گزارش «ایران» از خانه‌ای برای زنان بی‌پناه

اعتیاد، پایان راه نیست

مهسا قوی‌قلب
خبرنگار

افرادی که برای ترک اعتیاد با اجبار یا با میل شخصی راهی کمپ‌های ترک اعتیاد می‌شوند، دو دسته هستند؛ یا خانواده دارند یا جز آسمان سقفی بالای سرشان نیست. امروز صحبت از آن دسته زنانی است که به هر دلیلی کارتن‌خواب شده و پس از دستگیر شدن، راهی کمپ ترک اعتیاد شده‌اند. همواره یکی از دغدغه‌های مسئولان حوزه اعتیاد، بازگشت شمار زیادی از افرادی است که پس از ترک دوباره وارد چرخه اعتیاد می‌شوند. برای حل این مشکل، لازم است دنبال علت باشیم. یکی از علل مهم بازگشت به این چرخه، نداشتن سرپناه و ورود دوباره به خیابان با هدف کارتن‌خوابی است. این مهم می‌تواند برای زنان آسیب‌های فراوانی بجز اعتیاد دوباره هم به‌دنبال داشته باشد. در کوچه پس‌کوچه‌های محله‌ای در غرب تهران برای این دسته از زنان، خانه‌ای موسوم به خانه نیمه‌راه در حال فعالیت است.
زنگ در خانه دوطبقه و قدیمی را آرام فشار می‌دهم، زنان جوان با روی خوش به استقبالم می‌آیند، همان‌هایی که تازه از کمپ خارج شده‌اند و تنها پناه‌شان همین سقف خانه قدیمی است. خیلی‌های‌شان به قول معروف آب زیر پوست‌شان رفته، زیبایی صورت‌شان، هیچ رد و اثری از اعتیاد در خود ندارد و همین هم قطعاً هر بیننده‌ای را متحیر می‌کند. اینکه چگونه سال‌ها درگیر اعتیاد بودن، تأثیری بر زیبایی و ظاهر برخی نمی‌گذارد. اینجا با تمام کمپ‌ها و محل‌های نگهداری دیگر تفاوت زیادی دارد، چراکه همه پاک هستند و هیچ توقعی ندارند جز داشتن یک سرپناه امن، جایی که کسی مواد در اختیارشان نگذارد یا باعث اذیت و آزارشان نشود. در اتاق مدیریت می‌نشینم و خواهش می‌کنم بچه‌ها یکی‌یکی داخل شوند، همه دوست دارند حرف بزنند و درددل کنند تا از روزها و سال‌هایی بگویند که برای‌شان تاریک و سیاه گذشته. شهرزاد کنارم می‌نشیند و شروع به حرف زدن می‌کند: «در یکی از محله‌های مرکزی تهران بزرگ شدم، مادرم تریاک مصرف می‌کرد، بعد از فوت برادرم به دلیل غم زیادی که داشت، یکی از همسایه‌ها پیشنهاد کرد با مصرف تریاک، حالش بهتر می‌شود، 14 ساله بودم که دختر همان همسایه به من هم تریاک داد تا حال و روز بهتری داشته باشم، هفته‌ای یک روز، جمعه‌ها دور هم با همکلاسی‌ها جمع می‌شدیم و مصرف می‌کردیم. با مصرف مواد، یک جورایی شارژ می‌شدم، بعد از دو سه ماه متوجه شدم بدن‌درد دارم، تا جایی که شب خوابم نمی‌برد. به دوستم فریده گفتم، گفت به‌خاطر خماری درد دارم و باید مصرف کنم. شب‌ها وقتی همه خواب بودند، به اتاق کوچکی که مادرم هم همانجا دور از چشم بقیه مصرف می‌کرد، می‌رفتم و تریاک می‌کشیدم. آن زمان 16 سالم بود، مادرم متوجه شد، پولی که پس‌انداز داشت، هزینه کرد و مرا به کمپ فرستاد. یک‌ماه آنجا بودم، ولی بعد از بیرون آمدن باز هم بدن درد داشتم. تریاک دیر از بدن خارج می‌شود و یک‌ماهه نمی‌توان ترک کرد. به مادرم نگفتم، از آن به بعد یواشکی شروع کردم به خوردن تریاک. چند سال به همین منوال گذشت تا دیپلم گرفتم. در همین مدت یک خواهر و برادرم هم توسط همان دختر همسایه مصرف می‌کردند. یک‌جورایی هم مادرم و هم بچه‌ها مصرف می‌کردیم و از هم پنهان می‌کردیم. فریده به خانواده ما حسودی می‌کرد، من درسم خوب بود، ریاضی نمرات بالایی می‌گرفتم، اما او نمی‌توانست این را ببیند. همین‌ها باعث حسادتش شده بود و کاری کرد که من هم مثل خودش به تریاک اعتیاد پیدا کنم.»
