کوتوله های ترسو در پیشگویی جادوگر شهر زمرد
سعید مستغاثی
منتقد سینما
امسال 85 سال از نمایش فیلم «جادوگر اُز» یا «جادوگر شهر اُز» یا «جادوگر شهر زمرد» ساخته «ویکتور فلیمینگ» براساس داستانی از «ال. فرانک باوم» میگذرد که شاید برخی از ما، این داستان را در کودکی خواندهایم. ماجرای دوروتی، دختر بچهای در کانزاس که همراه سگش بر اثر گردبادی به سرزمین جادوگران میرود و برای بازگشت نیاز به کمک جادوگر شهر اُز دارد، در مسیر رسیدن به آنجا با مترسکی بدون مغز، آدم حلبی بدون قلب و شیری که شجاعتش را از دست داده، مواجه میشود و آنها با او همراه میشوند تا مغز و قلب و شجاعت را از جادوگر اُز بگیرند.
آنها موقع ملاقات با جادوگر با هیبت عظیم و وحشتناکی مواجه میشوند که آنها را بشدت میترساند، اما وقتی وارد اتاق جادوگر میشوند، ناگهان سگ دوروتی، پردهای را کنار میزند و آنها مشاهده میکنند که آن هیبت ترسناک و عظیمالجثه بجز یک مرد ضعیفی نیست که در پشت پرده با دم و دستگاهی که دارد، تصویر و صدایی خوفانگیز از خودش به نمایش میگذارد.
حکایت شبه رسانههای امروز است که به طور زنجیرهای، از کوتولهها، هیبتهای عظیم ساخته و جمعهای قلیل را به جمعیتهای کثیر بدل میسازند. ناگهان سر و کله گروههایی مانند «مجمع جهانی دانشجویان و کارگران» و «اتحادیه دموکراسی» و... پیدا میشود که راه به راه اطلاعیه و بیانیه صادر کرده و در شبکههای مجازی به اصطلاح اجتماعات میلیونی برپا میسازند! اما سرنخشان که در میآید به 4 تا پیرمرد و پیرزن در کمپ آلبانی ختم میشوند! یا حرکات نامعقول یکی دو نفر میشود دستمایه قطعنامه پارلمان اروپا! تا گروه زیادی از مهمترین وقایع روز بازمانده و همچنان بدون مغز و قلب و شجاعت باقی بمانند. در هیاهوی بیحاصل این شبهرسانهها، مخاطبان مانند آن آدم آهنی زنگ بزنند یا مثل آن شیر سرزمین اُز، خود را پنهان کنند یا همچون آن مترسک، از همه چیز و همه کس بترسند. به نظر میآید «جادوگر اُز» در آن زمان، نمایی پیشگویانه از این شبکههای مجازی و بزرگنماییها و گندهگوییها بود؛ جایی که امروزه کوتولههای متعددی، خود را گُنده و قلدر و دانا و آگاه و موجه نشان میدهند ولی در واقع کوتولههای ترسو و بیمایهای بیش نیستند.