تقابل سرد و گرم رسانه با یک فضای داغ!

نادر پناه‌زاده
کارشناس برنامه‌سازی تلویزیونی

«مارشال مک لوهان» سی‌ سال پیش از به وجود آمدن رسانه‌های مجازی، آن را تحت عنوان آیینه‌های جیبی پیش‌بینی کرده بود. ترکیبی از تلفن، تلویزیون، اینترنت و رسانه‌ای شخصی. به طوری‌ که هر انسانی بتواند جهان را در آیینه جیبی‌اش ببیند و جهان، او را در همان صفحه بنگرد. زمان زیادی نگذشته و ما اکنون در آغاز تماشای چنین جهان دو‎‌ وجهی غریبی قرار گرفته‌ایم و می‌توان گفت گذشته از موقعیتی که هر انسان نزد خود دارد، همان انسان یک شخصیت کاملاً جدید و راز‌آلود را در جیب خود حمل می‌کند و دچار یک دو‌شخصیتی حقیقی و مجازی شده است‌! یعنی می‌شود مکنونات او را در آنچه جست‌و‌جو کرده، یافت و آرمان‌هایش را در آنچه به دیگران نشان می‌دهد، دید. بنابراین، این وضعیت می‌تواند روانشناسان را در حیطه کاویدن شخصیت واقعی آدم‌ها با چالش‌هایی جدی مواجه کند که به نوبه‌ خود جای تأمل دارد.‌
گذشته از تأثیرات شگفت رسانه‌های مجازی در روان انسان‌ها و به تبع آن در روح جمعی، فرهنگ و زیست اجتماعی، در این نوشته مختصراً به تأثیرات متقابل رسانه‌های شخصی و مجازی با سینما و تلویزیون خواهیم پرداخت. اما در ابتدا به چند نکته کلیدی درباره رسانه‌های مجازی و تفاوت آن با رسانه‌های جمعی سنتی اشاره خواهیم کرد. مستند بودن اغلب داده‌ها، باور‌پذیر بودن به دلیل کمترین دخل و تصرف در ارائه، چابکی و سهل‌الوصولی تهیه و ارسال پیام به دلیل حضور آنی چندین گوشی موبایل در هر موقعیتی‌ و همگانی بودن گیرنده‌ها، شیوع آنی، ایجاز در ارسال پیام، تأثیر آنی و مستقیم بر مخاطب، غیر‌قابل کنترل بودن به دلیل مجهز‌بودن اکثریت به گوشی هوشمند؛ همین چند مؤلفه کافی است تا پی‌ ببریم که رسانه‌های مجازی، برنده بی‌چون و چرای فضای رسانه‌ای این روزها هستند.‌
همچنین این نکته هم تا حدودی بر سینما و تلویزیون آشکار شده که برای دیده‌شدن، مجبور به حضور در فضای مجازی‌اند و بخشی از فعالیت خود (نکات مهم برنامه‌های طولانی‌) را به اجبار خلاصه کرده در صفحه خود قرار می‌دهند تا مورد توجه واقع شوند، چرا که مخاطب تحمل پیام طولانی را ندارد و مایل است در چند دقیقه یا چند خط محتوای دلخواهش را دریافت کند.
در این مختصر نمی‌توان به رسانه‌های جمعی و اغلب دولتی کشورهای دیگر پرداخت اما در این خصوص به چند نکته از سینما و تلویزیون کشور خودمان بسنده می‌کنم، شاید که مدیران و برنامه‌ریزان آگاه شوند و فکری برای اثر‌گذاری خود کنند.
اگر تلویزیون قرار است در محیط چندرسانه‌ای فعالیت کند، چرا به تولید و پخش برنامه‌های بی‌مخاطب از چندین کانال عریض و طویل ادامه می‌دهد‌ و با توجه به اینکه اغلب محتواهایش در چند دقیقه قابل انتقال است، چرا تا این حد بودجه، نیروی انسانی و زمان صرف می‌کند‌؟
