گفتوگوی «ایران» با داریوش عابدی، نویسنده کتاب «افسانه سهند و سندباد»
نگذاریــم غربــیها افســانههـــای ما را از آن خـــــــود کنند
سندباد، شخصیتی که از دل افسانههای «هزار و یک شب» سوار بر کشتی بر پهنه ادبیات و هنر جهانی میراند، اینبار توسط نویسندهای ایرانی نقشی تازه به خود گرفته است. در این گفتوگو، نویسنده «افسانه سهند و سندباد» از علاقهمندیهای خود به افسانههای هزار و یک شب سخن میگوید و مسیر طی شده برای خلق کتاب «افسانه سهند و سندباد» را با ما درمیان میگذارد. داریوش عابدی که پیش از این هم به بازنویسی و همچنین خلق قصههایی برخاسته از این افسانههای کهن پرداخته و آثاری چون «قصههایی که شهرزاد نگفت» و «کابوسهای سندباد» را منتشر کرده در گفتوگویی با «ایران» توضیح میدهد که چطور به واسطه علاقهاش به افسانههای هزار و یک شب دست به خلق داستانی خواندنی زده است. این رمان، نه بازنویسی است و نه اقتباس بلکه داستانی نو، تنها با نشانههایی از ماجراهای اصلی سندباد است؛ البته این کتاب پیشتر منتشر شده و حالا چاپ تازهای از آن به همت انتشارات سوره مهر روانه کتابفروشیها شده است.
مریم شهبازی
خبرنگار
سندباد یکی از قصههای «هزار و یک شب» است که طی سالها به قالبهای هنری مختلفی راه یافته؛ از دنیای انیمیشنها گرفته تا آثار ادبی بسیاری که با الهام از آن خلق شدهاند. چطور شد تصمیم به بهرهمندی از آن برای تألیف رمان «افسانه سهند و سندباد» گرفتید؟
من یکی از طرفداران پر و پا قرص افسانههای هزار و یک شب هستم، آنقدر که برخی از حکایتهای آن را بازنویسی کرده و حتی با برداشتی از آن چند رمان نوشتهام. یکی از آنها رمان «قصههایی که شهرزاد نگفت» و دیگری هم «کابوسهای سندباد» است؛ اولی را نشر قدیانی منتشر کرده و دومی هم به همت همان انتشاراتی زیر چاپ رفته است.
پس از قبل به افسانههای این کتاب علاقهمند بودید!
بله. به همهاش.
در تألیف «افسانه سهند و سندباد» تا چه اندازه به ماجرای اصلی وفادار بودید و آیا آن را میتوان نوعی اقتباس دانست؟
این رمان اصلاً بازنویسی یا حتی اقتباس از افسانههای هزار و یک شب نیست.
پس چرا اسم کتاب اشارهای مستقیم به ماجرای سندباد دارد؟
سندباد این کتاب، ربطی به شخصیتی که در هزار و یک شب آمده ندارد. تنها نشانههایی از ماجراهای پیشروی سندباد واقعی را در آن آوردهام.
مثل قالیچه پرنده؟
بله. قالیچه پرنده، جزیره مارها و پرندهای که سهند و سندباد را نجات میدهد در داستان اصلی سندباد هم هستند.
حتی گوی جهاننما که در رمان شما در اختیار عمران شاه، پدر سندباد قرار دارد هم از آن جمله به شمار میآید!
البته گوی جهاننما تنها به ماجرای سندباد محدود نمیشود و در افسانههای زیادی آمده است. حتی محدود به فرهنگ یا جغرافیای خاصی نمیشود! از نظر ساختار نوشتاری هم شباهتی بین نوشته من و ماجرای سندباد در افسانههای هزار و یک شب نیست. تنها نقطه اشتراکشان در تشابه اسمی است! وگرنه شخصیتهای متفاوتی دارند. در افسانه اصلی، چیزی درباره والدین سندباد و اینکه چه افرادی هستند نیامده؛ آنجا سندباد، بازرگانی است که با مرگ پدر صاحب پول زیادی میشود وهمان اول همه را به باد میدهد ولی بعد به خودش میآید، دوباره پولی جمع کرده و سفرهای دریاییاش را به قصد کارهای بازرگانی آغاز میکند. او طی هفت سفری که انجام میدهد با اتفاقات عجیب و غریبی روبهرو میشود، اما خب در قصه من دیگر خبری از آن بازرگان دریانورد نیست. سندباد قصه من شاهزاده است، کار و مسیری متفاوت در پیش گرفته. این رمان را اقتباس نمیدانم. در اقتباس حداقل با یک دریافت و برداشتی از داستان اصلی روبهرو هستیم؛ اینجا جز اسم سندباد و چند نشانه هیچ شباهتی وجود ندارد.
