پریدن از تحولات هنری

سعید فلاح فر

پژوهشگر هنر

تحولات کوتاه‌مدت در شهرسازی و معماری یا ایجاد نهادهای اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی عاریه و واردات مظاهر و تولیدات مدرن صنعتی، الزاماً به معنای ورود جامعه به دوره مدرنیسم در یک کشور نیست. همینطور؛ چهار سال تحصیل دوره دانشگاهی یا چند ماه آموزش استاد ـ شاگردی و گذراندن دوره‌های کوتاه‌مدت در یک آموزشگاه و برگزاری چند نمایشگاه، یک سفر توریستی به فرنگ و... فرصت و زمان کافی برای عبور از تجارب تربیتی و «زیست سنتی» به «مدرنیسم» و پشت سر گذاشتن آن نیست. نمی‌شود چند ماهه و چند ساله بنیادهای فرهنگی و هنری جامعه یا فرد را به کلی تغییر داد یا او را وادار کرد دچار دغدغه‌هایی باشد که ذاتاً ندارد. نمی‌شود سلیقه‌ها را به فرموده و خلق‌الساعه عوض کرد. چطور می‌شود در کویر یزد به سبک جزیره‌نشینان انگلیسی از حمام آفتاب لذت برد؟! نمونه‌اش همین اقبال متظاهرانه به بعضی موسیقی‌های ناآشنا به گوش‌های آموزش‌ندیده.
این اتفاقی است که در نیم قرن اخیر جامعه هنری ایران و «هنر ایران» رخ داده است. هنرمندانی که به شکل ساختگی و تصنعی تلاش کردند دو تا سه قرن تجربه و روند طبیعی (و البته دشوار) هنر و زیست جامعه غرب را در عرض چند ماه و چند سال طی کنند و ناگهان خود را به میان میدان مدرنیسم و پست‌مدرنیسم انداختند بی‌آنکه حد فاصل پایگاه‌های سنتی تا هنر معاصر را با تأمل و تأنی کافی تجربه کرده باشند. به همین دلیل اغلب نتوانستند دستاوردی بیشتر از معانی خام و سطحی از این جریانات داشته باشند. این گروه حداکثر فرصت داشتند تا به گوشه‌ای از چگونگی‌ها پی ببرند، پیش از آنکه چرایی‌ها و چیستی‌ها را درست درک کنند. آنقدر مشغول عرضه کالای هنر و تفاخر شدند که فراموش کردند خاستگاه این برون‌دادهای ظاهری و جریانات هنری کجا بوده است. حتی فرصت نکردند برای رسیدن به پست‌مدرنیسم، جهان هنر مدرنیسم را هم به اندازه کافی مزه‌مزه کنند؛ نمونه‌اش همین آتلیه‌های تولید انبوه معماری‌های التقاطی. جامعه‌ای که هنوز مدرنیسم صنعتی و جامعه صنعتی را درست تجربه نکرده چطور می‌تواند نسبت به آن موضعگیری مثبت یا منفی داشته باشد؟! کودکی که به بلوغ جسمی و جنسی نرسیده چطور می‌تواند از درد عشقی عمیق و واقعی گلایه کند؟! چطور می‌شود بدون درک از موقعیت‌های سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، علمی و روانشناختی و... در زمینه جنبش‌های هنری، تنها با چند شباهت ظاهری و تکنیکی، به چنین جنبش‌هایی پیوست؟! آیا امپرسیونیسم در چند تاش رنگی خالص و عجولانه خلاصه می‌شود؟ پاپ آرت، هایپررئالیسم، اکسپرسیونیسم، مینیمالیسم و... از کجا، چرا و چطور آمده است و آیا چیستی آنها به همین اشکال ظاهری و فنی آثار هنری ختم می‌شود؟
نتیجه اینکه هر کس رنگی روی بوم ریخت، خودش را جکسون پولاک ایران تصور کرد و هر کس که ناسزایی به کمال‌الملک و صنیع‌الملک می‌گفت، خودش را روشنفکر هنری می‌دانست. آش تا جایی شور می‌شود که آموزشگاه‌های هنری و بعضی استادنمایان در تبلیغ کلاس‌های خود می‌نویسند: «آموزش نقاشی مدرن»! بعد هم با آموزش چند تکنیک شخصی، انبوهی از متوهمان هنر را روانه بازار هنر، نگارخانه‌ها و جشنواره‌های هنری می‌کنند. هر چقدر تلاش کردم کما فی‌السابق مثالی از ورزش، صنعت و آشپزی و... بیاورم تا میزان مضحک بودن چنین عنوان و دیدگاهی را نشان دهم، باور کنید پیدا نکردم.

صفحات
آرشیو تاریخی
شماره هشت هزار و پانصد و چهل و سه
 - شماره هشت هزار و پانصد و چهل و سه - ۰۶ شهریور ۱۴۰۳