موسیقی تفکرآمیز، نوای عهد آدمی است
موسیقی تفکرآمیز (قسمت آخر )
محسن نفر
آهنگساز، مدرس موسیقی و نوازنده
چرا موسیقی تفکرآمیز لازم است؟ برای اینکه موسیقی راهی به تعقل، حقیقت و واقعیت است و مانع غفلت. چرا؟ مگر تعقل، حقیقت و واقعیت چه ترجیحی دارند؟ کمترین ترجیحشان، تذکر خویش و تِذکار خویشتن است. ما خود را گم کردهایم. یکی از معجزات معجزه، ایمان به آورنده آن است. عقل، با تفکر معجزه میکند و معجزه نهایی، ایمان به عقل و سپس خالق آن و به اینکه انسان صاحب عقل و مجرای معجزه است و این معجزه و تفکر، موجب تذکر خویش و بازگشت به خویشتن و یافتن خود و شناختش و بها و بهره و مرتبهاش است. تولید، اولین بهرهاش شناخت مرتبت تولیدکننده از خویش است. عقل با فکر، این شناخت و بهایش را به ما تلقین میکند. پس موسیقی تفکرآمیز ما را با خود، مرتبه و معجزاتمان آشنا میکند. یعنی با عقل، حقیقت و واقعیت. همه آنچه به غیر از آن، دور شدن از خود و توجه به غیر خود و نیازمندی به آن است. دور شدن از خود، غفلت، توجه به غیر خود، گم کردن خویش و سرگردانی و نیازمندی، پناه بردن به ناامن است. پس برای همه آنچه که به همت، اراده و توانستن منجر میشود، باید خود را یافت. خود را دید و از خود خواست.
اگر علم چنین کند، فلسفه چنین کند، هنر چنین کند و موسیقی، انسان که موضوع و موجد و محور آنهاست، در مدار و قرار خود قرار میگیرد و آدمی سرّ وجود و خلقت خود را مییابد و تعقل و توحّد، سیر سلوکش میشود و اگر نه چنین، سیر معکوس تا اَسفَلَ السافلین را که مقصد غفلت است، پیش پایش میگشاید و او را تا بینهایت گم گشتگی میبرد. تنها تفکر است که میتواند بشر را انسان کند و از آن به خدا مقرّب کند. سیرمعکوس، سیرخلاف تفکر و غیبت آن است. عناصری که در موسیقی تفکرآمیز مشهود است، عناصری است که با فضایل و افضل آنها، عدالت، سازگاری دارد. مهمترین آنها آرامش به جای اضطراب، حماسه به جای هیجان، شادی به جای سرخوشی، تعمق به جای اندوه، تأسف به جای غم، عبرت به جای حسرت، امید به جای یأس، تعهد به جای بیقیدی، دوستی به جای دشمنی، اخلاق به جای هرزگی، عشق به جای هوس، نیکی گفتار و کردار و پندار به جای بدی و بدآرایی و روشنایی به جای تاریکی است. موسیقی تفکرآمیز، نوای عهد آدمی است. عهدی که آدمیت و دانایی بر آن پرتو افکنند و تاریکی جهل و فراموشی را دور کنند و پاکی و پالودگی را تبلیغ و ابلاغ کنند!
پس در موسیقی تفکرآمیز، هیجان که عامل تحریک غرایز است و اضطراب که عامل ضعف روان است و سرخوشی که عامل افسارگسیختگی است و اندوه که عامل شکست و نشست است و غم که عامل سنگینی و رکود است و حسرت که عامل برباد رفتن و به باد دادن است و بیقیدی که عامل هاری و بیاعتنایی است و دشمنی که عامل تخریب و جدایی است و هرزگی که عامل انحراف و بیشرفی است و هوس که عامل گناه و آلودگی است و بدی، که منشأ بیوجدانی است و تاریکی که عامل سقوط و هلاکت است، راهی ندارد و به جای آنها فضایل نقطه مقابل آنها موج میزند و این نشانه و هویت موسیقی تفکرآمیز است. تفکر، شرط و نهایت توقع از موسیقی و هنر (و اصلاً هر چیز) است. اگر موسیقی به تاج فضیلت، آذین شود، حاوی تفکر میشود و در تفکر، اعتدال و عدالت، نتیجه قطعی و محتوم است و تفکر، دعوت به اعتدال و تعادل در قوای ذهنی و جسمی و دعوت به عدالت درعرصه و کارزار و اجتماع (داخل و خارج) است و این مگر نباید تذکر مکرر انسان باشد؟ «تَذَکر. اِنَّک اَنتَ مُذَکر.»
موسیقی باید مُذَکر باشد. همینطور هنر و علم و فلسفه و محصولاتشان. تذکر، ندا و صدای انسانطلب است که او را با عهدش و رازی است که او را با قرارش، پیوند میزند. موسیقی تفکرآمیز، موسیقی برای تفریح و تفنن نیست. موسیقی برای سرگرمی نیست. موسیقی برای فراموشی نیست! موسیقی برای جایگزینی نیست. موسیقی برای اولویت نیست، بلکه موسیقی زندگی است. یا بهتر از آن، زندگی با موسیقی است. زندگی انسان. یعنی زندگی با تفکر. زندگی انسان با تفکر و برای تفکر و به سوی آن. همانطور که زندگی جدی است، تفکر هم جدی است و اصلاً جدیت زندگی، بهخاطر تفکر است. اگر انسان زندگی را (که جدی است) جدی بگیرد، با تفکر است. تفکر در و با چیزی، جدی کردن و گرفتن آن است. با «تفکر»، زندگی (وهمه چیز) جدی میشود! جدیات زندگی، شناخته و راهیابی میشوند. راهیابیها به راهحل منجر میشوند و راهحلها، گشایش وانفتاح است.انفتاح، درمان رخوت و یأس انسان و شکست زندگی او است. موسیقی تفکرآمیز، مقام و مرتبه انسان در موسیقی است. موسیقی تفکرآمیز، تلاشهای مهم انسان است برای شاخص کردن موسیقی، اهمیت آن و جایگاه خودش. حال موسیقی تفکرآمیز هست یا باید باشد؟
هست و مادام که انسان هست، هست. باید باشد. همه چیزهایی که بشر را انسان اثبات میکند، هست و باید باشد. تعین آن در ایران، موسیقی سنتی ایران و ردیف (آوازها و دستگاهها) است و تعیین آن، ایدههایی است که در موسیقی به موارد سابق الذکر مربوط میشود. موسیقیدان، اول خود باید اهل تفکر باشد و تلخی و حلاوت آن را در تجربه کاری و زندگی خویش چشیده باشد، تا موسیقیاش با تفکر آمیخته شود. تفکر، مُهر و نشان انسان است که به مبدأ و معاد، نظر دارد. اگر نباشد، تکهای بریده از عالم است که در دَوَران بیمعنای زندگی پوچ، سرگردان و گمگشته است و تا همیشه غفلت، جدا از مقام انسانیت در تب و تاب و التهاب و انتظار دست و پا میزند. اگر برای انسان، هنر قابل تصور است، تفکرآمیز است و اگر موسیقی، نیز همان. انسان بدون تفکر، خودکار حریصی است که در گرداب هوس، فرزند مشروع غفلت، دُور میخورد و به اعماق تنهایی و یأس فرو میرود و در نهایت ناتوانی و نامرادی، در مهلکه تکرار مکررات، تلف میشود و زندگی را برکهای ایستا و بیبرکت از عمر بر باد رفته، میبیند!