ابتهاج را جای سرخوشی نگیریم
محسن نفر
آهنگساز، مدرس موسیقی و نوازنده
بهجت و ابتهاج، حالی خوش و متعالی است. یعنی فراتر از احوال شاد و غمگین است. چرا؟ زیرا حال خوش، زایل شدنی است. به محض پیشآمدی ناخوشایند حال شاد، زایل میشود و جایگزینش، حالی ناخوش و نامرضی میشود. زیرا مبنای غم و شادی، نفس است و منشأ ابتهاج، روح است. نفس، با همه متعلقات و داشتههایش به خود و خودیت منتج میشود و روح، خالصاً مخلصاً به خدا و احدیت، زیرا روح، از امر رب است. «قُل الروحُ مِن اَمررَبّی» روح، مستقیماً از خدا و وابسته و متصل به اوست. نفس هم مستقیماً از خدا و مخلوق اوست ولی متصل به خود واصل خود است. ازخود تا خدا فاصلهای نازک تا بینهایت است. چیزی که به هو مربوط شود، غیر آن (نفس) را هم دربرمی گیرد و بانصیب میکند. اما به میزان ارتباطش، ماندگار و باقی میماند. مبتهج، حالی خوش و ماندگار دارد، زیرا روحش شاد است. سرخوش هم روحش شاد است. پس چه تفاوتی میان آنهاست؟ شادی سرخوش، از جهت نفسش است. نفس شاد، روح را هم شاد میکند ولی چون نفس، در حال تغییر و تغیر است، شادیاش زایل و جایگزینش غم میشود. در این صورت روح هم متأثر از نفس، مغموم و محزون میشود. اما ابتهاج، تأثیر روح است از منبعی به غیر نفس! با تأثیر آن، نفس هم متأثر میشود ولی در اطاعت از روح و خرسندی. سرخوشی، اطاعت روح از نفس است و ابتهاج اطاعت نفس از روح. همه حقیقت دین همین است که نفس، رام و مطیع روح شود، زیرا روح از امر رب است و وابستگی و تأثیر مستقیم و ذاتی از او دارد. پس روح متصل به رب، مربی نفس میشود و آن را تحت اطاعت قرار می دهد. اطاعت نفس از روح، اطاعتی خیر و سعادتمندانه است و موجب رضایت و خرسندی میشود. رضایت و خرسندی، حال خوش و دلنشین است که تأثیر نفس از روح است و به شرط دوام تبعیت نفس از روح، حال خوش در آن دوام دارد و این همان ابتهاج است: حال خوش روحی، که بادوام است و ماندگار! دین و ادبیات دینی، روح را تربیت میکند و روح نفس را. نفس با تربیت شدن از روح، اعضا و جوارح را تربیت میکند. نفس منزه و پاکیزه، نفس مطیعی است که در اطاعت از روح، به تنزیه رسیده و تنزیهش، باعث تنزیه اعضا و جوارح میشود. اعضا و جوارح منزه. منزه از چی؟ آلودگی و شرارت. نفس منزه از آلودگی و شرارت، اعضا و جوارح را هم تنزیه میدهد. این تنزیه که از ظاهر (اعضا) به باطن (جوارح) رسوخ دارد، سیری بینهایت را میتواند که همان تقویالله است؛ تقوایی که تا الله سیرمی کند و به میزان تداوم و توانش، به او نزدیک میشود. تقرّب. پس دین، روح را که اصل و منبعش ربّانی است، تربیت میکند. سپس روح، تربیت نفس و آن هم اعضا و جوارح را به عهده میگیرد. پس یک انسان متدین، انسانی است که حقیقت هستیاش، یعنی روح خود را به دین سپرده است. این تسلیم، موجب تنزیه روح و سپس نفس و اعضا و جوارح میشود و این تنزیه، موجب تبری همه آنها از آلودگی و شرارت، زیرا شرارت، نتیجه آلودگی است و آلودگی، منبع شرارت است. شرارت چیست؟ ارتکاب اعمال غیراخلاقی و مجرمانه که جز تخریب روح، جسم، نفس، شخص، خانواده، جامعه، تاریخ، جغرافیا و محیط، ثمر دیگری ندارد و بدیهی است در پی تخریب، نابودی و اضمحلال میآید. حال اگر آلودگی نباشد، شرارت هم نیست. البته گاه میشود که در شهر کوران، بینایی آلودگی است و نتایجش شرارت محسوب میشود. پس اصل تربیت، منشأ دینی دارد، زیرا دین (منحصراً ادیان الهی)، دستورات خیر مطلق است و خیر مطلق، به خیر و نیکویی و صلاح دستور میدهد و دستورپذیر، تربیتپذیری است که در صراط دین، خیر را تعلّم میکند و میآموزد که چگونه با آموختن آن، از شر آلودگی و شرور آن منزه و در امان باشد و موجب آلودگی و شرور و شرارت نشود. تأثیرات روح از دین، موجب تنزیه از آلودگی و تنزیه، موجب ابتهاج میشود.
به میزان تنزیه، ابتهاج عمق میگیرد. هر که بامش بیش، برفش بیشتر. ابتهاج آنگاه عمیق تر است که تنزیه بیشتر باشد و تنزیه، نشانهاش آن است که خلق از دست و زبان آدمیان در امان باشند. این امنیت، ظهور و تنزیه و اوج تربیت روحانی و تأثیر و تعلیم دینی و احساس ابتهاج است. پس موسیقی بهجتآمیز، موسیقی روحی است. آن موسیقی که روح را مینوازد و حال را خوش میکند. هدف موسیقی بهجت آمیز، روح و تأثر آن است. موسیقیهای دیگر، نفس را متأثر میکنند و البته با تأثر آن، شادی و غم عارض میشود. مانند شادی ناشی از شراب و... و حزن ناشی از ورشکستگی و از دست دادن... که هر دم از این باغ بری میرسد، تازهتر از تازهتری میرسد. غمها و شادیهایی که نو به نو به مبارک باد میآیند و حاصلشان رنجوری و اذیت نفس است و بیش نیست. اما در بهجت، حال، خوش میشود. خوشی روح مقدم از نفس نه مؤخر از آن و همچنین نفس، مؤخر از روح نه مقدم از آن. این تقدم و تأخر مبنای دنیا و آخرت، نفس و روح، ابتهاج و سرخوشی و دین و غیر آن است. پس موسیقی بهجتآمیز و هنر دینی، آن است که روح را متأثرمی کند و این تأثیر، راه به تنزیه میبرد و تنزیه از آلودگی و شرارت بری میکند و این برائت، حال خوش میآورد و این حال خوش، همان ابتهاج است و ابتهاج، همان درمان محتوم و موعود اضطرابها، نگرانیها، دلشورهها، ترسها، شکستها، غمهای ناروا وخوشیهای ناشایست و بیهودهای است که جز فرسایش نفس و فرسودگی اعضا و جوارح، در پی ندارد و این دنباله، رنگی است که مانند بخت نگون، به زندگی، عمر و حیات آدمی میچسبد!
موسیقی بهجت آمیز(2)