در شادباش ٩٠ سالگی «غلامعلی لطیفی»

کاریکاتوریستِ هنوز و همچنان...

حمیدرضا محمدی
روزنامه‌نگار

خیلی‌های‌مان با نقّاشی‌هایش در سنین کودکی خاطره داریم امّا خیلی‌های‌مان شاید ندانیم کتاب‌هایی که نقش اوّل‌شان، «حسنی» و «فلفلی» بودند، از ذهن و ضمیر او برخاست. او بود که در اوایل دهه شصت، به منوچهر احترامی ایده داد تا برای طرّاحی‌های خوشرنگ‌ ولعابش، شعر کودکانه بسراید و چنان پرطرفدار شود که تا همین امروز هم خوانده می‌شوند.
امّا حضور و بروز «غلامعلی لطیفی» در عرصه طرح و کاریکاتور ایران، پیشینه‌ای دارد که به ٧٣ سال قبل بازمی‌گردد. او که چهارم آبان امسال، به نودمین پلّه نردبان زندگی گام نهاد، هفده‌سال بیشتر نداشت که براساس سوژه‌ای که محمّدعلی افراشته برای جریده‌اش سفارش داد، کاریکاتوری کشید و در شماره پنج‌شنبه ٢١ شهریور ١٣٣٠ در صفحه نخست «چلنگر» منتشر شد و برایش ٢٠٠ ریال دستمزد گرفت و شد نخستین کاریکاتور منتشرشده‌اش.
و این نقطه آغازی برای او شد که حالا بیش از هفت‌دهه می‌گذرد. او که تا سال‌ها و دست‌کم تا یک‌دهه کاریکاتوریست اوّل مطبوعات ایران بود، پس از «چلنگر» (١٣٣٠ تا ١٣٣٢)، در مجلّات «فردوسی»، به مدیریت نعمت‌الله‌ جهان‌بانویی و سردبیری محمود عنایت (١٣٣٢ تا ١٣٣۶)، «توفیق» به مدیریت حسن و سردبیری حسین توفیق (١٣٣٧ تا ١٣۴٣)، «کشکیات (ضمیمه تهران‌مصوّر در آغاز، و سپس مطبوعه‌ای مستقل)» به مدیریت عبدالله والا (١٣۴٣ تا ١٣۴٧) و «کاریکاتور» به مدیریت محسن دولّو (١٣۴٧ تا ١٣۴٩) و همچنین روزنامه «کیهان» از سردبیری مهدی سمسار تا امیر طاهری (١٣۴٩ تا ١٣۵٧) کاریکاتور می‌کشید و کارهایش گاهی چنان سروصدا می‌کرد که حتّی در موردی، شاه را هم به واکنش واداشت: «پس از ماجرای سینما رکس آبادان در ٢٨ مرداد ١٣۵٧، صحبت از گشایش فضای سیاسی بود و کم‌کم در مطبوعات شایع شد که چراغ سبز داده خواهد شد. من هم کاریکاتوری کشیدم که یکی از نویسندگان روزنامه روی میزش چراغ راهنمایی و رانندگی گذاشته و لای هرانگشت دست و پایش یک‌خودکار بود و زیرش نوشته بودم: در انتظار چراغ سبز! و گویا این کاریکاتور به شاه برخورده و این را در مصاحبه‌ای با امیر طاهری، سردبیر وقت کیهان مطرح کرده و به کاریکاتوریست کیهان به‌سختی تاخته بود که برخلاف تصو‌ّر او، چراغ سبز مدّت‌هاست داده شده است!»
او که طی سال‌ها ی میانه عمرش هرجا رفت و کار کرد، در کنار یار غارش، منوچهر محجوبی بود، دوره‌ای کتابدار کتابخانه سازمان برنامه و بودجه و بعد، معاون انتشارات دانشگاه آزاد ایران بود ولی پس از انقلاب، شاید به جبر روزگار، خانه‌نشین شد و جز در برهه‌هایی در مجلّات «صنعت حمل‌ونقل»، «آدینه» و «دنیای سخن» در ادواری که سردبیری شان با سیروس علی‌نژاد (هرسه در دهه شصت) که آن هم محدود به مقاله‌نویسی بود، فعّالیت‌های مطبوعاتی‌اش پایان یافت، امّا بیکار ننشست و افزون‌بر همان کتاب‌های کودک، در این سال‌های اخیر به ترجمه روی آورد که منتج به انتشار کتاب‌های «رفیق دُن‌کامیلو» نوشته جووانّی گوارسِکی، طنزنویس ایتالیایی؛ «مهمان‌نوازی ملّی»؛ مجموعه‌داستان‌هایی از عزیز نَسین، نویسنده و روزنامه‌نگار تُرک و «کلوچه محبوب شاه»؛ مجموعه‌داستان‌های طنز از نویسندگان نامدار شد که ازسوی انتشارات فرهنگ معاصر نشر یافته است.
او که اهل هیاهو و های‌وهوی رسانه‌ای نیست و فروتنی مثال‌زدنی‌ای دارد و نسل جدید و جوان کاریکاتوریست‌ها شاید بعضاً حتّی نام‌اش را هم نشنیده باشند، اگرچه که دیگر سال‌هاست کاریکاتور نمی‌کشد و مطبوعات از ذوق‌اش محروم مانده‌اند، البتّه جایگاه و پایگاه‌اش در حیطه کاریکاتور ایران، فراموش‌ناشدنی و تردیدناپذیر است و آثارش به‌مثابه کلاس درس.