نقش امضاء هنرمند در ارکان بازار و اقتصاد هنر
سعید فلاح فر
پژوهشگر هنر
درباره شیوه امضاء هنرمندان سنتی در پای آثاری که خلق کردهاند، نمیتوان به یقین اظهارنظر کرد. بسیاری از آثار هنری قدیمی هیچ نشانی از هنرمند یا سازنده آن ندارد یا گاهی با عبارات متواضعانهای مثل «کمترین»، «الاحقر» و مانند آن همراه است. نمونههای آن شامل آثار کتابت کوچک و معمولی تا بزرگترین و مهمترین ابنیههای تاریخی میشود. بویژه در بناهای تاریخی یا اثری از این نامها نیست یا اندازه و جای این امضاء و نام هنرمند معمار و کاشیساز و گچبر و... به شکلی انتخاب میشود که به راحتی به چشم نمیآید.
شاید این ابراز تواضع هنرمند در مقابل عظمت جایگاه هنر باشد یا نوعی کرنش و عبودیت درویشانه در برابر هستی و در رأس آن پروردگاری که یگانه خالق و منشأ خلاقیت و زیبایی و هنر است. چنانکه برخی از هنرمندان کمال اثر هنری را تنها متعلق به خدا میدانستند و به عمد قسمتی از اثر هنری خود را ناقص و ناتمام میگذاشتند. شاید پرهیز از امضاء نوعی اخلاقمداری در فرهنگ عمومی باشد. شاید به لحاظ ماهیت و کارکرد اثر هنری در آن روزگاران، نیازی به ثبت نسبت اثر هنری با هنرمند احساس نمیشده است. به هر حال، پژوهشهای تاریخی هنر همواره از این موضوع دچار مشکلات و تردیدهایی است که حصول نتایج قطعی تحقیق را با دشواریهای متعددی مواجه میکند. اما امروزه و در قیاس با هنر معاصر، میتوان از زاویهای تازه و با توجه به تعاریف امروزین هنر به لزوم یا عدم لزوم امضاء هنرمند و نسبت اثر هنری با نام هنرمند پرداخت.
به نظر میرسد اهمیت نام خالق اثر هنری و سوابق اقتصادی و هنری او یکی از اصلیترین ارکان بازار هنر و اقتصاد هنر باشد، به طوری که مهمترین معیار قراردادی برای قیمتگذاری آثار هنری در گالریها و حراجها بوده و همواره بر سایر معیارهای جزئی غلبه دارد. تسری این قاعده بر آثار هنری کلاسیک هم ناشی از همین رویه جاری است. اما بیرون از حوزه خرید و فروش آثار هنری، باز هم نام هنرمند و نسبت اثر هنری با خالق اثر هنری موضوع مهمی در چیستی و چرایی هنر به شمار میآید تا جایی که سرنوشت یک اثر هنری در نسبت با هنر با نام هنرمند تعیین میشود.
در هنر معاصر این اصل تا جایی مورد توجه قرار میگیرد که بنا به تعریف گروهی از نظریهپردازان؛ «اثر هنری، اثری است که توسط دست یا ذهن هنرمند ساخته یا آفریده میشود.»
فارغ از الزامات تاریخ نویسی، امضاء نام «رضا عباسی» چقدر میتواند در درک زیبایی کتیبههای مسجد شیخ لطفالله توسط مخاطب مؤثر باشد؟ آیا برای این درک، نیازی تعیین کننده به پیشینه هنری هنرمند وجود دارد یا اثر هنری، به خودی خود، حاوی مشخصات کمی و کیفی لازم در عرضه معنا و ارزیابی زیبایی خواهد بود؟ آیا انبوه آثار مشابهی که نام هنرمندان آن معلوم نیست، حاوی جاذبهها و معیارهای هنری برای مخاطب نیستند؟ غیر از نوعی سند مالکیتی، آیا درج نام هنرمند در زیر مینیاتور قرن هفتمی و یک تابلوی معرق که بر اساس ظرایف اجرایی و مهارتهای دستی ارزیابی میشود، میتواند ارزش افزودهای برای مخاطب از لحاظ شناخت و درک هنری محسوب شده باشد؟ آیا چنین آثاری ـ که به تعبیر امروزین صنایعدستی نامیده میشوند ـ در زمان و مکان و فضای خاصی، تعالی ذاتی خود را به نمایش میگذارند؟ آیا آنچه در توالی و پیوستگی غزلیات حافظ و انتساب آن به یک شاعر خاص ضرورت دارد، برای قلمزنهای بازار اصفهان هم ضروری است؟ این در حالی است که هنر معاصر از این جهت تفاوتهای ماهوی با «هنرهای قدیمه» یا هنرهای کلاسیک و حتی بخش بزرگی از هنر مدرن و پستمدرنیسم پیدا میکند.
هنری که بیش از اینکه متکی به وجود و اصالت مادی اثر هنری باشد، متکی به اندیشههای هنرمند است. (برای همین وقتی موز مائوریتسیو کاتلان توسط داتونا به عنوان یک کنش هنری خورده شد، به راحتی با یک موز دیگر جایگزین میشود بیاینکه خللی در ارزش هنری و اقتصادی آن وارد شود. این موز ۱۵۰ هزار دلاری در خارج از موزه و بدون نام هنرمند فقط 30 سنت قیمت داشت.) بنابراین اثر هنری معاصر، به شکل مستقیم با جهانبینی هنرمند معنا میشود و نسبت اثر هنری با تاریخ ذهنی هنرمند نقش تعیینکنندهای پیدا میکند که چنین اثری نمیتواند بدون دریافت جهانبینی هنرمند به معنای متعالی خود دست پیدا کند.
امضاء چنین اثر هنری و انضمام نام هنرمند را باید بخشی از اثر هنری در دوره معاصر دانست که به کلی از کارکرد آن در هنرهای سنتی متفاوت است. به همین دلیل عمده آثار هنری معاصر ـ بدون شناخت کافی و مرتبط از هنرمند و سوابق معناگرای او ـ برای مخاطب بیاطلاع، قابل درک نیست یا کپی و ایدهبرداری از بسیاری آثار هنری معاصر توسط افرادی غیر از خود هنرمند، به مضحکهای بیمعنا تبدیل میشود.
برخلاف صنایع دستی و هنرهای سنتی، هنرمندان و آثار هنری معاصر به لحاظ ماهوی نمیتوانند نسخه دومی داشته باشند. بنابراین امضاء هنرمند و این جنس از انحصار، میتواند همسو باشد. اما در هنرهای سنتی و صنایع دستی، به تعبیری؛ نسخههای بعدی، حسب حفظ کیفیت تولید اثر میتوانند حائز ارزش باشند و نیاز به اعلان انحصار از طریق امضاء کمتر احساس میشود.