غلامرضا ظریفیان:
نهاد علم در رنج است
دکترغلامرضا ظریفیان
استاد دانشگاه تهران
دانشگاه برای اینکه بتواند نقش خود را در توسعه ایفا کند نیاز به شرایط و بسترهایی دارد. کتابهایی چون «اخلاق شعوبی و روحیه علمی» مرحوم دکتر محمدامین قانعیراد، «دانشگاه و آموزش عالی؛ منظرهای جهانی و مسألههای ایرانی» دکتر مقصود فراستخواه و «دانشگاه، ارتباطات و توسعه ملی در ایران» مجید تهرانیان که به کوشش دکتر هادی خانیکی منتشر شده است، ما را با شرایط و بسترهای رشد نهاد علم در ایران آشنا میکنند.
مجید تهرانیان، تحصیلکرده هاروارد و متخصص اقتصاد سیاسی که به دنبال شکل دادن «دانشگاه ایرانی» بود، در کتابش نتیجه پژوهشی را ارائه میکند که در سالهای 1350 تا 1357 درباره دانشگاههای ایران انجام داده است؛ یعنی درهمان سالهایی که شاه از نهاد دانش فاصله گرفت و فکر میکرد «پول» توسعه میآورد.
رنج نهاد علم
جمعبندی تهرانیان در این پژوهش این بود که دانشگاه ایرانی به چند دلیل دچار بحران است. یکی از این بحرانها «پیوندهای نادرست دانشگاه» است. او میگوید ما از شیوههای امریکایی، فرانسوی و انگلیسی دانشگاه استفاده کردیم اما از روح دانشگاه غافل شدیم. تقلید این شیوهها ما را به سمت «نخبهگرایی آموزشی» برد اما استقلال دانشگاه را برای ما به ارمغان نیاورد.
او در آن سالها، 170 هزار دانشجو و حدود 200 سایت دانشگاهی را گزارش میکند و معتقد است به دلیل رشد شتابان آموزش عالی در ایران، جامعه علمی ما با بحران روبهرو شده است و متعاقب آن، دانشگاه از هویت اصلیاش فاصله گرفته و مثلث نامبارک «اتحاد استاد بیسواد، دانشجوی تنبل و مدیریت نالایق» پدید آمده است.
گسست توسعه ملی
از توسعه علمی
بعد از انقلاب، بخش قابل توجهی از آنچه انجام شد محصول تلاش دانشگاهیان بود. ما بعد از انقلاب فرهنگی و دوران جنگ، به سمت گسترش شتابان آموزش عالی رفتیم؛ بطوری که در یک بازه 20 ساله، از 170 هزار دانشجو به چهار و نیم میلیون دانشجو و از 220 سایت دانشگاهی به 2600 سایت دانشگاهی رسیدیم؛ بطوری که سایتهای دانشگاهی ما از کشور هند با جمعیت یک میلیارد و 400 میلیون نفر، بیشتر شده است. تعداد اساتید دانشگاه از 7 هزار استاد، اکنون به 80 هزار عضو هیأت علمی رسیده است. علاوه بر اینکه در کنار دانشگاه، پارکهای علم و فناوری و مراکز مختلف پژوهشی هم گسترش قابلتوجهی یافته است.
علیرغم همه اتفاقهای خوبی که در راستای گسترش علم رخ داد بخشی از آن شتابزده بود؛ چرا که «توسعه علمی» و «توسعه ملی» بر اساس یک آمایش سرزمینی صورت نگرفت. شاهد این مدعا، 7 برنامه توسعهای است که علیرغم استفاده از دانش، اما هیچکدام پیوست دانشبنیانی ندارند و اساساً توسعه ما متکی بر «توسعه دانشبنیان» نیست به همین دلیل، گسست «توسعه ملی» از «توسعه علمی» بهوجود آمده است و دانشگاه دچار بحران هویت شده و استقلال آن تا حد زیادی از دست رفته است؛ بویژه در حوزه علومانسانی این بحران بهطور جدیتری در جریان است. جلو رفتن دانشگاه بدون توجه به نیازهای جامعه، جامعهدانشگاهی را دچار عارضه درونگرایی کرده است؛ چنانکه ارتباطش با محیط ملی، منطقهای و جهانی تضعیف شده است.