به نظر میرسد برخی از کاراکترهای رمان «افسانه سهند و سندباد» همچون هلاکوشاه با عنوان هلاکوخان در تاریخ نقشآفرینی کردهاند. این شخصیت چرا به رمان شما راه یافته؛ به دلیل نقشی که هلاکوخان در تصرف بخشی از آسیا داشته و از سویی چنگیزخان مغول، نوهاش که به ایران حمله کرده سراغ وی رفتهاید؟
تا حدی بله. همانگونه که در تاریخ هم ذکر شده، هلاکوخان فرد ستمگری بوده، شبیه شخصیت هلاکوشاه که در رمان «افسانه سهند و سندباد» هم آمده، اما حتی این شخصیت نیز از منظر واقعی، مصداق چندانی در رمان من نداشته است. آنطور نبوده که پای او را با دریافتی تاریخی به نوشتهام باز کرده باشم.
استفاده از نام او در رمانتان، بابت بهرهمندی از حس آشنایی بوده که مخاطب با مشاهده اسمی برخاسته از تاریخ در ذهنش ایجاد میشود، بخصوص نوجوان امروز هر چقدر هم که سراغ آثار داستانی کهن نرفته باشد این اسامی و نشانهها را حداقل در فیلمهای سینمایی و کتابهای درسی شنیده است!
برای ارتباط بیشتر خواننده بوده وگرنه همانطور که گفتم کاری به تاریخ نداشتم. البته نمیتوانم منکر شوم که بهرهمندی از این اسامی یا نشانهها به کار عمق تاریخی میدهد و این خواه ناخواه ذهن را درگیر میکند.
عمرانشاه هم مصداق تاریخی داشته یا ساخته و پرداخته ذهن خودتان است؟
او هم خیالی است. شخصیتهای این کتاب مصداق بیرونی ندارند و البته چنین ادعایی هم ندارم.
با آنکه کتاب «افسانه سهند و سندباد» را دو دهه قبل نوشتهاید، اما چطور است که صفحات ابتداییاش با بحث کمبود آب، یکی از بحرانهای جدی جهان امروز همراه شده! این برآمده از دغدغههای زیستمحیطی شماست یا بنا بر ضرورت داستانی ماجرایی است که در این رمان به آن پرداختهاید؟
این رمان را سالها پیش نوشتم. شاید آن موقع با اتفاقی روبهرو شده و این ماجرا به نوشتهام راه یافته، شاید هم ناخواسته بوده است. راستش یادم نمانده وقتی این رمان را شروع کردم چه مسائلی در تألیف آن مؤثر بوده است، با این حال همانطور که در کتاب هم خواندید در این رمان، آب در بخشهای مختلف جایگاهی جدی دارد.
شروع داستان از یک بندرگاه است؛ این ارتباطی به زادگاه خودتان، بندر ترکمن و تجربههای زیستهتان دارد؟
همانطور که اشاره کردید من متولد بندر ترکمن هستم و رود، رودخانه و دریا در ناخودآگاه من حضوری دائمی دارند.
پس حضور پررنگ مسائل مرتبط با آب و کمبود آن در رمان شما برآمده از تجربه زیستهتان است و آن را نمیتوان به عنوان یک دغدغه در آثار بعدیتان دید؟
نمیدانم، تا به امروز اینطور به این مسأله نگاه نکردهام. بخشی از نوشتههای هر نویسندهای برخاسته از ناخودآگاه و شرایطی محسوب میشود که آنها را زیسته است. خیلی اوقات مسائلی به آثارمان راه پیدا میکنند که برای آن برنامهریزی خاصی نکردهایم.
با وجود آنکه «افسانه سهند و سندباد» در دو بعد زمانی، امروز و گذشته در جریان است اما چرا زمان بسیار کمی به دوره حاضر اختصاص دادهاید و حتی میتوان گفت غیر از انتخاب اسمی امروزی برای شخصیت اصلی رمان و چند مورد دیگر، ردپایی از زندگی یک نوجوان معاصر در کتاب دیده نمیشود و بیشتر شرایط و زمانه سندباد در آن خودنمایی میکند؟!
