صدای ناله های ضاحیه بلند شد برای کوچ سید الشهدای لبنان

سرو تا ابد سبز مقاومت

آرزو نوروزجم
خبرنگار

از یک عکس تاریخی 9 نفره، فقط یک نفر مانده بود، تنها روحانی داخل عکس آن هم کنار حاج قاسم، مردی که سال‌هاست برای تک تک صهیونیست‌ها حتی حرکات دستش هم کابوس بود و دست و پا گم می‌کردند، اگر آن انگشت سبابه به نشانه تهدید برای اسرائیلی‌ها بالا می‌رفت. این عکس آنقدرها هم معروف نبود، تا روزی که خبر رسید موشک‌های اسرائیلی از بلندی‌های جولان سرکنسولگری ایران در دمشق را هدف گرفته‌اند و نفر هشتم این عکس، سردار زاهدی به شهادت رسید. همه مردان مبارز این تصویر رفته بودند، از حاج قاسم  و طهرانی مقدم گرفته تا حاج رضوان، فقط مانده بود مردی که ردای رهبری مبارزان لبنانی را بر تن داشت، سال‌ها بود عزمش را جزم کرده بود ایستادگی را مشق کند، کنار همه مبارزان، بند پوتین سفت کرده بود تا در روزهای جنگ 33 روزه لبنان با مردان حزب‌الله همراه شود تا سایه سنگین اسرائیل را از سر کشور و مردمش کم کند . روزهای اول مبارزه و دست و پا گرفتن حزب‌الله لبنان، شاید سبک و سیاق رفتاری‌اش با ایام رهبری کمی فرق داشت، اسلحه به دست و با لباسی متفاوت از روحانیت، وسط خیابان‌های لبنان، سید حسن جوان آن زمان مسئولیتش آماده‌سازی نیرو‌های مقاومت و تأسیس هسته‌های نظامی بود. کم کم وسط شاگردی برای راه و رسم مبارزه رشد کرد و به یکی از چهره‌های مطرح حزب‌الله تبدیل شد، جوانی با محاسن مشکی، صورتی زیبا و نگاهی نافذ که از همان ابتدای راه نامش در لیست آنهایی ثبت شد که اسرائیل برای حذف‌شان ناچار است سال‌ها برنامه‌ریزی کند .
 
اقتدای 1400 ساله
سید حسن می‌دانست برای رسیدن به هدف باید از جان و مال و زن و بچه بگذرد، همان سیره‌ای که سیادتش را همیشه به همراه داشت، آموزه‌ای 1400 ساله، از آن زمان که صدای هل من ناصر ینصرنی سید الشهدا به گوشش رسیده بود و فهمیده بود صاحب آن ندای بهشتی، برای آزادگی شهادت را حتی با نوزاد 6 ماهه‌اش انتخاب کرد. خودش هم فرزندش را در راه جهاد داده بود، 26 سال پیش در جریان حملات ارتش اسرائیل به ارتفاعات موسوم به «جبل الرفیع»، صهیونیست‌ها تصویر پیکر سید محمد‌هادی نصرالله به همراه دو شهید دیگر را در تلویزیون به نمایش گذاشتند، حالا دیگر شهادت چیز غریبی نبود. در گفت‌وگویی گفته بود جزئی از مردم است و بر این باور بود که تمام سختی‌هایی که مردم در این جنگ تحمل می‌کنند، او هم باید تحمل کند. حتی برای خبر شهادت فرزندش گفته بود برای اولین بار اعتراف می‌کنم که فقط در خلوت گریه کردم اما خبر شهادت را شنیدم، نگذاشتم گریه برای عزیزم... اراده‌ام را نشانه برود. هر چند همه می‌دانند سال‌ها برای تک تک شهدای لبنان اشک ریخته بود، اما آموخته بود سرو زمانی زنده است که سربلند و استوار باشد. رهبر شد، تا بارها فریاد بزند برای آزادی قدس، برای قبله‌ای که سال‌هاست نماز خواندن روی سنگفرش‌هایشان به جان خیلی‌ها تیر و ترکش نشانده و کنار اسم‌شان یک شهید نوشته است، سید حسن رهبری‌اش را یک شاگردی می‌دانست، در مکتبی که حوزه‌اش دورتر از مرزهای لبنان  بود، همین ارادتش تیری شد در چشم دشمنانش که تلاش کنند نامش را از دنیای مبارزه لبنانی‌ها حذف کنند شاید کمررهبری دیگر را خم کنند.
 
