شرایطی که یک اثر را در فهرست آثار هنری قرار میدهد
سعید فلاح فر
پژوهشگر هنر
در سالهای اخیر، تقریباً یک خط در میان نمایشگاههای برپا شده در نگارخانهها به آثار آبستره و انتزاعی یا گاهی چیدمانهای مینیمالیسم، اختصاص پیدا کرده است. با کمی اغماض، بخش قابل توجهی از آثار معروف به خط نقاشی و نقاشیخط و پیروان تئوری «من عجیبم، پس هنرمندم» نیز در همین گروه قرار میگیرند.
البته این قبیل آثار برداشتی سطحی از تعابیر مذکور و جایگاه علمی و عملی تاریخ هنر بوده و اغلب ناشی از نوعی ناآگاهی و مهارت کافی نداشتن در خلق و شناخت سایر سبکهای هنری هستند. از طرفی هم بخش مهمی از نمایشگاههای گروهی و فضاهای نمایشی در بخش دولتی و همچنین تبلیغات آموزشگاههای تجاری و غیرحرفهای، به نقاشیهای ـ به قول خودشان ـ رئالیستی پرداختهاند؛ آثاری که در اندازه تلاش برای شباهتهای ظاهری به ابژه باقی مانده و معمولاً از روی کارت پستالهای معروف، عکسهای اینترنتی و تصویر شخصیتهای معروف سینمایی ، ورزشی و... در هر سطحی از اجرا کپی شدهاند. این هر دو گروه اما در یک چیز با هم وجه اشتراک دارند؛ نبود فهم و درک درست از معنای «هنر».
بدیهی است کیفیت و تشخص هنری این آثار هم ارتباطی به سلایق بازاری و نرخ فروش و تمجیدهای غیرتخصصی ندارد. بررسی و آسیبشناسی این آثار از آن جهت اهمیت دوچندان پیدا میکند که در فضایی متوهمانه و به واسطه استفاده از جاذبههای نمایش، تبلیغات و رسانه، قدرت اقتصاد، شهرت و... به عنوان نمونههای عالی هنر به مخاطب معرفی میشوند.
این که اثر «چشمه» از مارسل دوشان در روزگاری اثر هنری محسوب شده یا وقتی موزی که توسط «مائوریتسیو کاتلان» هنرمند ایتالیایی به یک دیوار چسبانده شده بود به عنوان یک اثر هنری به قیمت یکصد و بیست هزار دلار فروخته میشود، به این معنی نیست که گذاشتن هر شیء و وسیلهای یا چسباندن هر میوهای روی دیوار بدون هیچ ایده تازهای، به معنی خلق اثر هنری خواهد بود. همانطور که تکرار آثاری مشابه جکسون پولاک، واسیلی کاندینسکی، پیت موندریان، مارک روتکو، خوان میرو، گرهارد ریشتر و... هم در نمایشگاههای امروزی چیزی بیشتر از تقلید طراحی و تولید انبوه کاغذهای رنگین کادویی نیست و ارزش و اعتبار نخواهد داشت.
اگر چه در مواردی و همسو با منافع اقتصادی بازار، ترویج یا به قیمتهای گزاف خرید و فروش شده باشند. در تعاریف هنرهای تجسمی معاصر، نقشهایی که با روشهایی مثل تاب دادن قوطی رنگ روی بوم، پرتاب سطل رنگ، استفاده از ماشینهای فانتزی ساخت اشکال اتفاقی و... ایجاد میشوند را نیز نمیتوان فراتر از آثار تزئینی و گاهی حتی فریبکارانه دستهبندی کرد. اگر چه در میان مخاطبان ناآگاه فضای مجازی و به دلایل جذابیتهایی خارج از عناصر و عوامل هنری، مورد استقبال قرار بگیرند یا برخلاف عدم تنوع در اندیشه و ایده، از جلوه و تنوع ظاهری زیادی برخوردار باشند. البته این به معنای کفایت داشتن مهارتهای نقاشی در کلیشههای سخیف و عوامانه هایپر رئالیسم ـ مثل طراحی چهرههایی با قطرههای آب و اسبهایی با یالهای رها در باد و... ـ برای تحقق معنای هنر نیست
مانند بسیاری از آثار نقاشی که تنها بر اساس تکرار یک روش و تکنیک ثابت مثل آنچه در تعلیم نقاشی باب راس شاهدش بودیم یا حتی گل و مرغهای تکراری که تقریباً به همین گروه تولیدات تعلق دارند. خلاصه که هر اثر هنری تنها در زمانه و شرایط خاصی میتواند در فهرست آثار هنری جایی داشته باشد و تکرار آن در شرایط متفاوت الزاماً به خلق اثر هنری منجر نخواهد شد.