سمفونی ناساز آمارها
دانشگاه علیرغم همه خدماتی که به جامعه ارائه کرده اما هنوز نتوانسته فاصله طبقاتی را کم کند، پاسخگوی رفاه جامعه باشد و بسیاری از مشکلات اجتماعی هنوز بیپاسخ مانده است. اخیراً ایسپا (مرکز افکارسنجی دانشجویان ایران) گزارشی از وضعیت دانشجویان منتشر کرده که در آن اعلام شده 47 درصد دانشجویان در روز احساس اضطراب و استرس دارند؛ 41 درصد دانشجویان احساس غم و ناراحتی دارند؛ 35 درصد دانشجویان در روز احساس خشم دارند. این آمار نشان میدهد دانشگاه هنوز موفق به مدیریت مسائل اجتماعی درون خود نشده است. بنابراین در چنین وضعیتی نمیتوان انتظار داشت که نهاد علم در حل مسائل جامعه موفق ظاهر شود. دلیلش این است که نهاد علم از آسیبهایی رنج میبرد که باعث شده حتی در ردهبندی جهانی افت پیدا کند. نقش مدنی دانشگاه آسیب دیده و با بحران کیفیت روبهرو شده است بهطوری که در برخی حوزهها شبهعلم جای علم نشسته است. دانشگاهی که باید توسعهپایدار و گشودگی ایجاد کند در برخی جاها به بنگاهداری تقلیل یافته است.
چالشهای دانشگاه
چندی پیش، وزرا و مدیران ارشد نظام آموزش عالی نشستی با کنشگران نهاد علم داشتند که متعاقب آن گزارشی 80 صفحهای از «چالشهای دانشگاه و ضرورتهای نهاد علم در ایران» منتشر شد. در این سند، «استقلال و خودگردانی دانشگاه» به عنوان نخستین چالش دانشگاه مطرح شده است. یعنی دانشگاه خود صلاحیت انتخاب اساتید و دانشجویانش و صلاحیت تعیین پروتکلها، قواعد و آییننامههایش را داشته باشد.
در این سند، «آزادی علمی» به عنوان دومین چالش دانشگاه مطرح شده است. اساساً باید به دانشگاه اعتماد کرد تا مسائل جامعه را شناسایی و برای آن راهحل ارائه کند. اما گاه با این رویکرد مواجه هستیم که به دانشگاه «مسأله» و «راهحل» را میدهند و توقع دارند دانشگاه آن را تبیین کند. این رویکرد در علومانسانی، مصایب بیشتری ایجاد کرده است؛ چنانکه محتوای درسی را از «دانشگاه» و «استاد» و «وزارت علوم» میگیرند و سپس برای دانشگاه محتوا تولید میکند و متعاقب آن فهرستی برای تدریس اعلام میشود.
«جدا شدن دانشگاه از سرشت جهانیاش و محدود شدن ارتباطاتش» سومین چالش نهاد علم معرفی شده است. دانشگاه توأمان یک نهاد ملی و یک نهاد جهانی است؛ اگر دانشگاه را از سرشت جهانیاش جداکنیم دانشگاه ابتر میشود. از طرف دیگر به دلیل فیلترینگ و سرعت اینترنت، ارتباطات مجازی دانشگاه بسیار محدود شده است.
«کارکرد و اثربخشی دانشگاه» چهارمین چالشی است که در این سند گزارش شده است. 10 الی 15 نهاد بر دانشگاه نظارت دارند و متعاقب آن، جذبهای دانشگاه را نهاد دیگری انجام میدهد، سرفصلهای درسی دانشگاه را نهاد دیگری انتخاب میکند، پروتکلهای دانشگاه را نهاد دیگری تنظیم میکند، فعالیتهای دانشجویی را نهاد دیگری تعیین میکند؛ همه اینها باعث میشود کارکرد و اثربخشی نهاد علم محدود شود.
این سیاستهای متعدد باعث شده برخی دانشجویان خوشفکر و اساتید خوشنام به مهاجرت فکر کنند که تنها به مهاجرت فیزیکی هم محدود نمیشود؛ به تعبیر دکتر شفیعی کدکنی «آخرین فاجعه این بود که ما هر یک به درون خویش تبعید شدیم» متعاقب آن اساتید از گفتن حرفها و نقدهایشان پرهیز کردند. بیعدالتی آموزشی چالش دیگری است که امروز در جامعهمان با آن مواجه هستیم بهطوری که رتبههای برتر دانشگاه یا پایتختنشین و یا تحصیلکرده مدارس ویژه هستند و این «آموزش طبقاتی» پیامدهای بسیاری برای نهاد علم و جامعه خواهد داشت.
اگر میخواهیم دانشگاه، ریشه توسعه جامعه شود باید نقشهای اصلی دانشگاه را به آن برگردانیم: «دانشگاه مستقل» با «آزادی آکادمیک» با «ارتباطات جهانی» که در غیاب احزاب بتواند «مسئولیتپذیری سیاسی» داشته باشد و «تجربه مدنی» و اجتماعی شدن را به دانشجو منتقل کند. دانشگاه با این ویژگیها، میتواند توسعه ملی را به توسعه علمی پیوند بزند و برای جامعه توسعه پایدار خلق کند.
مکتوب حاضر متن ویرایش و تلخیص شده «ایران» از سخنرانی دکتر ظریفیان است که در نشست علمی «تحولات فرهنگی و اجتماعی ایران معاصر» در محل خانهاندیشمندان علومانسانی ارائه شده است.