خب پاسخ این سؤال را من نویسنده باید از شما بپرسم؛ کتاب را خواندید از این جهت کمبودی احساس کردید؟
کمبود که نه، اما اگر بخواهم خودم را به جای یک نوجوان بگذارم شاید بهتر بود رنگ و لعاب و نشانههای بیشتری از زندگی زمانهام را در آن میدیدم!
ببینید، در این بیست سالی که از انتشار نخستین جلد رمان «افسانه سهند و سندباد» میگذرد، با تغییرات بسیاری روبهرو شدهایم. من حتی اگر میخواستم هم قادر به انعکاس همه اینها در نوشتهام نبودم، شما به وضعیت تکنولوژیهای ارتباطی که نگاه کنید با تحولاتی شگرف روبهرو میشوید، نه فقط در مقایسه با بیست سال قبل، بلکه سال به سال شرایط عوض میشود، آنچنان که اگر قرار بود حالا آن را بنویسم کار دیگری از آب درمیآمد. گذشته از این مبحث، رمان «افسانه سهند و سندباد» در دو فضا سپری میشود. حضور شخصیتهای داستان در روزگار معاصر تنها در دو بخش رمان دیده میشود؛ یکی آنجا که سهند به همراه پدرش با آن دعوایی که درباره آب راه میافتد روبهرو میشوند و دیگری انتهای داستان که به هوش میآید. مابقی داستان در فضای فانتزی روایت میشود که آنجا هم نمیتوان بحث تفاوت زمانهای مختلف را به میان آورد. در ادبیات فانتزی، مخاطبان دنبال نشانههای زندگی واقعی نیستند و همین دست نویسنده را باز میگذارد.
مسأله شرق و غربی که در این رمان مطرح کردهاید؛ اینکه سندباد شخصیت مثبت داستان، پسر پادشاه مشرقزمین است و هلاکوشاه هم به غرب پادشاهی میکند، اشاره به تقسیمبندیهای سیاسی جهان امروز و تقابلی دارد که میان شرق و غرب دیده میشود؟
اینکه بگویم به عمد آن را مطرح کرده و استعارهای از جهان سیاست بوده، نه! بیشتر برای به تصویر کشیدن خیر و شر از آن استفاده کردهام؛ البته با نگاهی که آن زمان داشتهام.
آقای عابدی از این گفتید که «هزار و یک شب» از علاقهمندیهای جدی خودتان است؛ افسانهای که به شکلهای گوناگون در دسترس مخاطبان قرار گرفته؛ وقتی تصمیم به تألیف داستانی با اسمی که به این افسانه اشاره دارد گرفتید نگران نبودید مخاطب تصور کند با اثری تکراری و مشابه کارهای بیشمار قبلی طرف است؟
راستش اصلاً. وقتی این اثر حتی اقتباس هم نیست، دور از انصاف است که کسی از روی اسمش آن را قضاوت کند.
به رغم آنکه رمان شما در هیچیک از حیطههای اقتباس، الهام یا حتی بازآفرینی قرار نمیگیرد اما به نظر میرسد به مسائلی که ادبیات کهن فارسی، چه در عرصه نظم و چه نثر به آنها وفادار بوده تأکید داشتهاید؛ از جمله پایبندی ادبیات کهن به انعکاس پیامهای تربیتی و اخلاقی. شما هم به مضامینی نظیر نوعدوستی به شکل غیرمستقیم پرداختهاید!
به هر حال برای فردی همچون من که علاقهمندی بسیاری به ادبیات کهن بخصوص افسانههای هزار و یک شب دارد، توجه به مضامین اخلاقی و تربیتی عجیب نیست، هرچند این هم از ناخودآگاهم نشأت گرفته است. وقتی کتاب تمام شد یکی از دوستان نقدی دربارهاش نوشت و تازه خودم متوجه آن شدم.
چرا برای روایت بخش فانتزی رمان به سراغ افسانهها رفتید؟
افسانهها برآمده از ضمیر ناخودآگاه جمعی همه انسانها هستند و به همین خاطر وقتی سهند بیهوش میشود او را به فضای افسانهها وارد کردم. با ورود سهند به دنیای سندباد شاهد شکلگیری تعاملی دوسویه میان این دو هستیم؛ کمک این دو نوجوان به یکدیگر آنقدر در پیشبرد ماجرای داستان مهم است که اگر سهند به سندباد کمک نمیکرد، هرگز به هوش نمیآمد. مسأله پیامی که به آن اشاره کردید ناخودآگاه در بطن ماجرای رمان آمده، به این شکل که اگر کمک کنی، دیگران هم به تو کمک خواهند کرد. کل داستان این رمان بر محور ضرورت کمک به دیگران و تلاش برای انسان خوب باقی ماندن پیش میرود.
