فراموشی مشتری
سیداصغر نوربخش
روزنامه نگار
آن قدیمها، در دوران باستان، سالنهای نمایش، روباز بودند تا گروههای تئاتری بتوانند از نور طبیعی برای اجراهایشان بهره ببرند. اجراها، بعدازظهر بود. سالنها را غرب به شرق میساختند. یعنی تماشاگران، روی سکوهای آمفیتئاتر که مینشستند، خورشید، پشت سرشان بود. بازیگران هم، لاجرم رو به آفتاب، اجرا میرفتند. شدت نور را به جان میخریدند تا هم تماشاگر در آسایش نمایش را ببیند و هم بدون سایه، چهره بازیگران را ببیند و به قول معروف، با کیفیت بالا، اجرا را به تماشا بنشیند.
تماشاگر یا مشتری، همیشه و در همه سطوح صنفی، جایگاه مهم و ویژهای داشته است. کارآفرین یا کارفرما، دائماً خود را به زحمت میانداخته است تا رضایت مشتری را جلب کند و مجدداً به کسب و کار او مراجعه کند. حالا هم، فناوریهای متعددی بروز میکند و تئاتریها هم در سالنهای مسقف، با نورپردازیهای متنوع و گاه حیرتانگیز، تلاش میکنند که تماشاگر را با معنا و دنیای متن نمایش آشنا کنند. در حوزههای دیگر و خارج از فضای هنر، اما شرایط، همچون سابق نیست. کسب و کارهای متنوع زیادی متولد میشوند و با سرعت باورنکردنی، بین مردم تبلیغ میشوند. همهشان هم یک هدف ثابت و مشترکی را دنبال میکنند، که همانا رضایت مشتری و رفاه اوست. اما اغلب، اضطراب و نگرانیهایی را بر مشتری تحمیل میکنند. مثل وبسایتهای خدمات فروش آنلاین لوازم مورد نیاز جامعه، به تعداد زیادی در حال فعالیت هستند و هر یک، خود را کارآفرین و صاحب ایدهای جذاب برای رفع نیازهای مردم میدانند. اما اگر به آنان برای خرید مراجعه شود، مشکلات و گرفتاریهای بعد از خرید کمکم نمایان میشود. اغلب مشتریها از خریدشان رضایت ندارند. احساس میکنند آنچه که به آنان عرضه شده است با آنچه که وعدهاش را دیده یا شنیده بودند، تفاوت دارد. اما قانون زیاد و محکمی در این باره نداریم که مشتری بتواند به سرعت حقوقش را مطالبه کند. اغلب، اگر شکایتی باشد، مشمول زمان میشود و باقی ماجرا.
یا مثلاً، بیمه که یک حرکت کارآفرینانه سترگ به حساب میآید و شاهکاری در حوزه اجتماعی محسوب میشود، همچنان و هنوز، در کشور ما، کارکردی مطمئن ندارد. کسی که کارش به بیمههای مختلف بیفتد، احساس ارباب رجوع بودن نمیکند، بلکه در بسیاری مواقع، برخوردی با آنان میشود که کرامت مشتری زیر سؤال میرود. بنابراین، نارضایتی، پای ثابت حس و حال مشتریان است و کارگزاران این حوزه هم اهمیتی به این حس و حال نمیدهند. در حالی که اگر تفکر کارآفرینی اصیل و واقعی در اینها سرایت کرده بود، آنگاه میتوانند هم درآمد و سود بیشتری داشته باشند و هم صاحب شهروندانی باشند که سرشار از حس کرامت و احترام هستند. اما میبینیم که ضریب نفوذ بیمهها در حوزههای مختلف اجتماعی پایین است. حتی هنرمندان و اصحاب رسانه هم که میتوانند در ارتقای برند بیمهها نقشی حیاتی داشته باشند، از دایره توجه آنان خارج یا در حاشیهاش هستند. تاریخ، به طور مستمر، به ما یادآوری میکند که کلید بقای کار و کارآفرینی، در دست مشتری و رضایت اوست.