شهرزاد بعد از دیپلم ازدواج کرد، داستان خود را بعد از ازدواج تعریف می‌کند: «خواستگار برایم آمد پسری که از قشر ما نبود، به لحاظ فرهنگی تفاوت‌های زیادی داشتیم، با این‌همه عروسی کردیم و قبل از ازدواج با کمک مادرم با قرص و دارو، اعتیاد را ترک کردم و به‌طور کامل پاک شدم، اما شوهرم مرا به اصفهان برد. در خانه اختلافات فرهنگی زیادی داشتیم، تا جایی که دیگر نتوانستم تحمل کنم. می‌خواستم جدا شوم، ولی باردار شده بودم. به‌خاطر بچه از طلاق منصرف شدم. خیلی بد کتک می‌خوردم. خیلی بد. تا جایی که بارها صورتم پر از خون می‌شد. دنده‌هایم چندبار شکست و دائم با چاقو تهدید می‌شدم. هرچه به خانواده و مادرم می‌گفتم، کسی باور نمی‌کرد. همه به‌خاطر سابقه اعتیادم تقصیرها را گردن من می‌انداختند. بعد از چند سال به تهران آمدیم. ماهواره گرفتیم بعد از آن شوهرم کم‌کم زاویه دیگر بدی هم از خود نشان داد. در حالی که دخترم کم‌کم بزرگ می‌شد، صاحب یک پسر هم شدم، اما همسرم از من دورتر می‌شد. علناً زن‌بازی هم می‌کرد. دیگر تحمل کتک خوردن‌ها و بی‌اخلاقی‌هایش را نداشتم. من طلاق گرفتم، اما به‌خاطر بچه‌ها خانه را ترک نکردم. حتی بچه‌ها را هم بشدت کتک می‌زد تا جایی که دخترم به سن دبیرستان رسید و طاقت نیاورد و از خانه فرار کرد. بعد از رفتن دخترم، من هم دیگر نتوانستم تحمل کنم. چند ماه پیش از خانه بیرون آمدم، همان زمان بود که به مصرف متادون رو آوردم. کارتن‌خواب شده بودم. زیر تیرچراغ برق خوابیده بودم که دستگیر شدم و کمپ رفتم. 6 ماه کمپ اجباری رفتم. بعد از آنجا در یک خوابگاه نگهداری که همه‌جور آدم خلافکار آنجا زندگی می‌کردند، روزگار می‌گذراندم تا اینکه متوجه شدم این مرکز توانمندسازی وجود دارد. حدود 3ماه است که اینجا هستم و تا یک‌سال خیالم راحت است. کار یاد می‌گیرم و با خیاطی کردن درآمد هم دارم. در حال پس‌انداز کردن هم هستم. بعد از اینجا می‌خواهم یک اتاق بگیرم و بتوانم سالم و سلامت کار کنم و به زندگی ادامه دهم، اما همه مدارکم خانه شوهر سابقم مانده، اینجا وکیل رایگان برایم گرفتند تا بتوانم دوباره شناسنامه و مدارک دیگر داشته باشم.»