دست پر مقاومت از سال‌های همراهی حاج قاسم
حتی آن روز‌ها که امریکا و اسرائیل خوشحال بودند از ترور مردی که در سوریه و عراق برایشان همه راه‌ها را به یک بن‌بست تبدیل کرده بود، سید حسن لب به تحسین گشود و روایت کرد؛ شهید حاج قاسم سلیمانی با روح، بدن، عقل، عاطفه، قلب و با تمام وجود در جنگ [تموز] همراه ما بود. همراهی که سیدالشهدای لبنان از آن حرف زده بود سابقه‌اش به روزهای جنگ 33 روزه می‌رسید، لحظه‌هایی که همان چند نفر داخل عکس معروف این روزها به خط شدند و کسب تکلیف کردند تا یک طومار را برای همیشه در جنگ لبنان ببندند.
حالا صاحب آن دست‌های معروف که بعد از شهادت حاج قاسم به نماد انتقام سخت و خشم در برابر کاخ سفید تبدیل شد، در کنار همه آنهایی که نام‌شان در جرگه شهدای مقاومت نوشته بود به یک اسطوره تبدیل شده. سیدی که اسطوره شده تا دل آنهایی که برای مبارزه و شهادت به رهبری‌اش اقتدا کرده بودند به درد آید، دلبسته‌هایش می‌گویند دشمن‌شناس بود، می‌دانست روبه‌روی چه شیطانی قد علم کرده و برای به زمین زدنش چه راهی را باید برود ولو با دادن جانش . خیلی‌های دیگر هم می‌گویند قوی‌ترین فرمانده مبارزه با تروریسمِ مولود استکبار بود. از حفظ اصول انقلاب می‌گفت و پایبند به این اصول بود، اصولگرایی که اصلاح‌ را فریاد می‌زد. حکمت رهبری و تشخیص رهبری را بر نظر خود مقدم می‌دانست و آن را رمز پیروزی می‌خواند. فریادهایش در دل تاریخ مبارزه لبنان و فلسطین تا همیشه ماندگار شد، فریادهایی که برای آنهایی که در راه جهاد مو سفید کرده‌اند، یادآور فریادهای پیر جماران بود در برابر ظلم طاغوت زمان.
 
سیرکی به نام سازمان ملل
شاید تا سال‌ها کسی فراموش نکند صحن مجمعی که به راه افتاد تا صدای مظلومیت مردم غزه از آنجا به گوش دنیا و ایادی‌اش برسد، تا ابد لکه ننگ فرماندهی عملیات ترور رهبری مقاومت را به جان بخرد؛ تصویری که از مخابره یک پیام یا یک دستور ثبت شد و مجمع عمومی سازمان ملل  را به اتاق فرمان عملیات تبدیل کرد، فرمان یک ترور از دل نیویورک. آن روز نتانیاهو از حمله‌های رژیمش گفت، حمله‌هایی که قصد جان تو را کردند، قصاب غزه از یک صلح حرف زد، صلحی مضحک که یک سالی می‌شود حمام خون به راه انداخته و به همان اندازه دل تو، سید مقاومت را خون کرد. حالا از کوچه و خیابان‌های منطقه ضاحیه لبنان صدای ناله به گوش می‌رسد و عزاداری‌هایی که نمی‌خواهد باور کند مرد استوار مقاومت که بارها برای شنیدن حرف‌هایش ساعت‌ها در خیابان‌ها به صف می‌نشستند دیگر نیست .
اما لبنان و مبارزه‌اش به یک چیز شهره‌اند، «مقاومت» واژه‌ای که غریب نیست و سال‌هاست مسلمان و مسیحی را در کنار هم آن هم با یک باور متحد کرده است، اتحادی که تابش نورش تا غزه هم رسیده و 12 ماه است صبوری کرده‌اند در برابر اشک و خون‌هایی که هر روز به چشم می‌بینند. حال شاید سید مقاومت با آن سیمای نورانی و لبخندهایی که برای مردان حزب‌الله یک دلگرمی بود دیگر نباشد، اما وعده مقاومت همچنان صادق است و راه و رسم سید ماندگار.