چرا موسیقی؟!(۶)

محسن نفر
  آهنگساز، مدرس موسیقی و نوازنده

همه چیز به خیر و شر بازمی‌گردد! اصلاً اراده، منتج به خیر و شر است. هیچ موجود مریدی (با اراده) از این امر، مستثنی نیست. اراده، که بالاترین و عالی‌ترین وجه توصیف یک موجود است و همان است که وجود را از عدم متمایز می‌کند، منتج به خیر یا شر می‌شود. در تمام موجودات چنین است. در همه جانوران، حتی گیاهان. اگر اراده کنی، کار انجام می‌دهی. در آن صورت آن کار یا خیر است یا شر! کار خنثی و بیهوده وجود ندارد. خنثی و اینکه نه شر نه خیر، بی‌معناست. مقایسه اثر و بی‌اثری (خنثی) کارها، در مقایسه اهداف است. اهمیت و مرتبه اهداف است که اثر و بی‌اثری (خنثی) کارها معلوم می‌شود و این خود مستقلاً موضوعی مهم و در خور تحقیق و تعمق است! برگردیم به بحث. خیر و شر به کار تعلق می‌گیرد و منشأ کار، اراده است. هیچ جانداری از اراده، بی‌نصیب نیست. حتی موجود مجبور هم، با اراده کار انجام می‌دهد. پس اراده، منشأ کار است و اینکه اراده، آزاد است یا نه، خود موضوعی دیگر برای تأمل و تحقیق است. بحث این مقال، خیر و شر است که تمام اقطاب عالم و هستی را دربرگرفته و منشأ آن اراده است!
اراده یعنی چه؟ یعنی خواستن. البته نه هرزه‌خواهی. یعنی نه خوشایندی و خوش آمدن. بلکه خواستن که در آن دو اصل نهفته است.1- انتخاب 2-عزم (تصمیم). اگر چیزی را بخواهیم که حاوی آن دو اصل باشد، یعنی آن را اراده کرده‌ایم. نسبت به آن، آماده اقدام و کار شده‌ایم. والا خواستن، به هر امر خوشایند و مطبوعی هم تعلق می‌گیرد. ما بسیار امور و موارد را می‌خواهیم ولی نسبت به آنها اراده نمی‌کنیم یا نداریم. می‌خواهیم، یعنی حالت مطبوعیت و خوشایندی نسبت به آنها در ما هست. ولی نه در این حد که نسبت به آنها اراده‌ای کنیم. اگر اراده کنیم، به سمتشان در کار(واقدام) می‌شویم. حال اینکه آیا کار و اقدام ما به نتیجه (هدف) می‌رسد یا نه، خود موضوعی دیگر است که بسیار مهم و مستقل از این بحث است. پس 1- اراده، منشأ کار است و 2- کار، منجر و مختوم به خیر و شر است. پس در این عالم، به تعداد همه موجودات اراده هست و به تعداد اراده‌ها، « کار» هست و به تعداد همه کارها، خیر و شر هست. حال در این نکته، چند تأمل وجود دارد:1- اینکه آیا همه موجودات اراده، یعنی خواستنی که در آن انتخاب وعزم است را اعمال می‌کنند یا نه، فقط اسیر خوشایندی و هوس آن هستند؟ 2- و اینکه کارها (محصول اراده‌ها) چقدر در توافق و تضاد با هم قرار دارند و جهان عرصه دوستی و صمیمیت یا کارزار اِعدام و اِمحاء است و بقاء در تنازع امکان‌پذیر است، خود موضوعی دیگر و مهم است. پس اگر اراده کنی (از روی انتخاب و عزم)، کارانجام می‌دهی. همین‌که اراده منجر به کار شد، داوری آغاز می‌شود که آیا آن کار خوب است یا بد؟ پس کار(اقدام، ماحصل اراده) همیشه یا خوب است یا بد. از این دو قطب خارج نیست. بگو بسیار کارها هست که نه خوب است، نه بد. یعنی خنثی. کارخنثی، همان‌طور که گفته شد، به معنای کار بی‌اهمیت و بی‌تأثیر و اگر کاری بی‌اهمیت و بی‌تأثیر رخ می‌دهد، دوباره موضوع داوری قرار می‌گیرد که کار بی‌اهمیت و بی‌اثر، خوب است یا بد؟ چرا باید کار، بی‌اهمیت و بی‌اثر باشد؟ اگر اراده‌ای منجر به کاری بی‌اهمیت و بی‌اثر متعلق شده، آن‌هم محل تأمل و داوری است. یعنی اراده‌ها هم، مورد قضاوت «خوب و بد» قرار می‌گیرند. یعنی خواستن‌ها (چه از روی عزم و انتخاب و چه از روی طبع و هوس) مشمول داوری هستند. نیت و خواسته هم خوب و بد دارد و منجر به خیر و شر می‌شود و این هم موضوعی مهم و مستقل و در جای خود محل تأمل!
خب، همه کارها، معلول اراده هستند و گفتیم اراده منجر به کار می‌شود ولی... ولی چه؟ ولی اینکه منشأ اراده چیست؟ همیشه علت فاعلی، در پی علت غایی به وقوع می‌پیوندد. اگر غایت و نهایتی نباشد، فعالیتی (کار) رخ نمی‌دهد. بگو پس این همه کارهای بی‌اثر و بی‌نتیجه که رخ می‌دهد، چیست؟ هیچ کاری برای فاعلش، بی‌اثر و بی‌نتیجه نیست. اصلاً اگر کاری اتفاق افتد، اثری واقع می‌شود. بی‌اثر بودن کار، قضاوت ما نسبت به مطلوبمان است که بر کاری تعلق می‌گیرد. اگر ما مطلوب و منتخبی داریم، فقط رسیدن ما به آن مهم و مؤثر و با نتیجه است و کارهای دیگر، به دلیل اینکه اهمیت آن را ندارند، برایمان بی‌اثر و خنثی جلوه می‌کنند. اگر کسی شغل خاصی را می‌خواهد، مشاغل دیگر برای او، بی‌اهمیت و به حال او بی‌اثر است. در حالی که هیچ شغلی بی‌اهمیت و بی‌اثر نیست و تنها در نظر او چنین است. برگردیم به بحث. اینکه منشأ اراده چیست؟ چرا ما اراده (با توصیفی که از آن شد) می‌کنیم؟ برای علت غایی! علت غایی دیگر چیست؟ همان که موجب شده ما به کار بیفتیم و اقدام کنیم. آن چیست؟ هدف!
هدف، همان که مقصود زندگی و زیستن هر کس است. اُه! چه شعار ترسناک و محدود کننده‌ای؟! آری. از روی آن فهمیده می‌شود که بسیاری، بی‌جهت زندگی می‌کنند و اصلاً بی‌جهت زنده‌اند! این هم ترسناک است و می‌تواند ملعبه دست شروران شود و زندگی خلق‌الله را به خطر و نابودی کشاند! آری. علی‌الخصوص شریرانی که زندگی دیگران را مخالف هدف خود می‌دانند و آنها را نابود می‌کنند. مانند صهیونیست‌ها که در حال حاضر با مردم مظلوم غزه و فلسطین چنین می‌کنند. باری. هدف، دلیل زندگی است. بدون آن، زندگی دلیل ندارد. بسیاری هستند که در زندگی هدفی ندارند ولی نه اینکه نداشته‌اند. بسیاری بی‌هدفان سرخوردگان از هدفند. اینکه هدف خود را غلط، اشتباه و نسبت به امکانات و مقدوراتشان نامناسب و ناشایست برگزیدند.
آدمی می‌تواند هر هدفی را انتخاب کند. ولی اگر انتخابش اشتباه و نامناسب باشد، به آن نمی‌رسد و سرخورده (مأیوس و وامانده) می‌شود ومابقی زندگی خود را بدان حال می‌گذراند. بسا کسانی که هدف ندارند و زندگی نباتی یا مجبوری دارند. پس افراد همه هدف دارند. یعنی برای زیستن دلیل مهمی دارند. حال آیا دلیل مهم آنها شایسته و یا مناسب حالشان هست یا نه، بحثی دیگر است. اما بی‌هدف وجود ندارد. یا افراد در پی هدفند و یا سرخورده و وامانده از آنند!

صفحات
آرشیو تاریخی
شماره هشت هزار و پانصد و سی و دو
 - شماره هشت هزار و پانصد و سی و دو - ۲۳ مرداد ۱۴۰۳