زهره که زیبا و خوشرو است، وارد می‌شود، 45 سال دارد، از اراک آمده، 14 ساله بود که ازدواج کرد و به تهران آمد، در تهرانپارس زندگی می‌کرد، با دختری دوست شده بود که آن دختر فوت کرد و همین غم بزرگ شد شروع اعتیادش. داستان زندگی‌اش را برایم تعریف می‌کند: «12 سال زندگی مشترک داشتم اما بعد از فوت دوست صمیمی‌ام دچار افسردگی شدید شدم، دوتا بچه داشتم و به دلیل مشکلاتی که با شوهرم داشتم، با مرگ دوستم خلأ بزرگی برایم ایجاد شده بود. هیچ‌وقت شوهرم خانه نبود همیشه درگیر کار بود. یک روز خواهرم که تازه ازدواج کرده بود و توسط همسرش به مصرف کراک و شیشه رو آورده بود، به من پیشنهاد داد مصرف کنم. شوهرم متوجه شد و از افسردگی من هم خسته شده بود. دنبال یک راهی بودم که وضعیت روحی‌ام عوض شود. کراک، شیشه و مورفین مصرف می‌کردم. یکی را مصرف می‌کردم به چرت می‌افتادم، ماده دیگر را مصرف می‌کردم تا سرحال شوم. خیلی درگیر مواد شده بودم. دیگر شوهرم هم ناامید شده بود و نمی‌خواست کمکی کند. 15 سال است که همسرم به طرز وحشتناکی با نقشه قبلی من را از زندگی بیرون انداخته. یک مسافرت ساختگی با مادرم و بدون بچه‌ها به زور مرا فرستاد و می‌دانست مواد همراه دارم. من را فروخت و بین راه دستگیر شدم. سال90 بود که به جرم حمل مواد راهی زندان شدم. با کمک خانواده بعد از مدتی از زندان بیرون آمدم، ولی همسرم دیگر نخواست من را ببیند. راهی اراک شدم. خانواده طلاقم را گرفتند. از آن روز نتوانستم بچه‌هایم را ببینم. تصمیم گرفتم به‌خاطر بچه‌ها مواد را ترک کنم، اما همسرم قبول نکرد. حدود 10 سال پیش به بهانه کار آمدم تهران، ولی کم‌کم جسته و گریخته مصرف می‌کردم. سر هر کاری می‌رفتم، به‌خاطر مصرف مواد از کار بیرونم می‌کردند. از این وضعیت خسته شده بودم. در محله شوش در یکی از طرح‌های گشت و جمع‌آوری، مأمور جلو آمد و پرسید که اعتیاد داری؟ من هم واقعاً بریده بودم، خسته و نالان گفتم، بله اعتیاد دارم، شیشه مصرف می‌کنم. دستگیر شدم. راهی کمپ شدم و کاملاً هم راضی بودم، چون می‌خواستم ترک کنم. 6 ماه آنجا بودم. بعد از آزادی ساکن خوابگاه ایران‌خودرو شدم که محیط خوبی نداشت، چند شب آنجا بودم که بچه‌های خوابگاه اینجا را معرفی کردند. اینجا کار و امنیت کامل دارم. راحت رفت‌و‌آمد می‌کنیم. دوست ندارم از اینجا بروم. کاش بشود بیشتر بمانیم.»
 
نگذاریم حتی یک زن پاک‌شده از اعتیاد، بی‌سقف بماند
حبیب بهرامی، پژوهشگر اعتیاد و رئیس هیأت‌مدیره مؤسسه کاهش آسیب سیمای سبز رهایی، به برخی مشکلات و سنگ‌اندازی‌های موجود در مسیر امدادرسانی به زنان بی‌خانمانی که اعتیاد را ترک کرده‌اند، اشاره کرده و به «ایران» می‌گوید: «کیفیت کار از کمیت بسیار مهم‌تر است، حتی اگر بتوانیم به یک نفر کمک کنیم تا دوباره به جامعه وصل شود، همان یک نفر می‌تواند حلقه ارتباطی برای نجات دیگران باشد. به‌صورت خوشه‌ای هر یک از این افراد کمک‌کننده هستند. نیمی از این ساختمان برای آموزش‌های فنی و حرفه‌ای درنظر گرفته شده است و خانم‌ها آموزش‌های خیاطی از مبتدی تا پیشرفته می‌بینند.»
از آنجایی که خیلی از افرادی که سال‌های زیادی دور از خانه و خانواده مانده و اعتیاد داشتند، توانمندی خاصی ندارند و برای ادامه زندگی همراه با پاکی باید حرفه‌ای بیاموزند. از این‌رو یادگرفتن حرفه و شغل بعد از پاک ماندن برای ادامه حیات، حرف اول را برای این دسته از خانم‌ها می‌زند.
