خواندن؛ کلید ورود به دنیای نویسندگی
عباس عظیمی
نویسنده
معروفترین قصهگوی تاریخ ادبیات شرق شهرزاد است. نکتهای که همیشه در شخصیت شهرزاد برای من جالب توجه بوده است داوطلبانه بودن قصهگوییاش بوده است. وقتی شهرزاد، پدرش را از تصمیم خود برای ازدواج با ملک باخبرمیکند، پدرش مخالفت میکند و میگوید: «خود را به چنین مهلکه انداختن دور از صواب و خلاف رأی اولوالالباب است» با وجود مخالفت پدرش شهرزاد، قصهگویی را که برابر است با قمار هر شبه بر سر زندگیاش انتخاب میکند. من فکر میکنم این انتخاب بیشتر از آنکه، آنطورکه خود شهرزاد ادعا میکند برای «گرداندن بلا از دختران مردم» باشد، از روی نیاز شهرزاد است به قصه گفتن. همانقدری که ملک، نیاز به قصه شنیدن دارد شهرزاد نیاز دارد به قصه گفتن. نیاز دو طرفهای که مکرر در هزارتوی داستانهای هزار و یک شب تکرار میشود. تزوتان تودوروف در بوطیقای نثر مینویسد: «شخصیتهای هزار و یک شب همه دیوانه داستانند. فریادی که در این کتاب شنیده میشود، این نیست که «یا پولت را بده یا جانت را میگیرم!» بلکه این است: «یا داستانی برایم تعریف کن یا جانت را میگیرم!»
از نظر من در زمانه معاصر، هر کسی با هر جنسیت و هر جای جهان که قلم دست میگیرد از نوادگان شهرزاد است. همانطور که شهرزاد مجبور به قصهگویی نبود، در زمانه معاصر همچنان هیچکس مجبور نیست قصهگو (نویسنده) شود. نوشتن میلی درونی است. بیش از میل، یک جور نیاز، اما برای ارضای این نیاز، برای ورود به جهان هزار و یک شب و برای شهرزاد شدن از کجا باید شروع کرد؟ جواب برای من بهعنوان کسی که پابرهنه و بدون تحصیلات آکادمیک وارد جهان داستان نویسی شده همیشه یکی است؛ از همانجایی که میل و نیاز به نوشتن ایجاد میشود؛ خواندن!
هر اثر ادبی خواسته یا ناخواسته با شخصیت پردازی، اتفاقات و نوع روایتی که برای تعریف کردن قصهاش انتخاب میکند جهان را از نظرگاه مؤلفش معنا میکند. برای همین قصه گفتن اول از همه به تخیل و جهانبینی نیاز دارد. جهانبینی هر شخصی از تجربیات شخصی و زندگی زیستهاش ساخته میشود. زندگی روزمره معاصر برای اکثر ما امکان تجربه موقعیتهای محدودی را ایجاد میکند. اما حتی اگر زندگی پر داستان و هیجان انگیزی داشته باشیم باز هم اتفاقات زندگی واقعی زیادی «واقعی» هستند.
برای مثال «در کمال خونسردی» اثر ترومن کاپوتی که بر اساس واقعیت نوشته شده است ما با واقعیت برهنه مواجه نیستیم، بلکه با واقعیت بهعلاوه تخیل مؤلف مواجه میشویم. ترکیب هنرمندانه واقعیت و تخیل توسط مؤلف است که کتاب «در کمال خونسردی» را به اثری بسیار انسانی و کاوشی شگرف در ذات انسان تبدیل کرده است. اساس هنر داستانگویی تخیل است و تخیل را تنها خواندن است که پرورش میدهد. برای همین نیاز مطالعه ادبیات جهان، مخصوصاً آثار کلاسیک برای علاقهمندان به نویسندگی بیشتر احساس میشود. آثار کلاسیک ادبیات جهان سرشار است از رنجها، امیدها و رویاهای پیشینیان ما.
مطالعه این آثار همانطور که ما را از رنج و لذت سرشار
میکنند، تخیل ما را پرورش میدهند و جهانبینیمان را گسترده میکنند. اما از خواندن ادبیات فارسی نباید غافل شد. سوای ادبیات کلاسیکفارسی که مطالعهشان ضروری است، مطالعه آثار شاخص معاصرین داستان فارسی، میتواند نوع استفاده و بکارگیری از زبان کلاسیک در جهان داستانی معاصر را به ما بیاموزد. برای مثال و بهعنوان یکی از شاخصترین نویسندگان معاصر ایرانی هوشنگ گلشیری. جهان داستانی گلشیری قبل از اینکه با پلات و پاراگراف و جمله ساخته شود با کلمه ساخته میشود. کلمات آجرهای جهان داستانی گلشیری هستند، هر کدام به جا و مهم، به نوعی که اگر یکی رابرداری یا جا بهجا کنی کل جهان از هم فرو میپاشد. برای همین است که از نظر من گلشیری، پروسواسترین نویسنده ایرانی در به کارگیری زبان فارسی است و خواندنش میتواند وسواس و حساسیت در استفاده از کلمات را به ما بیاموزد و نوشتن مگر چیست جز وسواس چینش کلمات کنار یکدیگر و گوش دادن به موسیقی که کلمات کنار یکدیگر ایجاد میکنند؟
خواندن و نوشتن رابطهای دوسویه و جدانشدنی از هم دارند. من اطمینان دارم شهرزاد قبل از اینکه قصه گفتن را شروع کند شبهای زیادی را تا سحر به قصهها گوش داده است. خواندن، کلید ورود به جهان هزار و یک شب است. همانطور که تودوروف در مورد شخصیتهای هزار و یک شب میگوید، برای نویسنده شدن باید دیوانه داستان بود، دیوانه داستان خواندن و نوشتن.