شما با علاقهای که به افسانههای هزار و یک شب و از سویی ادبیات کهن دارید، میتوانستید خیلی راحت دست به بازآفرینی یا اقتباس ادبی بزنید؛ اما به جای آن کار تازهای نوشتهاید. با این حساب اصلاً موافق اقتباسهای ادبی هستید؟
با بازآفرینی و اقتباس مخالف نیستم. خودم هم بازنویسی کردهام. آنقدر قصههای هزار و یکشب، جذاب و شنیدنی است که با چند اقتباس و بازآفرینی کار آن به پایان نمیرسد. افسانههای هزار و یکشب با وجود آنکه اثری برخاسته از دوران کهن است اما در آن شاهد فرمهای مختلف داستانی هستیم؛ در تصدیق اهمیت آن هم میتوان به بزرگانی ادبیات جهان و اعترافی اشاره کرد که به تأثیرپذیری از این شاهکار ادبی داشتهاند. اینکه یک راوی ناشناس دست به خلق چنین اثری زده اتفاق شگرفی است.
شما هزار و یک شب را اثری که بیشتر ایرانی است میدانید یا به گفته آنهایی که این اثر ادبی را نوشته مشترک کشورهایی نظیر ایران، عراق و هندوستان میدانند معتقدید؟
هزار و یک شب را نمیتوان اصلاً هندی دانست. در این افسانهها به چند عنصر مهم از جمله زن پرداخته شده؛ زنی که به کمک قدرت قصهگویی، جان انسانهای بیشماری را نجات میدهد. این مسألهای است که در ادبیات گذشته هیچ کشوری به این صورت مورد توجه نبوده، اگر بوده هم تنها در حد ژست بوده.
خب پس چرا از سندباد در اطلاعاتی که برخی نوشته نویسندگان خودمان هستند؛ از سندباد به عنوان قصهای هندی یاد میشود که در دوره ساسانی به فارسی ترجمه میشود!
نکتهای که باعث میشود این ادعا را کنار بگذارم، این است که ایرانیان از گذشتههای دور، مقام بسیار والایی برای زن قائل بودهاند؛ نگاهی که حتی در بین غربیان مدعی هم شاهد نبودهایم و شرایط زنان غربی هم در دوره معاصر تغییر کرده است. فرهنگی که چنین شأنی برای زن قائل است، ادبیات آن نیز بیشک منعکس کننده نمودهایی از آن خواهد بود.
درباره اینکه عدهای تأکید دارند هزار و یک شب از ایران به کشورهای هند و عراق هم راه یافته و آنان نیز مواردی را به آن اضافه کردهاند چطور؟
من این افسانهها را ایرانی میدانم اما مخالف این گفته که در کشورهای یادشده نیز به آن افزوده شده نیستم. این افسانهها ظرفیت عجیب و غریبی دارد و هر کجا رفتهاند گسترش یافته است.
به افسانههای هزار و یک شب میتوان به عنوان منبعی در تولید محصولات فرهنگی و هنری نگاه کرد؛ در این راستا چه پیشنهادی برای اهالی ادبیات و هنر دارید؟
از ظرفیت عظیمی که در این اثر کهن داستانی است، نه فقط برای خلق داستانها و رمانهای متنوع و خواندنی، بلکه حتی برای ساخت فیلم، سریال و انیمیشن هم میتوان بهره گرفت. شما بررسی کوتاهی درخصوص ادبیات جهان هم داشته باشید با تأثیرپذیری ادبای مطرح از این اثر روبهرو میشوید.
افرادی همچون بورخس و یوسا؟
بله. اینها نه فقط تحت تأثیر افسانههای هزار و یک شب دست به خلق اثر زدهاند، بلکه حتی به آن معترف هم هستند. برای همین معتقدم در درجه نخست باید برای معرفی آنها به نسل جوان تلاش کرد؛ هنوز جای خالی بسیاری از گنجینههای ادبیات کهن ما در جلسات ادبی خصوصی و آکادمیک احساس میشود. حتی در برنامههای تلویزیونی هم ندیدهام که دربارهاش صحبت جدی شود. در میان نویسندگان هم افراد معدودی از جمله زندهیاد جلال ستاری بوده که توجه جدی به افسانههای هزار و یک شب داشته است. با اینکه طی گذر زمان، داستانهای جعلی بسیاری به آن راه پیدا کرده اما افسانههای هزار و یک شب، آنچنان غنی و برخوردار از داستانهای قدرتمندی است که حتی این آسیبها نیز نتوانسته آن را از بین ببرد. چیزی که من طی سالها مطالعه و پیگیری افسانههای هزار و یکشب دریافتهام ساختار مدرنی است که داستانهای آن دارد. آثار کهن ما به زبانهای دیگر ترجمه شده و دیگران در ساخت فیلم و انیمیشن از آنها بهره بسیار بردهاند. اما خودمان آنطور باید و باشد هنوز از آنها بهره نگرفتهایم و تنها به بازنویسیهای ساده و ابتدایی اکتفا میکنیم. البته نه اینکه بازنویسی را کار کم ارزشی بدانم ولی نباید از دیگر ظرفیتهای نهفته در چنین آثاری غفلت کنیم.