به گفته بهرامی، تسهیل فرآیند پذیرش نقش مؤثری در دورماندن افراد از عود مجدد و بازگشت به چرخه آسیب ایفا می‌کند و مراقبت‌ها هم باید بیشتر از یک‌سال تداوم داشته باشد. با توجه به تورمی که وجود دارد، بچه‌ها نمی‌توانند بعد از یک‌سال زندگی مستقلی برای خود داشته باشند. این ایراد دستورالعملی است و بهزیستی باید در این مورد کمک کند. به‌طور غیر‌رسمی ما با اتکا به مردم می‌توانیم کار خود را ادامه دهیم. کرایه این ساختمان در سال، 600 میلیون تومان است. بهزیستی در نهایت سالی 300 میلیون تومان می‌خواهد کمک‌هزینه بدهد، ولی هزینه‌هایی مانند خورد و خوراک، نیروی انسانی، خدمات مشاوره و روانشناسی و موارد دیگر در مجموع در سال به حدود یک میلیارد و 500 میلیون تومان می‌رسد. ما می‌توانیم همان 300 میلیون تومان را هم خودمان هزینه کنیم. با این همه بهزیستی همان پول کم را هم درست دراختیار ما قرار نمی‌دهد و نمی‌توانیم برای هزینه‌هایی که انجام می‌دهیم، برنامه‌ریزی دقیقی کنیم. متأسفانه با وجود گرانی‌ها، کمک‌های خیرین هم مانند قبل پررنگ نیست.
او معتقد است: «سنگ‌اندازی‌هایی مانند اینکه خانم‌ها حتماً باید با نامه بهزیستی پذیرش شوند و ما اجازه نداریم بدون نامه کاری انجام دهیم، در حالی که حتی یک شب بیرون ماندن در خیابان برای خانمی که تازه مواد را ترک کرده و هیچ کارت شناسایی‌ای همراه ندارد، مانند این است که تمامی زحماتی که برای ترک او کشیده شده، به باد برود. فرد در عرض یک‌شب به پاتوق باز می‌گردد و دوباره آلوده می‌شود. این موارد ممکن است خیلی کم پیش بیاید، اما حتی یک مورد هم نباید اتفاق بیفتد. ما نمی‌توانیم زنی را از این خانه برانیم، جا داشته باشیم و پذیرش نکنیم. دریافت نامه توسط فردی که تازه ترک کرده، پروسه‌ای زمانبر است و فرد ممکن است در این روند خسته شده و دوباره به چرخه اعتیاد بازگردد. ممکن است افراد اصلاً کارت هویتی نداشته باشند و نتوانند نامه دریافت کنند. این افراد گاهی هیچ هویتی ندارند و ممکن است حتی نام خود را فراموش کرده باشند. بهتر است، بهزیستی به ما هم اعتماد داشته باشد تا بتوانیم راحت‌تر روند پذیرش را انجام دهیم.»
خانه «نیمه‌راه» یا همان مرکز توانمندسازی و جامعه‌پذیری افراد بهبود یافته از اعتیاد، از سال 1386 در تهران مشغول به خدمات‌رسانی به زنانی است که ترک کرده‌اند و محلی برای زندگی ندارند. در بازه‌ای از زمان، شهرداری چندین سال ساختمان در اختیار این مرکز قرار داد. اما خانه موسوم به «نیمه‌راه» با مشکلاتی دست‌و‌پنجه نرم می‌کند که به آنها اشاره شد. همیاری و همدلی با خانه‌های امن می‌تواند دلگرمی خدمت‌رسانی را بیشتر کند. باید به این باور برسیم که تعطیلی یک خانه نیمه‌راه نه‌تنها به معنای پایان یک مأموریت اجتماعی، بلکه شکستی برای کل جامعه است، چرا که هر زن بهبودیافته‌ای حق یک زندگی جدید و انسانی را دارد.

صفحات
آرشیو تاریخی
شماره هشت هزار و ششصد و پنجاه و پنج
 - شماره هشت هزار و ششصد و پنجاه و پنج - ۲۷ دی ۱۴۰۳