستان در شکل‌گیری آنها نقش دارد. بنابراین خیلی هم دور از سینمای داستانی نبودند. گذشته از این نکته، ورودم به سینمای داستانی، خیلی هم یک‌دفعه‌ای نبوده! از چند سال قبل به آن فکر می‌کردم. بعد از ساخت آخرین فیلم مستندم، متوجه شدم که برای من مرز بین مستندسازی و سینمای داستانی خیلی کم‌رنگ شده است. برای یکی دو سال دست از کار کشیدم.

 این فراغت یکی دو ساله برای پل‌زدن میان تجربه مستندسازی با سینمای داستانی بود؟
بله. البته دنبال پیدا کردن خودم هم بودم، اینکه بدانم جای من در سینمای داستانی کجاست! هرچند کاری که من در ساخت فیلم «لولی» انجام دادم جدا از تجربه مستندسازی‌ام نیست.

 به لحاظ فرم یا محتوا؟
بیشتر به لحاظ چگونگی ارائه محتوا و اینکه قرار است سراغ چه موضوعی بروم و بحث قبول چه میزان ریسکی درمیان است. در ساخت فیلم «لولی» بیشتر از تجربیات محتوایی کارهای مستندم استفاده کردم. اما به لحاظ فرم، رضا فرهمند این فیلم هیچ شباهتی به مستندهایی که ساخته‌ام ندارد. در مستندسازی اغلب در حال و هوای جنگ کار می‌کردم، عرصه‌ای که بی‌شک ریتم تندی را‌ طلب می‌کند. در صورتی که فیلم «لولی» روندی بسیار آرام‌ و حتی مستقل از جریان سینمای امروز ایران دارد.

 چرا فیلم خود را مستقل از جریان سینمای امروز می دانید؟
حرکت سینمای کشورمان به سمت هالیوود است. این مسأله هم در ریتم و هم در فرم اغلب آثار سینمایی امروزمان مشهود است. در حالی که ما با تکیه بر فرهنگ، تمدن و از سویی ظرفیت‌های برخاسته از ادبیات‌مان نمی‌توانیم با آن شتابزدگی سینمای امریکا پیش برویم. همین سبب شده که فیلم‌های سینمای داستانی‌مان در بستری بی‌هویت شکل بگیرد. اگر زبان را از فیلم‌های امروزمان حذف کنیم شاید به راحتی نتوان گفت که با کاری ایرانی روبه‌رو هستیم. جای عناصر ایرانی در فیلم‌های امروزمان خالی است.

 این کاستی را برای سینمای اجتماعی‌مان نیز قائل هستید؟
بی شک بله. همان طور که معماری شهر ایرانی گرفتار بی‌هویتی شده است و ما بیش از تبلور رنگ‌های ایرانی، با دنیایی خاکستری روبه‌رو هستیم. هویت ایرانی در غلبه این رنگ خاکستری کم‌رنگ شده است، سینما هم قاب‌های زیبای نشأت گرفته از فرهنگ و پیشینه تاریخی‌مان را فراموش کرده است. این کار ظلم بزرگی در حق مخاطبان است. من مخالف به تصویر کشیدن فقر و بیان انتقادهای اجتماعی و سیاسی در ساخته‌های سینمایی نیستم اما معتقدم اگر سینماگر جسارت ورود به این عرصه‌ها را دارد نباید بستر اصلی فیلمسازی ایرانی را فراموش کند، اینکه مخاطب قرار است با تماشای فیلم او چه حالی شود و چه نشانه‌هایی از فرهنگ و پیشینه خودمان را در آن ببیند مسأله مهمی است.

 چرا برخلاف برخی کارگردانان فیلم اولی برای ساخته سینمایی خود سراغ چهره‌ها نرفتید؟
اگر نگاهی به ساخته‌های کارگردانان فیلم اولی سال‌های اخیر داشته باشیم در اغلب اینها با حضور ستاره‌ها روبه‌رو می‌شوید. حضوری که حتی اگر محدود به شخصیت اصلی شود، همچنان فضایی امن را برای کارگردان فراهم می‌کنم. دنبال این مدل جلب توجه به کارم نبودم. حتی بازیگر نقش اول من نه تنها ستاره نیست، بلکه پیش از این تجربه بازیگری مقابل دوربین را هم نداشته است. درباره دیگر بازیگران فیلم هم این‌گونه است و اغلب آنان تجربه نخست بازیگری‌شان به شمار می‌آید.

 نگران ریسک‌های احتمالی آن نبودید؟
خب من قبل از این کار یک مستندساز بودم. ریسک‌پذیری بخش مهمی از مستندسازی است. ریسک جای خالی چهره‌ها را به جان خریدم و به نظرم تجربه خوبی از آب درآمد. هرچند درباره اینکه تا چه اندازه موفق شده‌ام مردم و شما اهالی رسانه و منتقدان باید نظر بدهید.