بار دیگر مولانا؛ این‌بار در قامت اپرا

ابراهیم عمران
روزنامه‌نگار

چه دارد این داستان مولانا و شمس که در هر مدیومی مخاطب را به وجد می‌رساند؟ و چه سری است که بیشتر مخاطبان بی‌آنکه خود بدانند در دایره دل و دلدادگی عرفانی این دو تن غرق می‌شوند! این بار بهروز غریب‌پور با «اپرا تئاتر مولوی» به تالار فردوسی آمد. با نوا و موسیقی دلنواز و طراحی صحنه چشمگیر. مخاطب نمی‌تواند کتمان کند که در عشق این دو، آنچنان مفاهیم غریب و قریبی مطرح می‌شود که شاکله اصلی عرفان از نظرها دور می‌شود. ولی از آنجا که ادبیات معهود طی سال‌ها با روح و جانش عجین شده، به کنه داستان وارد نمی‌شود. سخت است فهم و درک این عاشقانه‌های آمیخته به عرفان و یا بر‌عکس آن. طرب گویان‌های آنان را پایانی نیست.
اشعاری که انتخاب شده با صدای دلنشین همایون و محمد معتمدی نیز غنای کار را دو‌صد چندان می‌نماید. گویی حنجره این دو برای باورپذیری واژگانی است که آفریده شده است برای درک بهتر و عمیق‌تر. اپرای مولوی آنچنان باورپذیر است که گویی این عروسکان متحرک، خود آدمیانی جاندار هستند. نوع حرکت و تکان‌های اندام‌شان کم از جانداران واقعی نداشت. شور و اشتیاق مولانا و شمس به‌ هم را می‌شد در لرزش‌ها و نابسامانی‌های روح این عروسک‌ها دید. آنسان که مولوی مدهوش یار می‌شود. شمس لب به نصیحت می‌گشاید. موسیقی نیز به کمک می‌آید. ضرباهنگ کند و گاهی هم با شتاب؛ گویی می‌خواهد به مخاطب میزان شورمندی را القا نماید.
هرچه فیلم «مست عشق» نتوانست آن‌طور که باید این المان‌ها را بازسازی نماید و در چنبره افکت‌های سینمایی گرفتار می‌شود ولی با فاصله چند‌ماهه این اپرا دل‌ها را جلا داد. گویی داستان دلدادگی شمس و مولانا را جز موسیقی و کلام و آواز، نمی‌توان بازگو کرد؛ و باید بپذیریم هم‌آوایی موسیقی و کلام این قدرت را دوصد چندان می‌کند. نزدیک به دو ساعت تماشای اپرا، خلسه‌ای نای ایجاد می‌کند. سکوتی شاید ترسناک در پرده‌هایی. آنگاه که کلمات و واژه‌ها در قالب اشعاری پرشور و نشاط مخاطب امروزی را درگیر مابه‌ازاهایی می‌کند. قرینه‌سازی‌هایی که از دین و آزادی و آزادگی ارائه می‌دهد. از مسلمان بودن و مسلمانی. آری می‌توان مولانا را به هر نحوی شناخت. از خوانش شعر تا دیدن فیلم و تئاتر و کنسرت و اپرا. مهم آن است که این عارف پریشان در فهم مفاهیم معنوی و دنیوی در پی اثبات بندگی بود. حال طی زمان این کرنش به یار(ذات حق) چه معنا یابد در ذهن مخاطب؛ آن هم مخاطب امروزی بحثی است جدا که در این مقال نمی‌گنجد.