آقای عابدی چطور از بازنویسی هزار و یک شب به این سمت تغییر مسیر دادهاید؟
البته طی این سالها همه فعالیت ادبی من به بازنویسی محدود نشده. وقتی زمان بسیاری را صرف مطالعه یک اثر ادبی مهم کنید به مرور اثرات آن در ذهنتان نشست پیدا کرده و خود را به شکل ایدههای مختلف نشان میدهد که برای من نتیجهاش تألیف رمان بوده. همانطور که میدانید ماجرای این افسانهها به شهرزاد قصهگو بازمیگردد؛ زنی بادرایت که جان افراد زیادی را نجات میدهد. من ایده تألیف یکی دیگر از آثارم را از همین افسانهها گرفتهام و سراغ این رفتهام که بالاخره وقتهایی هم بوده که شهرزاد بنا به شرایطی همچون ابتلا به بیماری قصه نگفته و به همین بهانه درباره این نوشتهام که در آن مواقع چه میکرده و چه قصههایی بوده که نتوانسته بگوید.
کتاب «کابوسهای شبانه سندباد» که قرار است بزودی منتشر شود درباره چیست؟
در سفرهای هفت گانه سندباد اتفاقهای بسیار عجیب و خطرناکی برای او رخ میدهد، خب از نگاه امروزی، وقتی یک فرد عادی گرفتار موقعیتهای هولناک میشود حتی اگر شده برای دورهای کوتاه، بحرانهای روحی برسرش میآید. اینجا درباره همین مسأله، رمان نوشتهام.
در آثار بعدیتان نیز شاهد ردپایی از افسانههای هزار و یک شب خواهیم بود یا به کتابهای فعلیتان اکتفا میکنید؟
از لحاظ ساختاری، آثار بعدیام نیز با همین نگاه خواهند بود. اما یکسری داستانهای پلیسی نوشتهام که هشت جلد آن تحویل ناشر شده، از آن بین دو جلد منتشر شده که اینها را برای گروه سنی بزرگسال نوشتهام.
حیطه فعالیتهای شما، گستره متفاوتی را شامل میشود؛ از سویی دست به بازنویسی آثار کهن زدهاید و از سوی دیگر سراغ خلق رمانهای فانتزی رفتهاید و حالا هم که تألیف ادبیات پلیسی را در پیش گرفتهاید!
راستش برای خودم هم عجیب است. شاید به خاطر علاقهمندیهای متفاوتی باشد که در حیطه ادبیات داستانی دارم. دوران نوجوانیام عاشق قصههای پلیسی و پاورقیهای نشریات بودم. هرچند که آن سالها کتاب به آن شکلی که حالا هست در دسترس نوجوانان نبود. بچههای الان واقعاً خوششانس هستند.
در دنیای سینمایی هالیوود که با مارولها و انواعی از ابرقهرمانها روبهرو هستیم؛ از مردان ایکس گرفته تا مرد عنکبوتی، میتوان با رجوع به ادبیات کهن و افسانههایی نظیر هزار و یکشب، آثار هنری و ادبی خاص کشور و فرهنگ خودمان را خلق کرد؟
نه فقط در مواردی که اشاره کردید، بلکه حتی در زمینه کمیک استریپها هم میتوان از این راه آثاری خواندنی خلق کرد که در سطحی جهانی بدرخشند. البته تحقق این مسأله به سرمایهگذاری و برنامهریزی اصولی بستگی دارد؛ کشورهای غربی و امریکایی آنقدر از نظر تکنیکی پیش رفتهاند که باید زودتر کاری کنیم وگرنه دیگران ظرفیتهای ادبیات ما را دیگران به نفع خود قبضه میکنند.
در آخر بگویید این روزها چه میکنید؟
قصد ادامه رمانهای پلیسیام را دارم.