اگر سینمای ما قرار است روی پرده‌های نمایش باقی بماند، چرا در این سال ها محتوایی مبنی بر توسعه فرهنگی ، اجتماعی و هنری ارائه نمی‌دهد و هر روز، رو به زوال‌تر با تولید آثار طنز سطح پایین، زنده ماندنش را در گیشه‌ها می‌جوید و به چه دلیل در یک سیر قهقرایی است یا دارد درجا می‌زند‌؟
امروزه به تعداد شهروندان، رسانه به وجود آمده و به تعریف دیگر، خبری از ممیزی و ناظر پخش و سانسور وجود ندارد، در این میان باید پرسید که اعتبار رسانه‌های جمعی در چیست‌؟
در توانایی پوشش‌دادن به نیازهای مخاطب، اعم از آموزش مطالب علمی، مهارتی و اجتماعی
پیگیری مطالبات مدنی
نشر بموقع و مؤثر خبر
تولید برنامه‌های سرگرم‌کننده هدفمند در خدمت توسعه فردی و حمایت از خانواده و فرهنگ
حمایت از حقوق مخاطبان
این چند مورد می‌تواند دلایلی باشد بر اینکه مخاطب بخواهد یک رسانه را دنبال کند. آیا این مؤلفه‌ها در رسانه‌های ما موجود است‌؟ قطعاً خیر‌. چرا که بعضاً بیشتر رسانه‌ها ‌دغدغه‌هایی فراتر از خواست مردم داشته و گاه مخاطب را ضمیری فاقد از هر نوع قوه تشخیص فرض کرده‌ و دائماً خواسته‌های خود را تبلیغ می‌کنند‌. بنابراین این‌گونه است که اقدام به تولید مقاصد خود در قالب فیلم‌ها ، سریال‌ها، برنامه‌های ترکیبی و بی‌مخاطب می‌کنند و اگر برنامه‌ای به غفلت مورد توجه مخاطب قرار گرفته باشد، چاره‌ای می‌اندیشند تا تعطیلش کنند.‌ حالا در ادامه باید دید که چه اتفاقی می‌افتد که ما به یک رسانه اعتماد می‌کنیم‌.
مدل کلاسیک برای پاسخ به این سؤال می‌گوید که رادیو صادق‌تر از تلویزیون است. «مارشال مک لوهان» رسانه‌های تصویری را سرد و رسانه‌هایی که مانع پرواز ذهن نمی‌شوند را گرم دانسته است، بر این اساس در باب باورپذیری منابع مکتوب مستندتر از دیگر مراجع هستند، چون ثابت و اغلب غیرقابل تغییرند و منوط به حافظه شخصی نیستند، یعنی هر لحظه قابل استنادند.‌‌
در پایان باید گفت که اعتماد مخاطب به رسانه از طریق رو آوردن به واقعیت جاری در جامعه امکان‌پذیر است. رسانه خاصیت پارادوکسیکال دارد و همانند ققنوس می‌تواند از خاکستر خود زنده برخیزد، به شرط آنکه به تحقیق منصفانه و واقع‌گرایانه رو بیاورد و این تنها راه نجات رسانه‌های جمعی در کشور است‌. نه به این معنا که تأمین‌کننده تنوع امیال باشد، بلکه بر اساس قاعده و روال تجربه شده، کارکرد رسانه به عنوان جهت دهنده‌ای منصف به جای فیلترینگ و پارازیت‌ محتوای مورد نیاز جامعه را تولید کند که چنین محتوایی هم  نزد محققان علمی، جامعه‌شناسی، روانشناسی و هنرمندان است.‌ بنابراین رسانه‌ها باید از دانشگاه‌ها تغذیه کنند تا طبق گفتار حکیمانه امام راحل تبدیل به دانشگاه شوند.

 

صفحات
آرشیو تاریخی
شماره هشت هزار و پانصد و نود و نه
 - شماره هشت هزار و پانصد و نود و نه - ۱۷ آبان ۱۴۰۳