فردیت هنرمند
سعید فلاح فر
پژوهشگر هنر
یکی از دشواریهای تعریف و درک هنر معاصر، عدم کارایی عناصر فنشناسی و تقسیمات تکنیکی و ظاهری در آثار هنری است که بر خلاف ضرورت نسبتاً کافی در معرفی شیوههای هنر دوران مدرن و پیشامدرن، دیگر به کار نمیآید، بهخصوص عدم امکان معرفی هنر معاصر از طریق ارائه مصادیق این دشواری را دوچندان میکند. «هنر معاصر» تجسم تحولات چند دهه اخیر جوامع فرهنگی است. جامعهای که در سازکارهای «پساصنعت» تجربههای جدیدی از زیست را پیش گرفت و روابط اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و... متفاوتی را شکل داد. تفکرات فلسفی و جامعهشناختی نوینی را پایهگذاری کرد و به تجدیدنظر در هیجانزدگیهای دوره مدرنیسم پرداخت. روابط انسانی با جهان پیرامونی و کلیت اجتماعی بازتعریف شد و نظریات انسان محور به جای ساختارهای قدیمیتر پا به میدان تمدن گذاشت. حتی در اصالت موضوعات «مسیر» و «نتیجه» هم رخدادهای بنیادی حاصل شد. موضوع به ظاهر سادهای که قطعیات حوزه «اخلاق» را هم میتوانست تحتتأثیر جدی قرار دهد. عبارات قانونگذاری، حقوق فردی و شهروندی، تقسیمات قدرت و سیاست، ثروت، طبقات اجتماعی و... به اجبار تن به این تغییرات دادند. تولید انبوه و یکسان در موارد ممکن جایش را به روشهای شخصیسازی میداد که البته از بنیاد با شخصیسازیهای صنایع سنتی و صنایع دستی فاصله داشت.
«هنر معاصر» هم نتیجه طغیان ناگهانی مدرنیسم و ادامه ناگزیر جریان پست مدرنیسم بود که در تبعات چنین بستری شکل گرفت و به طور طبیعی از موقعیت «اثر محوری» به «هنرمند محوری» تمایل نشان داد. چنانچه درک یک اثر هنری، که به شکل سنتی مبتنی بر کیفیات قائم به ذات اثر هنری بود، به تدریج منوط به شناخت از جهانبینی و سوابق فکری و هنری هنرمند شد. برخلاف گذشته تاریخی هنر، فردیت هنرمند میتوانست در معنای جامع، زیباییشناسی یا کارکرد و نتیجه فعالیت هنری تعیینکننده باشد. همانطور که فردیت مخاطب هم به چرخه تکامل پویای اثر هنری افزوده میشد. حتی برایند فردیتهای جامعه فراگیر هنری را هم میتوان به نوعی از همین جنس تلقی و آن را به کلی از مفهوم جامعه شناختی سنتی و یکپارچه پیشین بازشناسایی کرد. موقعیتی که تحت عنوان «فردیت سبکی» و با تعبیر ظاهراً متناقض «فردیت جمعی» هم میتواند معنادار باشد. در این رویکرد، جامعه یک بدنه پیوسته، واحد و منسجم نیست و اجزای فردیت در ساخت و چیستی و چگونگی کلیت آن مورد توجه هنرمندان قرار میگیرد. بنابراین اگرچه تصور این مفهوم دشوار مینماید اما هنر معاصر با این جایگاه ـ با وجود فرض مخاطبهای متعدد و گسترده از هر بخش جامعه ـ نمیتواند به روال گذشته و هنرهای سنتی و کلاسیک، مخاطب عام داشته باشد، چرا که فردیت نگاه هنر معاصر مغایر با معنای صلب و یکنواخت اجتماعی است، حتی اگر شامل جمع اکثریتی باشد. پس در جامعه کنونی، اثر هنری به تنهایی برای وجود کافی نیست و خلق آن از طرفی مشروط به دخالت هویت هنرمند است و از طرفی مستلزم تداوم در خلق دوباره فردیت مخاطب. مثل نقشه تکهشدهای که جز با تجمیع تمام قسمتهای آن بیمعناست. برای تصور این فرآیند میتوان به عنوان نمونه به تغییرات آثار نئوکلاسیسم تا جهان هنرمندان مینیمالیسم و ظهور مفهوم هنر معاصر نگاه کرد.