خوانش عکس مستند در گرو فهم نشانه های بصری و تاریخی است
سعید فلاح فر
پژوهشگر هنر
سالها پیش این طنز را شنیده بودم که «باستانشناسها در حفاریهای تخت جمشید هیچ سیم مخابراتی پیدا نکردهاند. در نتیجه معلوم میشود که هخامنشیان از بیسیم برای ارتباط استفاده میکردند.»
موضوع «عکسهای مستند» ثبت و نمایش واقعیت است، اما این عکسها همه واقعیت نیستند. بین این دو عبارت ظاهراً مشخص و متفاوت یک اصل مهم پژوهشی جای میگیرد، به همان ترتیبی که سند اثباتی در یک عکس مستند وجود دارد، نمیتوان از نبود نشانهها به دلایل انکاری دست پیدا کرد. مثلاً در یک عکس تاریخی، تصویر یکی شیء قطعاً به معنای وجود آن شیء در تاریخ ثبت عکس است، اما نبودن یا دیده نشدن یک شیء الزاماً به معنای نبود آن در زمان عکاسی نیست. این اصل چندان بدیهی فرض میشود که طرح آن میتواند مضحک باشد، ولی تجربه نشان داده که تأکید بر آن همواره ضروری است. گمانهزنی در این مورد و کشف علت نبود این عناصر غایب در عکسها میتواند به نتایج قابل توجهی منجر شده یا گوشههای تاریکی از عکس را در این شیوه خوانش، برملا کند. بدیهی است اشارات تاریخی و رویدادها یا آداب فرهنگی و... به شکل پیچیدهتری میتوانند مصداق چنین غیبتهای عمدی و سهوی باشند. عکس و عکاسی ذاتاً حاوی گزینش و سانسور است. هر عکس را میتوان مترادف حذف باقی جهان پیرامونش فرض کرد. عکسها واقعیت را به قاب و بیرون قاب تقسیم میکنند، حتی میتوان عکسها را به عکسهای منتشر شده و عکسهای منتشر نشده تقسیم کرد.
در یک جمع دوستانه یا رسمی، وقتی عکاس دوربینش را به سمت کسی یا جمعی برمیگرداند، اغلب افراد با حرکاتی، از وضعیت عادی قبلی خارج میشوند. ممکن است مو یا لباسشان را مرتب کنند. ممکن است چیزی مثل سیگار در دستشان را پنهان کنند یا حتی رو برگردانند. همه این رفتارها یا واکنشها، نوعی دستکاری محسوب میشود، در آنچه واقعیت آن لحظه است. عکاس هم ممکن است به عمد، سهو یا به تبعیت از یک قرارداد، قسمتهای مهمی از واقعیت را عکاسی نکند. بعد از عکاسی هم محدودیت در نشر چنین عکسهایی میتواند نوعی ممیزی و پنهانکاری و اخلال واقعیت باشد. همچنین محدودیت انتشار هم میتواند دلایل متعددی داشته باشد. آیا شهرها همیشه به همان زیبایی و منظمی با آسمان پاک و ابری در تصاویر کتابچههای گردشگری هستند یا بالعکس؟ آیا مردم همیشه به همان مرتبی و آراستگی عکسهای پرسنلی به محل کار خود میروند؟
در عکسهای باقیمانده از دوران قاجار، تناسب تعداد چهرههای ثبت شده از مردان قابل مقایسه با تعداد زنان نیست. این مقایسه میتواند مؤید چه موضوع یا ترکیب اجتماعی باشد؟ خصوصاً که زنهایی از اقلیتهای دینی بیشتر در عکسها حضور دارند تا زنان مسلمان درباری یا عوام بیرون از دربار. آیا نتیجهگیریهای آماری و اجتماعی میتواند معادل همین آمار و ارقام ریاضی باشد یا باید عوامل دیگری را به این تحلیلها اضافه کرد؟ این پدیده را به نوعی در عکسهای خیابانی دوره معاصر یا رویدادهای بزرگی مثل جنبشهای اجتماعی، سوانح تاریخی، جنگ، زلزله، انقلاب و... هم میتوان مشاهده کرد. در برآوردهای آماری از این عکسهای مستند شهری و اجتماعی، چه عوامل فرهنگی، قانونی، عرفی، سلایق و رویکردهای عامدانه و غیرعامدانه عکاس و... را باید در ضرایب استخراج اطلاعات تاریخی و جامعهشناسی دخیل کرد؟ چطور میشود عناصر ثبت نشده در عکس را کشف کرد؟ بنابراین، تفسیر هر عکس یا مجموعه عکسهای مستند، علاوه بر همه نشانهها و اشارات بصری و تاریخی برای خوانش و فهم، مستلزم مهارت و آگاهی برای رسیدن از هستها به نیستهای هر عکس هم باید باشد.