صنف انصاف
سیداصغر نوربخش
روزنامه نگار
انصاف، در زمانه مدرن، به روشی عجیب و ناجور نادیده گرفته شده است. این، خطای روزگار ماست؛ خطایی بزرگ. برای همین است که قانون، دائماً علیه خود پیروز میشود! هر که در این میان، بلد قانون باشد، بر نابلد و ناآگاه از پیچ و خم تبصرهها و بندها و لوایح، همواره غلبه دارد. این گونه است که هر چه زمین به دور خود میچرخد و به دور خورشید میگردد و فصلها را جابه جا میکند، آب از آب تکان نمیخورد. تغییر خاصی در سرنوشت بشر ایجاد نمیشود. همچنان، آدمیان برای پایان دادن به جنگها، میجنگند. همچنان برای دستیابی به صلح، صلح را رد میکنند. اینجاست که گمشده بزرگ سازکار بشر؛ انصاف، غریبتر و محزونتر، در قلبهای پرمشغله، میماند و راهی به بیرون نمییابد.
آغاز عدالت، بروز انصاف در عمل است. هنر کارآفرینی، یکی از آنجاهایی است که میتواند انصاف را به عمل تبدیل کند. اگرچه، در بسیاری مواقع، خود نیز قربانگاه انصاف میشود و عدالت را با بَزَک عناوین و واژههای جدید و من درآوردی به سخره میگیرد. کارآفرینها دو وسیله بسیار کارآمد و حیاتی در دست دارند؛ خلاقیت و محتوا. با خلاقیت میشود نیازها را برطرف کرد، موانع را از پیش رو برداشت و راههای جدیدی پیش روی همگان گشود. با محتوا، آگاهی دائماً جان میگیرد و پروار میشود. دوردستها، پیش چشم میآید و اشتباهات به کمترین درجه میرسد.
یاد حکایتی افتادم که در شاهکار همه دوران ادبیات فارسی یعنی «روضةالعقول» یا «مرزبان نامه بزرگ»، آمده است. روزی، چوپانی گلهاش را به بیشهزاری میبرد برای چرا. گرگی در آن بیشهزار میزیست. بوی گوسفندان به مشامش رسید. کمین کرد تا شاید بتواند طعامی لذیذ به دست آورد. اما سگان پاسبان گله، آماده و قبراق بودند. هنگام غروب، چوپان گوسفندان را از بیشهزار به سمت منزلگاه عزیمت داد. این میان، دو بزغاله از سر بازیگوشی در میان بوتهها، جا ماندند. گرگ سر رسید. بزغالهها به هم گفتند که ما را یارای جنگیدن و دشمنی با گرگ نیست. از سر دوستی و مصالحه، شاید بتوانیم راه نجات بیابیم. به گرگ تعظیم کردند و گفتند که چوپان، آنان را فرستاده تا شباهنگام، لحظههای خوشی را برای او فراهم سازند و با مطربی، اسباب خوشی را برایم فراهم کنند. گرگ که برایش چنین موضوعی، غیرمنتظره بود، گرسنگیاش را فراموش کرد و به هنرآفرینی بزغاله و آوازهای دلنشینی که سر میدادند، گوش سپرد و بر سر شوق آمد. چوپان، صدای آواز بزغالهها را از دور شنید و به کمک سگانش، بزغالهها را پیدا کرد و با چوب دستیاش، پای گرگ را شکست. گرگ بیچاره، لنگان لنگان و در حال فرار، به خود نهیب میزد که پدران و مادران من کی مطرب داشتند که من اینک داشته باشم؟!
می شود گفت که امروز آنچه که ما را از بلایا و مصیبتها میتواند نجات دهد، همانا خلاقیت و محتواست. نقطه وصل و تلاقی این دو نیز انصاف است. انصاف میتواند کارآفرینان واقعی را به موفقیت برساند. در این شرایط است که کارآفرینی، از محدوده کسب و کار و درآمدزایی به گستره تغییرات رهاییبخش و انسان ساز، هجرت خواهد کرد و رنجهای بیهودهای که در غیبت انصاف به جان بشر افتاده است التیام خواهد یافت.