فضای مجازی
حال و هوای «این روزها»ی احسان خواجه امیری
دهمین آلبوم رسمی احسان خواجهامیری با عنوان «این روزها» منتشر شد. آهنگسازی این اثر بر عهده علیرضا افکاری بوده است. احسان خواجهامیری با انتشار این خبر در صفحه اینستاگرامش نوشت: «این معجزه عشق است که به نفسهای همیشگی ما جرأت شنیده شدن میدهد.
در این روزهایی که حقیقت چون سایهای لغزان در گریز است، همین نتهای منظم و منطقی هستند که میتوانند ما را به اعماق وجودمان برگردانند. برگردیم و مرور کنیم مسیر پشت سر را. این سکوتها و این صداها، وسیلهای خواهند شد برای اندیشیدن و درک کردن جهانی که امروز تفکر، نایابترین فعل مردمان آن شده است...» «بارون خیابونا رو میبنده»، «این روزها»، «چیزی نخواست»، «تماشایی»، «دیدنی نیست»، «تنها آمدم»، «میشه برگردی»، «مرهم» قطعات آلبوم «این روزها» از قطعات این آلبوم هستند.
واکنش معتمدی به یک خبر
نادره رضایی، معاون امور هنری وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی در اولین دیدار با اعضای خانه موسیقی اعلام کرده، «معاونت هنری این آمادگی را دارد که مجوزها به صنوف سپرده شود.» محمد معتمدی در واکنش به این خبر با انتشار یک استوری در صفحه اینستاگرامش نوشت: «ضمن احترام و تعظیم خدمت همه اساتید بزرگوارمان در خانه موسیقی، یادآوری میکنم بیمه هنرمندان موسیقی که به خانه موسیقی واگذار شد، بسیاری از هنرمندان از جمله اینجانب که عضو خانه موسیقی نبودیم بیمههایمان قطع شد. اگر روال همان روال باشد، مجوزهایمان هم قطع خواهد شد.»
اظهارنظر یک مجری قدیمی، برای بچههای دهه ۶۰
گیتی خامنه، مجری مطرح برنامههای کودک و نوجوان دهه شصت در یک گفتوگو اظهار کرده، هیچ بچهای خوشبختتر از بچههای دهه ۶۰ وجود ندارد! صحبتهایی که بازتاب گستردهای در فضای مجازی داشت.
او در گفتوگو با اکبر نبوی به نکات تازهای درباره تفاوت نسلها اشاره کرده و گفته است: «از بابتی فکر میکنم، هیچ بچهای خوشبختتر از بچههای دهه ۶۰ نبودند، چون کمتوقع بودند و راحت راضی میشدند. اما اتفاقی که افتاد زمانی بود که همین نسل پدرومادر شدند و اجازه ندادند بچههای این نسل برای برآورده شدن خواستههایشان انتظار بکشند...»
کریسمس در دنیای مقوایی
طبق معمول این روزهای سال، کمکم فیلمهای کریسمسی روی پرده سینماهای اروپا و امریکا میآیند؛ از ملودرامهای آبکی تا کمدی رمانسها و کمدیهای الکی و بالاخره فیلمهای هراس هزاربار تکرار شده و انیمشینها که بیشتر به بابانوئل یا سانتا کلاوز می پردازند و درخت کریسمس و... و «یک داستان تقریباً کریسمسی» تقریباً زود خودش را به اکران رسانده، یک انیمیشن به شیوه Stop Motion ساخته فیلمسازی به نام دیوید لاوری که چندان تجربه کار انیمیشن نداشته اما ازهفت سالگی فیلم ساخته که چندتای آنها بیشتر برایمان آشناست.
مثل «شوالیه سبز» با شرکت دو پتال و «مرد پیر و اسلحه» با شرکت رابرت رد فورد و فیلم عجیب و غریب «یک داستان روحی» که روح یک عاشق در انتظار و جستوجوی معشوقش، قرنها و قرنها در یک خانه باقی میماند!
«یک داستان تقریباً کریسمسی» یک انیمیشن 20 دقیقهای درباره جغدی کوچک به نام «مون» است که به خاطر بازیگوشی، برای فرار از دست یک پرنده شکاری به توصیه پدرش داخل درختی پنهان میشود که از قضا برای درخت کریسمس راکفلر پلازای نیویورک انتخاب شده و بریده میشود. او درون آن درخت در انتظار پدرش مانده ولی از غوغای کریسمسی شهر نیویورک غافلگیر شده و بیرون میآید و گذارش به یک زمین اسکیت یخی میافتد؛ نکته قابل توجه اینکه لاوری و همکارانش در «یک داستان تقریباً کریسمسی»، فضای شهر نیویورک را با مقواهای مستعمل و نیمهمستعمل ساخته و بجز مون و لونا و 3 کبوتر و یک سگ (و البته راوی داستان که گیتار میزند)، بقیه آدمها و افراد، تخت و دوبعدی نمایانده میشوند که لاوری عمداً آنها را از عرض به شکل مقوایی تخت نشان میدهد. حالا راوی گیتاریست قصه، تعریف جدیدی از کریسمس میدهد که اصلاً به معنای درخت کریسمس و برف و نور در تاریکی نیست، بلکه به هم رسیدن آدمها و دلهایشان را میتوان از آن برداشت کرد، حتی اگر دقیقاً به اسم #کریسمس نباشد!