دوران کارگردان حراف به سررسیده است
امید طاهری
نمایشنامه نویس و منتقد تئاتر
نمایش «خاطره تحملناپذیر ...» به کارگردانی الهام کردا، اجرایی پستمدرن است که تا حدودی خصلتهای تئاتر پست دراماتیک را در خود دارد. اجرایی روایت گریز، روایت ستیز و مثلهگر متون کهن که نخبهگرایی را از میان برمیدارد و تلاش میکند بهواسطه ارزشبخشی یکسان به بدنها، دکور، نور، لباس و امکانات تکنیکالی چون ویدیو و صدا، به ویژگیهای عصر تکثر وفادار باشد.
الهام کردا و گروه هنرجویان بازیگریاش، نمایشی را روی صحنه آوردهاند که سعی دارد بیش از آنکه حرف بزند، نشان دهد. درک نیاز تماشا کردن به جای حرف زدن، برای مخاطب امروزی، درکی از اکنون و معاصریتی است که تن به ابتذال شیوههای تولیدی زمانهاش نمیدهد و سعی دارد با استفاده از روایتی غیرخطی و فاقد داستانی واحد و تکهپارههایی از متونی چون در انتظار گودو و ... به ریختاری نو در اجرا دست یابد تا مگر تماشاگرش را از انفعال تماشای فرمهای کلیشهای و شناختهشده برای ساعتی رها سازد.
الهام کردا با قرار دادن کاراکتر ویلچرنشین در جایگاه کارگردان! اشارهای به دوران فروپاشی ابرقهرمانها و قهرمانها دارد. به دوران افول ابرانسانی به نام کارگردان! که همواره در حال کنترل و خط دهی به تودهای است که گمان میکند در حال هدایتگری و حرکت آنهاست. این کارگردان مفلوک و ناقص و بر صندلی چرخدار نشسته، با امرونهیهای پیاپی در تلاش است تا روند حرکت و کنش توده بازیگران گرفتار در چهارچوب محدود صحنه را در انقیاد خود دربیاورد و تسلیم امر خود کند؛ اما حرکت توده بازیگران در فرایند اجرا بهجایی میرسد که دیگر آن ابرانسان نشسته در جایگاه کارگردانی را برنمیتابند و حالا این خودشان هستند که تصمیم میگیرند چگونه باشند و چه کنند.
نمایش «خاطره تحملناپذیر ...» برخلاف ظاهر پیچیدهاش، آنچه برای دریافت و درک تماشاگر دارد را به سادگی و روانی در اختیارش میگذارد. جستن مفاهیم در دنیای شلوغ و پر از هرجومرج امروز، کار ساده و دشواری است. ساده از این بابت که امروز با توجه به دسترسی بهتر و بیشتر به اطلاعات و دادههای فراوان، یافتن حقیقت در میان انبوه مجاز و دروغ راحتتر از گذشته است؛ و دشوار ازاینرو که تکثر، شلوغی و دادههای بیشازحد در مورد رخدادها و پدیدهها، گاهی تفسیرزده میشوند و ذهن آشفته انسان معاصر با گرفتاری در دام تفسیرگرایی، از یافتن اصل و حقیقت پدیدهها درمیماند.
اگرچه در اثر الهام کردا، با انبوهی از لباسها و آکسسوارها روبهرو هستیم، اما اینکه هر چیزی را که روی صحنه مشاهده میکنیم بهمثابه نماد و نشانه بگیریم و دنبال تفسیر و معنا کردن آن باشیم، میتواند ما را از درک آنچه برابر چشمانمان رخ میدهد ناتوان سازد.
دوران کارگردان حراف به سررسیده. کارگردانی که گمان میکند یگانه عنصر مسلط صحنه و بیرون صحنه است و آنچه میگوید و آنچه میفرماید تمام حقیقت است. در ساختار اجرای الهام کردا موجودی ایستا، راکد و بیاثر است که حضورش مانع پیشرفت و فرایند اثر است. کارگردانی که با توده همچون اشیایی هدایتپذیر و نه تصمیمگیر برخورد میکند در این اجرا محکوم به فنا و دگرگونی است و از لحظه افول عینی اوست که بدنها از بند رها میشوند و جشن شکل میگیرد و بازیگران به قدرت صحنهگردانی خود پی میبرند.
اجرای «خاطره تحملناپذیر ...» بیش از آنکه نیازمند تفسیر و معنا کردن باشد، محتاج درک و دریافت است. به همین سبب، از روایت خطی به نفع اتمسفر اجرا و از متن به نفع تماشا میگذرد؛ و در این انتخاب بهخوبی اتمسفر خود را ایجاد میکند و فضای خود را میسازد.
الهام کردا این نمایش را با هنرجویان بازیگری کار کرده است. چه اگر این آگاهی ما وجود نداشت شاید باور نمیکردیم اغلب این هنرجویان اولین حضور صحنهای خود را تجربه میکنند. اگر در دورههای بازیگری که قرار است به اجرایی صحنهای ختم شوند تا به این حد برای ساختن بازیگران و جزئیاتی دقیق در بازیها وقت گذاشته میشد، اکنون گروههای نمایشی ایران، بازیگران توانایی را در اختیار داشتند که قادر بودند روی صحنه علاوه بر نمایش توانایی خود در ریاضت کشیدن، بدنهای خود را در اختیار داشته باشند و آنچه نقش و صحنه میطلبد را با کمترین تنش و نقصی به نمایش بگذارند. نمایش «خاطره تحملناپذیر یک همهمه نامفهوم» از آن دست اجراهایی است که به تماشاگرش باج نمیدهد. تماشاگر را به درک و دریافت صحنهای دعوت میکند، از ابرروایت فاصله میگیرد و شالوده شکنی میکند.